کوچ روحانيون شيعه
از "جبل عامل" لبنان به ايران

دشوار بتوان تصور کرد، در هيچ دهه ای از تاريخ معاصر ايران، باندازه فاصله ده ساله ميان دو دهه 70 و 80 درايران کتاب تاريخی و خاطرات منتشر شده و نسل جديد کشور اينگونه مشتاق گذشته خويش به آن مراجعه کرده باشند. اين رويکرد، يک خودشناسی ملی را برای دو نسل جوان و ميانه سال ايران ممکن ساخته است، که اثرات آن را در هر تحولی که در آينده در ايران روی دهد شاهد خواهيم بود. اين بازشناسی ملی و هويتی عليرغم همه کارشکنی های حکومتی پيش رفته و سد سانسور، تبليغات و تحريفات مسجدی و تلويزيونی حکومت را شکسته است. توان ما برای روشن کردن چراغ های راهنما در گذرگاه های چهار ضلعی تاريخ معاصر و بويژه تاريخ 5 دهه اخير ايران محدود است، اما در آنچه قادر بوده ايم کوتاهی نکرده ايم. از دوران شاه گفتيم و از فجايع، جنايات، فساد درباری و پوسيدگی نظام استوار بر يک کودتای خونين بنام "28 مرداد". عقب تر رفتيم. از روی کار آمدن شاه نوشتيم. نه از خودمان و يا تاريخ نويسان، بلکه از زبان امثال ملک الشعرای بهار. هم آخرين شاه و هم پدرش، مانند همه حاکمان و شاهان مستبد با آنکه فرماندهی قشون و سپاه و ارتش و قزاق ها را برعهده داشتند، هميشه با کابوس کودتا زيستند!
از سالهای آستانه انقلاب و سپس سالهای اول پيروزی انقلاب بارها نوشته ایم و از دورانی که در آن هستیم. نبايد اجازه داد حوادث تاريخی فراموش شوند، همچنان که نبايد اجازه داد دستگاه های تبليغاتی جمهوری اسلامی به سبک و نيت و سود خود اين حوادث را تفسير کرده و به خورد مردم بدهند. نسل امروز، بايد از حوادثی که نسل ميانه ايران از سر گذرانده بياموزد، اگر چنين نشود، فردا احزاب و گروه های بر سر راه تحولات سبز شده، همان نقشی را درايران ايفاء خواهند کرد که کنفدراسيون دانشجوئی و انواع گروه های خلق الساعه مائوئيست در ابتدای پيروزی انقلاب 57 ايفاء کردند. در آمل جمهوری شورائی برپا کردند، در ترکمن صحرا حکومت خلقی و در کارخانه ها به ستيز با سنديکاها رفتند زيرا آنها را عقب مانده و شوراها را جانشين انقلابی آنها می دانستند. مجاهدين خلق و چپ انديشانی که اکنون در مهاجرت زير پرچم های صورتی سینه می زنند و بر طبل تحريم- حتی رد ضرورت حمایت از دکترمعین درانتخابات ریاست جمهوری- و توصيه به انفجار و جنگ چريکي( مقاله های فردی بنام "کوروش عرفانی» و يا "کوروش گلنام" را در همين ارتباط ها در سايت های وابسته به راه کارگر مثل پیک ایران و ... و يا متمايل به حزب کمونيست کارگری در مهاجرت بخوانيد) می کوبند، اگر از تاريخ نياموخته اند، بهتر است در مهاجرت ابدی بمانند، تا اينکه نقش آفرين دوباره حوادث سالهای اول انقلاب بهمن درايران آينده شوند.
اما حاکميت و روحانيت. درباره نقش آنها در ايران و در انقلاب 57 تاريخی ترين سخن ها رواست. رويکردی که نسل جوان ايران به بازشناسی تاريخ شيعه و روحانيت در ايران پيدا کرده را نه فقط به فال نيک بايد گرفت، بلکه موهبتی اجتماعی بايد تلقی کرد. همانگونه که انقلاب به خود آنها نيز امکان داد يکديگر را بازشناسند و فراتر از آن، از حوزه ها بيرون آمده و جامعه و جهان و مردمی را بازشناسند که با آنها در ارتباط نبودند.
بدين ترتيب است که کوشش ما برای انتشار سابقه کوچ روحانیت شیعه از لبنان به ایران در دوران صفویه اعتباری ویژه می یابد.
از اين شماره، با توجه به حوادث سالهای اخیر لبنان، انگيزه ارتباط و پیوند روحانيت حاکم جمهوری اسلامی با روحانيون لبنان، در سه بخش، نگاهی می اندازیم به این سابقه و با استناد به یک کتاب تحقیقی. خطر بالا گرفتن وقوع يک جنگ مذهبی در منطقه که ایران در آن قرار دارد همچنان بزرگ ترین خطر و احتمال است. حاکمیت جمهوری اسلامی تاريخ ايران را از صفويه به بعد به رسميت می شناسد و از بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد و تشکیل مجلس هشتم عيد غدير را تبديل کرده اند به مراسم تاجگذاری و چنان سخن می گويند که گوئی ايرانی اساسا "شيعه" از خشت افتاده است.
کتابی که خلاصه ای از آن را می خواهیم منتشر کنیم تحقيقی است که در سال 1377 در تهران منتشر شده است. اين کتاب با نام "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" در 1500 شماره توسط انتشاراتی امير کبير منتشر شد و پس از آن نيز تجديد چاپ نشد. يافتن و تهيه کردن آن در ايران، اکنون تقريبا ناممکن است. کتاب خيلی زود تمام شد و يا جمع کردند که تمام شود! نويسنده و محقق کتاب "مهدی فراهانی منفرد" است و کتاب در 216 صفحه.

 

بازگشت
 

ـ شکم ها پاره کردند تا ایرانی ها را شیعه کردند! 

ـ اولين ولی فقيه تاریخ اسلام به حکم روحانیون گردن زده شد!

ـ کوچ روحانيون شيعه از "جبل عامل" لبنان به ايران

 

                                                                                                      بازگشت