راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری
کارتل و تراست
دالان عبور سرمایه داری
به مرحله امپریالیسم
محمد پورهرمزان
 

 

 

- تــراکم تـولیــد و انحصارهــا
گسترش عظیم صنایع و روند بسیار سریع تراکم* تولید در موسساتی که دمبدم بزرگتر می شوند، یکی از شاخص ترین ویژگی های سرمایه داریست. آمارهای صنعتی امروزه کاملترین ودقیقترین اطلاعات را در باره این روند بدست میدهند.
مثلا در آلمان از هر هزار موسسه صنعتی درسال 1882- سه و در سال 1890- شش و درسال1907– نه موسسه، درزمره موسسات بزرگ یعنی موسساتی بودند که هر یک بیش از 50 کارگرمزد بگیرداشتند. از هر صد کارگر بترتیب:22، 30و 37 کارگر به این موسسات میرسید. ولی روند تراکم تولید بس نیرومند تر از روند تراکم کارگرانست، زیرا بارآوری کار در موسسات بزرگ خیلی بیشترست. نشانگر این امر اطلاعات آماری مربوط به ماشینهای بخار و موتورهای الکتریکی است.
اگرآنچه را که در آلمان صنایع به مفهوم وسیع می نامند یعنی بارزگانی و راه ها و غیره را هم شامل آن میدانند، ملاک قرار دهیم، ارقام زیر بدست می آید: از مجموع 3265623 موسسه، 30588 یعنی فقط 0،9 درصد آن موسسه بزرگ است. از مجموع 14،4 میلیون کارگر، 7،5 میلیون یعنی 39،4 درصد به این موسسات میرسد، ولی از 8،8 میلیون اسب بخار، 6،6 میلیون یعنی 75،3 واز1،5 میلیون کیلووات نیروی برق، 1،2 میلیون کیلو وات یعنی 77،2 درصد سهم این موسسات می شود.
کمتر از یک صدم مجموع موسسات بیش از سه چهارم کل نیروی بخار و برق را در اختیار دارند!
2،97 میلیون موسسه خردو ریز( هریک حداکثر دارای 5 کارگر مزدبگیر) که 91 درصد کل موسسات را تشکیل میدهند، جمعا 7 درصد از نیروی بخار و برق را دارند! چند ده هزار موسسه کلان همه چیز و چند میلیون موسسه خرد و ریز هیچ هستند.
شماره موسساتی که سال 1907 در آلمان از 1000 کارگر ببالا داشتند، 586 بود. نزدیک به یک دهم (1،38 میلیون) مجموع کارگران و نزدیک به یک سوم (32 درصد) کل نیروی بخار و برق باین موسسات تعلق داشت(1). سرمایه پولی و بانک ها، چنانکه خواهیم دید، به این تفوق مشت کوچکی از موسسات کلان بیش از پیش جنبه قاطع میدهد و آنهم به مفهوم واقعی کلمه بدین معنی که میلیون ها تن از "کارفرمایان" کوچک و متوسط و حتی بخشی از "کارفرمایان" بزرگ عملا به قید اسارت کامل چند صد میلیونر صاحب سرمایه مالی (فینانسیست.م.) در می آیند. در کشور دیگر سرمایه داری امروزین یعنی در ایالات متحده آمریکای شمالی رشد تراکم تولید از اینهم سریع تر است. آمارهای این کشور نمایانگر شاخص های صنایع به مفهوم محدود کلمه هستند و موسسات آنرا بر حسب میزان ارزش محصول سالانه گروهبندی می کنند. در سال 1904 شمار موسسات کلان دارای تولید از یک میلیون دلار به بالا، 1900 موسسه (درقیاس با مجموع 216180 موسسه، 0،9 درصد) بود- شمار کارگران آنها 1،4 میلیون(و در قیاس با مجموع 5،5 میلیون کارگر، 25،6 درصد) و تولید شان معادل با 5،6 میلیارد دلار( و در قیاس با کل 14،8 میلیارد دلار، 38درصد) بود. پس از 5 سال یعنی در سال 1909 این ارقام به ترتیب از این قرار شد: 3060 موسسه (از مجموع 268491 موسسه یعنی 1،1 درصد) با 2 میلیون کارگر(از مجموع 6،6 میلیون یعنی 30،5درصد) و تولیدی معادل با 9 میلیارد دلار(از کل 20،7 میلیارد دلار یعنی 43،8 درصد)(2).
نزدیک به نیمی از کل تولید تمام موسسات کشور در دست یک صدم مجموع این موسساتست! و این سه هزار موسسه غول آسا 258 شاخه صنعت را در بر می گیرند. از اینجا روشن می شود که تراکم در مرحله معینی از رشد، می توان گفت کار را خود بخود به انحصار می کشاند، زیرا برای چند ده موسسه غول آسا رسیدن به توافق با یکدیگر آسانست و از سوی دیگر دشواری رقابت و گرایش به انحصار نیز از همان ابعاد عظیم موسسات ناشی می شود. این تبدیل رقابت به انحصار در اقتصاد نظام سرمایه داری امروزین یکی از مهمترین پدیده ها- و یا اصولا مهمترین پدیده- است واز اینرو ما باید با تفصیل بیشتری بدان بپردازیم. ولی نخست باید یک استنباط نادرست محتمل را بر طرف کنیم.
در آمارهای آمریکایی گفته می شود که در 250 شاخه صنعت 3000 موسسه غول آسا وجود دارد.
بدینسان گویی به هر شاخه صنعت جمعا 12 موسسه غول آسا می رسد.
ولی این درست نیست. در هر شاخه ای از صنایع موسسات بزرگ وجود ندارد. از سوی دیگر یکی از ویژگی های بسیار مهم سرمایه داری که به بالاترین مرحله رشد خود رسیده عبارتست از به اصطلاح فراگیری** یعنی گردآوری شاخه های صنعتی گوناگون در یک موسسه. این شاخه ها یا مراحل متوالی تبدیل مواد خام را تشکیل میدهند ( مثلا بدست آوردن چدن از سنگ آهن و تبدیل چدن به فولاد و سپس در شرایط معین تولید این یا آن محصول از فولاد) و یا یک شاخه نسبت به شاخه دیگر نقش کمکی بازی می کند (مثلا تبدیل مواد پس مانده یا محصولات فرعی، تولید لوازم بسته بندی و غیره).
هیلفردینگ می نویسد: "فراگیری، تفاوت های ناشی از عوامل تعیین کننده مظنه جنس ها( Konjukturunterschiede ) را هموار می سازد و برای موسسه فراگیر، ثبات بیشتری در نرخ سود تامین می کند. دوم آنکه، فراگیری، داد و ستد را از میان می برد. سوم آنکه پیشرفتهای فنی و بالنتیجه دریافت سود بیشتری را در قیاس با موسسات "ناب" (یعنی غیر فراگیر) میسر می سازد. چهارم آنکه موضع موسسه فراگیر را در قیاس با موسسات "ناب" استوار میکند بدین معنی که هنگام رکود شدید(رکود معاملات و بحران) یعنی هنگامیکه کاهش قیمت مواد خام همپای کاهش قیمت محصولات ساخته شده، انجام نمی گیرد، نیروی آنرا در مبارزه رقابتی فزونی می بخشد(3).
هیمان(Heymann) اقتصاددان بورژوای آلمانی که کتاب جداگانه ای به تشریح موسسات "مختلط" یعنی به فراگیرها در صنایع آهن آلمان اختصاص داده است، می گوید: موسسات ناب میان دو سنگ آسیاب قیمت های گران مواد و مصالح مورد نیازازیکسو و پایین بودن قیمت مصنوعات خود از سوی دیگر، له خواهند شد. در نتیجه چنین وضعی پدید می آید:
از یکسو شرکتهای بزرگ ذغال سنگ با استخراجی به میزان میلیون ها تن ذغال که در سندیکای ذغال سنگ خود دارای تشکل استواری هستند و از سوی دیگر کارخانه های بزرگ فولادریزی با سندیکای فولاد خود که پیوند محکم با آنها دارند، بجا مانده اند. این موسسات غول آسا با تولیدی معادل 400 هزار تن (تن=60 پوط) فولاد در سال، با استخراج میزان عظیمی سنگ معدن و زغال سنگ، با تولید فرآورده های فولادی آماده، با 10 هزار کارگر که در کوی های کارخانه در منزلگاههای شبیه به سربازخانه زندگی می کنند، -این موسسات که گاه از خود راههای آهن و بندرگاه اختصاصی دارند، نمایندگان تمام عیار صنایع آهن آلمان هستند. ولی کار تراکم تولید همچنان پیش میرود. برخی موسسات یک شاخه یا شاخه های گوناگون صنعت درموسسات غول آسایی گرد می آیند که چند بانک بزرگ در برلن حامی و رهبر آنها هستند. صحت آموزش کارل مارکس در باره تراکم تولید در مورد صنایع استخراج معادن آلمان دقیقا به ثبوت رسیده است، اگر چه این امر مربوط به کشوریست که در آن از صنایع بوسیله تعرفه های گمرکی وعوارض حمل و نقل حمایت میشود. درصنایع بوسیله تعرفه های گمرکی و عوارض حمل و نقل حمایت میشود. در صنایع استخراج معادن آلمان موجبات لازم برای سلب مالکیت (Expropriation.م.) فراهم آمده است(4).
چنین است نتیجه ای که یک اقتصاددان بورژوای استثنائا با وجدان، ناچار بوده است بدان برسد. یادآور می شویم که در نظر او آلمان از آن جهت که صنایعش بوسیله تعرفه های گمرکی گزاف حمایت میشود، دارای وضع خاصی است. ولی این امر فقط موجب تسریع تراکم تولید و تشکیل اتحادیه های انحصاری کارفرمایان، یعنی کارتل ها و سندیکاها و غیره بودن است. نکته ای که توجه بدان دارای اهمیت فوق العاده است، اینست که در انگلستان یعنی در کشور دارای بازرگانی آزاد نیزکار تراکم تولید به انحصار می انجامد، منتها کمی دیرتر و شاید هم به شکل دیگر. اینست آنچه که پرفسورهرمان لویHermann Levy)) ضمن یک پژوهش ویژه درباره "انحصارها، کارتل ها و تراست ها" بر پایه اطلاعات مربوط به رشد اقتصادی بریتانیای کبیر، می نویسد:
"در بریتانیای کبیر، بزرگی موسسات و سطح بالای تکنیک آنان، همان عاملی است که گرایش به انحصار را در بردارد. از یکسو تراکم تولید نتیجه اش این شده است که برای هر موسسه باید مبالغ هنگفتی سرمایه گذاری کرد و بدین جهت ایجاد موسسات تازه پاسخگویی به توقعات روز بروز بیشتری را از نظر میزان سرمایه لازم، ایجاب می کند و بالنتیجه تشکیل آنها دشوارتر می شود. از سوی دیگر (مطلبی که ما برای آن اهمیت بیشتری قائلیم) هر موسسه تازه ای که بخواهد درسطح موسسات غول آسای آفریده تراکم قرارگیرد، ناچارست چنان فت و فراوان محصول عرضه کند که فروش توام با سود آنها فقط در صورت افزایش فوق العاده تقاضا میسر خواهد بود، والا فت و فراوانی محصول، قیمت آنرا به سطحی پایین خواهد آورد که نه برای کارخانه تازه صرف خواهد داشت و نه برای گروهبندی های انحصاری". در انگلستان برخلاف کشورهای دیگری که درآنها حمایت گمرکی، زایش کارتل ها را آسان میسازد، گروهبندی های انحصاری کارفرمایان یعنی کارتل ها و تراست ها اکثرا فقط زمانی پدید می آیند که شمار موسسات عمده رقابت کننده کاهش یافته و به "یکی دودوجین" رسیده باشد. "تاثیر جریان تراکم در پیدایش انحصار در صنایع بزرگ، در اینجا با وضوع کامل نمودار می شود".
نیم قرن پیش که مارکس "سرمایه" خود را می نوشت، رقابت آزاد در نظر اکثریت قریب بتمام
اقتصاددانان، "قانون طبیعت" می نمود. علم رسمی می کوشید کتاب مارکس را که بر پایه تحلیل تئوریک وتاریخی نظام سرمایه داری ثابت کرده است که رقابت آزاد موجب تراکم تولید می شود و این تراکم نیز در مرحله معینی از تکامل خود به انحصار می انجامد، با توطئه سکوت نابود کند. اکنون انحصار یک واقعیت است. اقتصاددانان پشته ها کتاب می نویسند و ضمن تشریح مظاهر گوناگون انحصار باز هم همه یک صدا اعلام می دارند که "مارکسیسم رد شده است". ولی همانگونه که در مثل انگلیسی گفته می شود: واقعیت سر سخت است و آنرا خواه ناخواه باید به حساب آورد. واقعیت ها نشانگر آنند که تفاوت های موجود میان کشورهای سرمایه داری، مثلا از نظر حمایت گمرکی یا بازرگانی آزاد، فقط تفاوت های ناچیزی را در شکل انحصارها یا زمان پیدایش آنها موجب می شوند، و حال آنکه پیدایش انحصار از پی تراکم تولید، اصولا قانون عام و بنیادی مرحله کنونی رشد سرمایه داریست.
زمان تبدیل قطعی سرمایه داری قدیم به سرمایه داری جدید را برای اروپا میتوان با دقت کافی مشخص کرد: زمان آن آغاز قرن بیستم است. در یکی از جدید ترین آثار پژوهشی مربوط به تاریخ "پیدایش انحصارها" چنین می خوانیم: "نمونه هایی از انحصارهای سرمایه داری را در دوران پیش از سال 1860 نیز می توان مشاهده کرد و در آنها نطفه های اشکالی را که اکنون اینقدر عادی هستند، مکشوف ساخت، ولی همه اینها بیگمان به ما قبل تاریخ کارتل ها تعلق دارند. سرآغاز واقعی انحصارهای امروزین از سالهای1860-1870 دورتر نمی رود. نخستین دوران بزرگ گسترش انحصارها از هنگام کساد صنعتی بین المللی سالهای 1870-1880 آغاز می شود و به اوان سالهای 90 میرسد". اگر مطلب را در گستره اروپایی درنظرگیریم، می بینیم که رقابت آزاد در سالهای شصت و هفتاد به نقطه اوج خود میرسد. در آن هنگام انگلستان ایجاد سازمان سرمایه داری سبک قدیم خود را به پایان رسانده بود. این سازمان در آلمان علیه پیشه وری و صناعت خانگی به مبارزه قاطع برخاست و به ایجاد اشکال خاص هستی خویش پرداخت".
پس از ورشکستگی های سال 1873 یا به بیان صحیح تر پس از کسادی که از پی این ورشکستگی ها فرا رسید و دوران 22 ساله ای از تاریخ اقتصادی اروپا را فرا گرفت(با یک وقفه بزحمت مشهود درآغاز سالهای هشتاد و با یک اعتلای بسیار پر زور، ولی کوتاه مدت، در حدود سال 1889)، - تحول بزرگ آغاز می شود".
"دردوران تحول کوتاه مدت سالهای 1889- 1890 سیستم کارتل ها به میزان زیادی برای سو استفاده از عوامل تعیین کننده مظنه جنسها(Konjunktur.م.) بکار میرفت. سیاست ناسنجیده ای قیمت ها را با چنان سرعت و شدتی بالا می برد که در صورت فقدان کارتل ها چنان نمی شد و تمام این کارتل ها با رسوایی در "گورستان ورشکستگی" مدفون شدند. پنج سال دیگر هم با وضع بد و با قیمتهای نازل گذشت، ولی صنایع، دیگر در وضع روحی سابق نبودند. دیگر کسادی یک امر بخودی خود روشن محسوب نمی شد، آنرا فقط وقفه کوتاهی در آستان رونق جدید می دانستد.
بدین سان جریان تشکیل کارتل ها به دوران دوم خود گام نهاد. دراین دوران کارتل ها دیگر پدیده گذارا نیستند و بیکی از ارکان مجموعه زندگی اقتصادی بدل می شوند و رشته های صنایع و در وهله اول رشته صنایع تبدیل مواد خام را یکی پس از دیگری به تصرف خود در می آورند. در آغاز سالهای 90 کارتل ها با تشکیل سازمان سندیکای زغال کک که سپس سندیکای زغال از روی نمونه آن ایجاد شد، برای ایجاد کارتل چنان شیوه ای پدید آوردند که این جریان دیگر در ماهیت خود از آن فراتر نرفت. اعتلای بزرگ پایان قرن نوزدهم و بحران سالهای 1900- 1903 – دست کم درصنایع استخراج معادن و ذوب آهن- برای نخستین بار تمام و کمال نشان کارتل ها را برخود دارند. و اگر این امر در آن زمان هنوز چیز تازه ای بنظر میرسد، در عوض اکنون برای افکار عمومی بخودی خود روشن شده است که بخشهای بزرگی از زندگی اقتصادی طی القاعده از قلمرو رقابت ثابت آزاد خارج شده است(5).
پس نتایج عمده ای که از تاریخ انحصارها بدست می آید عبارتست از:
سالهای 1860-1880 – نقطه اوج و مرحله نهایی رشد رقابت آزاد. در این سالها نطفه های به زحمت مشهودی از انحصارها به چشم می خورد.
پس از بحران سال 1873، دوران رشد گسترده کارتل ها فرا میرسد، ولی کارتل ها هنوز درحکم استثناء هستند، هنوز ناپایدار و هنوز پدیده گذرا هستند.
اعتلای پایان قرن نوزدهم و بحران سالهای 1900- 1903 : کارتل ها بیکی از ارکان مجموعه زندگی اقتصادی بدل می شوند. سرمایه داری به امپریالیسم تبدیل شده است.
کارتل ها در باره شرایط فروش و مهلت های پرداخت و غیره با یکدیگر توافق میکنند. مناطق فروش را میان خود تقسیم می کنند. میزان محصولاتی را که باید تولید شود معین می کنند. قیمت ها را تعیین می کنند. سود را میان موسسات مختلف تقسیم می کنند و غیره.
شمار کارتل های آلمان در سال 1896 نزدیک به 250 و در سال 1905 به 385 تخمین زده می شد که قریب 12000 موسسه در آنها مشارکت داشتند(6). ولی همه قبول دارند که این ارقام کمتر از میزان واقعی است. از اطلاعات پیش گفته مربوط به آمار صنعتی سال 1907 آلمان دیده می شود که حتی در 12 هزار موسسه کلان کشور، مسلما بیش از نیمی از مجموع نیروی بخار و برق کشور تمرکز یافته است. در ایالات متحده آمریکا شمار تراست ها در سال 1900-185 و در سال 1907-250 بود. آمار آمریکا مجموع موسسات صنعتی کشور را به سه گروه یعنی به موسسات متعلق به افراد، شرکتها و کوریراسیون ها تقسیم می کند. ضمنا درسال 1904 -23،6 درصد مجموع موسسات و در سال 1909-25،9 درصد یعنی بیش از یک چهارم آنها به کویراسیون ها تعلق داشت. شمار کارگران این موسسات در سال 1904-70،6 درصد یعنی سه چهارم مجموع کارگران بود. میزان تولید به ترتیب عبارت بود از 10،9 و 16،3 میلیارد دلار یا 73،7 و 79 درصد کل مبلغ.
کارتل ها و تراست ها در بسیاری از موارد 7-8 درصد کل تولید یک شاخه صنعت را در دست خود متمرکز دارند. سندیکای ذغال سنگ رن- وستفالی در سال 1893 یعنی در لحظه تاسیس 7/86 درصد کل تولید ذغال منطقه را در دست خود متمرکز داشت، ولی در سال 1910 این رقم به 4/95 درصد(7) رسید. انحصاری که بدینسان پدید می آید عواید عظیم برای خود تامین می کند و به تشکیل واحدهای صنعتی تولیدی دارای ابعاد بیکران می انجامد. تراست مشهور نفت ایالات متحده(standard Oil Company ) در سال 1900 تاسیس شد. سرمایه آن 150 میلیون دلار بود. معادل 100 میلیون دلار سهام عادی و 106 میلیون دلار سهام ممتاز نشر یافت. بابت سهام اخیر طی ساله های 1900-1907 به ترتیب زیر بهره پرداخت شد:48، 48، 45، 44، 36، 40، 40 و 40 درصد که جمعا 367 میلیون دلار بود. از سال 1882 تا سال 1907 سود خالصی به مبلغ 889 میلیون دلار بدست آمد که 606 میلیون آن بابت بهره سهام پرداخت شد و بقیه برای ذخیره رفت(8). درسال 1907 مجموع موسسات تراست فولاد( United States Steel Corporation)دست کم 210180 کارگر و کارمند داشتند. بزرگترین موسسه صنایع استخراج معادن آلمان موسوم به "شرکت استخراج معادن گلزنکیرشنر"( Gelsenkirchener Bergwerksgesellschaft ) درسال 1908- 46048 کارگر و کارمند داشت(9). درسال 1902 تراست فولاد 9 میلیون تن فولاد تولید میکرد(10). تولید فولاد آن درسال 1910 3/66 درصد و در سال 1908- 1/56 درصد کل تولید فولاد ایالات متحده(11) و میزان استخراج سنگ آهن آن طی همان سالها به ترتیب 9/43 و 3/46 درصد بود.
درگزارش کمیسیون دولتی آمریکا در باره تراست ها گفته می شود: برتری تراست ها بر رقبایشان ناشی از ابعاد بزرگ موسسات و تکنیک عالی آنهاست. تراست دخانیات از همان آغاز تاسیس ، تمام مساعی خود را بکار برد تا همه جا ماشین را به میزان وسیع جایگزین کار دستی کند و برای این مقصود تمام پروانه های اختراع را که بنحوی از انحاء با تولید دخانیات ارتباط داشت، خرید و مبالغ هنگفتی صرف این کارکرد. بسیاری از پروانه های اختراع نخست غیر قابل استفاده از کار در می آمدند و مهندسان تراست مجبور می شدند آنها را تکمیل کنند. در پایان سال 1906 دو شرکت فرعی تابع تشکیل شد که کارشان منحصر به خرید پروانه های اختراع بود. تراست برای همین منظور برای خود، کارخانه های ریخته گری، ماشین سازی و تعمیر گاه دایر کرده است. دریکی از این کارخانه ها، در شهر بروکلین، بطور متوسط 300 کارگر به کار اشتغال دارند. این کارخانه اختراعات مربوط به تولید سیگار، سیگار برگ کوچک، توتون انفیه، ورقه های قلعی برای بسته بندی و قوطی و غیره را آزمایش می کند و اختراعات در همینجا تکمیل می شود(12). تراست های دیگر نیز کسانی را با عنوان engineers developping (مهندسان مامور تامین پیشرفت فنی) درخدمت دارند که وظیفه آنها اختراع شیوه های جدید تولید و آزمایش نوآوری های فنی است. تراست فولاد به مهندسان و کارگران خود در قبال اختراعاتی که بتواند سطح تکنیک را بالا برد یا از مخارج تولید بکاهد، جوایز بزرگ می پردازد.
کار تکمیل تکنیک در صنایع بزرگ آلمان مثلا صنایع شیمیایی آن که طی سالهای چند دهه اخیر چنین پیشرفت شگرفی داشته است، نیز به همین گونه سازمان داده شده است. روند تراکم تولید در حدود سال 1908 در این صنایع دو"گروه" عمده پدید آورد که آنها نیز به شیوه خاص خود به سوی انحصار میرفتند. این گروه ها نخست"اتحادیه های دوقلویی" از دو زوج کارخانه کلان هر یک با سرمایه ای برابر 20-21 میلیون مارک بودند: از یکسو کارخانه های سابق متعلق به مایستر(Meister) درهشست(Hochst ) ومتعلق به کاسلا ( Cassella) درفرانکفورت کنار ماین واز سوی دیگر کارخانه آنیلین و سود ( Soude) درلودویکسهافن(Ludwigahafen)و کارخانه سابق فریدریش بایر درالبرفلد( Elberfeld). سپس درسال 1905 یک گروه و در سال 1908 گروه دیگر هر یک باز با یک کارخانه بزرگ توافق کردند. درنتیجه دو"اتحاد سه قلو" هر یک با 40-50 میلیون مارک سرمایه پدید آمد و سپس میان این "اتحادها" هم "نزدیکی" و بستن"قراردادهایی" در باره قیمت ها وغیره آغاز شد(13).
رقابت به انحصار بدل می شود. در نتیجه آن پیشرفت شگرفی در زمینه اجتماعی شدن صورت می گیرد. وخاصه روند اختراعات و نوآوری ها ی فنی نیز خصلت اجتماعی کسب می کند.
این دیگر بکلی غیر از آن رقابت آزاد پیشین کارخانه داران پراکنده ایست که از وضع یکدیگر هیچ خبر نداشتند و برای فروش در بازار نامعلوم کالا تولید میکردند. روند تراکم تولید بجایی رسیده است که میتوان میزان تقریبی تمام منابع مواد خام(مثلا مناطق دارای معادن آهن) یک کشور و حتی، چنانکه خواهیم دید، چند کشور و سراسر جهان را حساب کرد. اکنون نه تنها چنین حسابی انجام میگیرد، بلکه گروهبندی های انحصاری نیرومندی این منابع را در چنگ خود قبضه میکنند. برای تعیین ظرفیت بازار که این گروهبندی ها آنرا طبق قرار قبلی میان خود "تقسیم می کنند"، یک محاسبه تقریبی انجام می گیرد. نیروی کار ماهر را به انحصار خود در می آورند، بهترین مهندسان را بخدمت میگیرند و راهها و وسایل ارتباط(راه های آهن در آمریکا و شرکتهای کشتیرانی در اروپا و آمریکا) را در چنگ خود قبضه میکنند. سرمایه داری در مرحله امپریالیستی خود، جامعه را درست به آستانه اجتماعی شدن کامل و همه جانبه تولید میراند و میتوان گفت که سرمایه داران را، برخلاف اراده و مافی الضمیر آنان، بسوی یک نوع نظام اجتماعی تازه که گذر گاه میان آزادی کامل رقابت واجتماعی شدن کامل است، میکشاند.
تولید اجتماعی میشود، ولی تصاحب محصول آن خصوصی باقی میماند. وسایل اجتماعی تولید در مالکیت خصوصی عده کمی از افراد باقی می ماند. چهار چوب عمومی رقابت اسما آزاد بر جای باقی میماند و در همان حال فشارمعدودی انحصارگر بر بقیه اهالی صد بار شدیدتر، محسوس تر و تحمل ناپذیرتر میشود.


راه توده 183 30.06.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت