راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

فصل پایانی، آخرین تحلیل کیانوری از اوضاع ایران در آغاز دهه 1370
حاکمیت ضد انقلاب، بنام انقلاب 57
 

 

بدلیل قدرت جنبش مردمی، راستگرایان چون نمی‌توانستند بنام "ضد انقلاب" بر كشور حكومت نمایند، "بنام انقلاب" به حكومت ادامه دادند. این تناقض یا با گرفتن یك چهره آشكار ضد انقلابی می‌تواند برطرف گردد و یا با منتقل شدن قدرت به نیروهایی كه ماهیت طبقاتی آنان با اهداف واقعی انقلاب بهمن سازگار است. همه قرائن و شواهد نشان می دهد كه راستگرایان فعلا و تا آینده نزدیک قادر به تغییر چهره نخواهند بود و لذا می توان و باید با تکیه بر انقلاب و اهداف انقلاب آنها را به عقب نشینی وادار کرد.

 

خطر دیگری كه اكنون میهن ما را تهدید می‌‌كند، افزایش قدرت ارتجاع در تناسب نیروهای جناح های درون حاكمیت ج. ا. است.
با تضعیف نسبی موقعیت هاشمی رفسنجانی، در نتیجه روشن شدن پیامدهای شوم اجرای دستورات صندوق بین المللی پول(سالهای آغاز دهه 1370)، جناح ارتجاع سعی می‌‌كند تا از این وضعیت برای تحکیم موضع خود در ج. ا. استفاده كند و همین امر امكانات این جناح و در نتیجه خطرات آن را افزایش خواهد داد. بدیهی است، ورشكستگی سیاست "تعدیل اقتصادی" امری است به خودی خود بسیار مثبت و باید مبارزه در جهت پایان گرفتن هر چه سریع تر این سیاست ضد ملی را در تمام عرصه ها، هر چه بیشتر تشدید نمود. اما برای اینكه ارتجاع از این وضعیت به نفع خود استفاده ننماید، لازم است، تا نیروهای انقلابی در راس مبارزه برای خواست هایی چون: خروج ایران از صندوق بین المللی پول، پایان دادن به سیاست "آزاد سازی سرمایه‌ داری"، مخالفت با هر شکل و نوع خصوصی سازی و به تاراج دادن اموال متعلق به عموم، مخالفت با هر گونه افزایش قیمت ها و حذف سوبسیدها، اجرای اصول 43 و 44 قانون اساسی، مخالفت با هر گونه واگذاری معادن كشور به سرمایه داران داخلی و خارجی، مخالفت با برقراری و گسترش روابط توطئه آمیز و پنهانی با امپریالیسم آمریكا، پایان گرفتن حاكمیت فقه سرمایه‌داری و "اسلام آمریكایی" بر اقتصاد و جامعه و زندگی خصوصی مردم و خواست های دیگر نظیر آنها، قرار گیرند. طرح این خواست ها در جامعه ما بر اساس اوج گیری نارضایتی روزافزون توده ها و بر بستر اختلافات میان جناح های مختلف راستگرایان امكان پذیر است و باید تلاش در جهت تحقق آنها را بدون هرگونه ماجراجوئی و بهانه دادن بدست ارتجاع با تمام قوا دنبال کرد.
تحلیل خطوط كلی تحولات انقلاب ایران، در چارچوب نبرد "كه بر كه"، نشان می دهد، كه جنبش كنونی مردم ایران، جنبشی در كنار یا برخلاف انقلاب بهمن نیست، بلكه تداوم منطقی انقلاب بزرگ بهمن است كه بر اثر حاكمیت راستگرایان در آن گسست بوجود آمده است و با مانع روبرو گردیده است. بدلیل قدرت جنبش مردمی، راستگرایان چون نمی‌توانستند بنام "ضد انقلاب" بر كشور حكومت نمایند، "بنام انقلاب" به حكومت ادامه دادند. و این تناقض اساسی و عمده حاكمیت آنهاست و این نقطه قوت بزرگ و نقطه ضعف بزرگتر حکومت آنان است. این تناقض یا با گرفتن یك چهره آشكار ضد انقلابی می‌تواند برطرف گردد و یا با منتقل شدن قدرت به نیروهایی كه ماهیت طبقاتی آنان با اهداف واقعی انقلاب بهمن سازگار است. همه قرائن و شواهد نشان می دهد، كه راستگرایان فعلا و تا آینده نزدیکتر قادر به تغییر چهره نخواهند بود و لذا می توان و باید با تکیه بر انقلاب و اهداف انقلاب آنها را به عقب نشینی وادار کرد.
اما اگر جنبش كنونی مردم ایران تداوم انقلاب بزرگ بهمن است، بنابراین وظایف عینی آن، همانا به ثمر رساندن وظایف حل نشده انقلاب بهمن، یعنی پایان دادن به نفوذ امپریالیسم و حاكمیت كلان سرمایه داران بر حیات سیاسی و اجتماعی كشورماست. این جنبش، جنبشی علیه تمام حكومت نیست، بلكه بنا بر اهداف خود، متوجه نیروهای راستگرای ج. ا. است. این جنبش، جنبشی علیه این یا آن شكل حكومت نیز نیست، بلكه جنبشی علیه حاكمیت این یا آن طبقه معین اجتماعی است. بنابراین، وظیفه این جنبش گردآوردن همه نیروهای مخالف شكل كنونی حاكمیت نیست، بلكه متحد كردن همه اقشار و طبقات مخالف با ماهیت كلان سرمایه‌داری وابسته آنست. و همین امر است كه پایه عینی اتحاد عمل ارتجاع داخل و خارج را علیرغم اختلاف نظر آنان در شكل حكومت فراهم كرده است. و همین امر متقابلا پایه عینی اتحاد همه نیروهای انقلابی و دمكراتیك درون و بیرون حاكمیت ج. ا. است. و درست به همین دلیل است، كه جناح راست حاكم بر ج. ا. به جای آنکه تلاش کند تا با متحدن کردن همه نیروهای حاضر به فعالیت در چارچوب این شکل حاکمیت، پایگاه آن را در جامعه تقویت نماید، برعکس تمام تلاش خود را بکار گرفته است، تا نیروهای مردمی را به هر قیمت ممكن از حكومت بیرون رانده و در مقابل، بدنبال جلب هواداری سرمایه داران سلطنت طلب به سمت خود تا مرز بازپس دادن اموال آنان است.
اگر سد راه پیشرفت جنبش كنونی مردم ایران، حاكمیت كلان سرمایه داران وابسته بر كشور است، بنابراین، هدایت این جنبش، كه تمام توده های خلق را در بر می گیرد، تنها با طرح خواست های واقعی و دمكراتیك مردم در سمت تحقق اهداف شریف انقلاب بزرگ مردمی و ضد امپریالیستی بهمن امكان پذیر است.
اما آنچه كه امروز برخی از نیروهای انقلابی را از پیگیری این مبارزه باز می دارد، دلخوش شدن آنها به اوج گیری نارضایتی توده ها و امكان سرنگونی مجموع نظام ج. ا. است.
پس از آن که نشریه راه توده خواستار آن گردید که همه نیروهای انقلابی در مقابل نیروهای ارتجاعی داخل و خارج از کشور متحد شده و پیشرفت آنان را متوقف سازند، هفته نامه "کیهان لندن" در مقاله ای با لحنی به ظاهر دردمندانه و دلسوزانه از این که عده ای می کوشند تا "در هر فرصت و به هر بهانه و از هر راه فضای سیاست های تبعیدی را زهرآگین کنند" سر به شکایت برداشت. اما وقتی که نویسنده مقاله از این که "رژیم دارد اندک اندک از هم می پاشد" سخن می گوید، معلوم می شود که چرا هفته نامه کیهان لندن سالهاست عناوین و مقالات خود را طوری انتخاب می کند که گوئی تا هفته آینده و چاپ شماره بعدی آن، معلوم نیست که جمهوری اسلامی همچنان برسر حکومت باشد یا نه! وظیفه ای که از طرف امپریالیسم و ارتجاع به سلطنت طلبان و ارگان ضد انقلابی آنها واگذار شده است، ظاهرا آنست که با ایجاد التهاب و جو سازی این باور را در ذهن نیروهای انقلابی پرورش دهند که گوئی رژیم درحال فروپاشی است و از هر گونه مبارزه انقلابی برای خواست های مشخص توده ها باید اجتناب کرد. اما در طی این سالیانی که ظاهرا قرار بود رژیم از هم بپاشد، ارتجاع در مقابل چشمان نیروهای چپ اپوزیسیون مواضع خود را در جامعه تحکیم نمود، خواست و اراده صندوق بین المللی پول را بر کشور حاکم کرد، تمام دست آوردهای انقلاب را به باد داد، تمام اصول مترقی قانون اساسی را زیرپا گذاشت، تمام اموال ملی، حتی آب و برق را به سرمایه داران واگذار کرده، تمام سازمان های چپ را به انفراد و انزوا محکوم کرده، دهها میلیارد بدهی خارجی را بر اقتصاد کشور تحمیل کرد، طاقت فرساترین شرایط را به توده های مردم تحمیل نمود و امروز که گفته می شود باید در مقابل ارتجاع ایستاد و این روند را متوقف ساخت، بازهم آقایان مدعی هستند که عده ای "فضای سیاست های تبعیدی را زهرآگین می کنند"، یعنی حاضر نیستند به "اوج گیری نارضائی توده ها" و "فروپاشی اندک اندک رژیم" دل خوش کنند و اجازه دهند که ارتجاع به این بهانه بی دردسر و با خیال راحت مواضع خود را مستحکم کند. در همینجا لازم است که ببینیم که واقعیت "فروپاشی رژیم" چیست و افزایش نارضایتی توده ها در شرایط کنونی به چه معناست و به کجا میتواند منتهی شود؟
"تقدس" نارضایتی توده"، كه ورد زبان همه نیروهای چپ اپوزیسیون مبدل شده است، بر این تصور تماما نادرست استوار است كه گویی "افزایش نارضایتی توده"، یعنی پیشرفت نیروهای انقلابی. اما واقعیت این است كه اوج گرفتن خشم و نارضایتی عمومی در شرایط كنونی كشور ما، به معنی پیشرفت نیروهای انقلابی نیست. مسئله درست برعکس است، پیشرفت نیروهای ارتجاعی دلیل اوج گیری نارضایتی توده است. به همین دلیل بود که حزب ما در سالهای پس از انقلاب برای "نارضایتی توده" هلهله و شادی نمی کرد، بلکه آن را یک "خطر" میدانست و نسبت به آن هشدار می داد. چرا که در شرایط یک انقلاب نیرومند مردمی و حضور نمایندگان توده ها درحاکمیت، افزایش نارضایتی توده ها به معنی جدا شدن این توده از انقلاب، جدا شدن این توده از حاکمیت و در نتیجه به معنی عقب نشینی جنبش و پیشرفت نیروهای ارتجاعی است. برخی نمی خواهند این واقعیت را ببینید. زیرا دیدن این واقعیات علاوه بر آنکه تمام اوهام و تخیلات آنان را در مورد "پیشرو" بودن نقش بر آب می سازد، به معنی درگیر شدن در یک مبارزه بسیار سخت، طاقت فرسا و طولانی است و آنها به "انفجار توده ها" دل خوش کرده اند.
پاره ای از سازمان های چپ تصور می کنند که اگر روزی یک میلیون بار بر جنبه مذهبی انقلاب تاکید کنند و همه گناهان و اشکالات را به گردن رهبری مذهبی انقلاب بیاندازند، خواهند توانست گریبان خویش را از تاثیر سرنوشت انقلاب بر سرنوشت خود برهانند. اما واقعیت های روشن خلاق این را به ما نشان میدهد. علیرغم تضعیف نیروهای انقلابی مذهبی هیچیک از نیروهای چپ و دمکراتیک کشور تقویت نشده اند و دلیل این امر نیر روشن است: ماهیت ضد امپریالیستی و دمکراتیک انقلاب بهمن بطور عینی بر شکل مذهبی غلبه دارد. بنابراین تضعیف این انقلاب یعنی تضعیف همه نیروهای ضد امپریالیستی و دمکراتیک. روی گرداندن توده ها از انقلاب یعنی روی گرداندن توده ها در درجه اول از اندیشه های ضد امپریالیستی و دمکراتیک و در درجه دوم اندیشه های مذهبی. این روند عینی بیش از آنکه در میان توده های "ناآگاه" خود را نشان دهد، قبل از همه در خود سازمان های چپ بازتاب یافته است. امروز کم نیستند در بین اعضاء و رهبران سازمان های چپ، اشخاصی که دیگر نمی توان با آنها یک کلمه درباره امپریالیسم و خطر امریکا و اسرائیل حتی صحبت کرد. در پاره ای سازمان چپ خواست های ضد امپریالیستی و دمکراتیک مورد تمسخر قرار می گیرند. احتمال مداخله امریکا و امپریالیست ها در ایران "امیدوارکننده" ارزیابی می شود. به جای تحلیل طبقاتی جامعه، تحلیل ایدئولوژیک و تقسیم کردن مردم به مذهبی و غیر مذهبی رواج داده می شود. شعار "جدائی مذهب از سیاست" که در شرایط وجود یک جنبش توده ای مذهبی به معنی جدا شدن این توده ها از سیاست و در نتیجه شعاری بی نهایت ارتجاعی است به افتخار و تاج سر همه نیروهای چپ مبدل می شود. تهاجم بی وقفه ارتجاع به مثابه پیشرفت نیروهای انقلابی تلقی می گردد. خلع توده های انقلابی از حاکمیت "منفرد شدن" ارتجاع وانمود می شود. به جای مبارزه برای جلوگیری از تحکیم مواضع کلان سرمایه داری وابسته بر اقتصاد و جامعه، از این امر ادعای اینکه به روشن شدن اذهان "توده های ناآگاه" نسبت به ماهیت حاکمیت جمهوری اسلامی یاری می رساند، استقبال می شود، یعنی شعار "هرچه بدتر بهتر" به شعار همه نیروهای چپ مبدل می شود. و همه اینها در تحلیل نهائی جزئی است از روند جدائی توده ها از انقلاب و حاکمیت، جزئی است از روند افزایش نارضایتی توده ها. این جدائی و این نارضائی در میان نیروهای چپ بصورت سرخوردگی از مبارزه ضد امپریالیستی، سرخوردگی از مبارزه طبقاتی، سرخوردگی از اندیشه حاکمیت توده های مردم بیش از همگان متجلی است. بنا به همین دلائل سرنوشت همه نیروهای انقلابی کشور ما، مذهبی یا غیرمذهبی، به یکدیگر پیوند خورده است و سرنوشت همه آنها با هم به سرنوشت انقلاب وابسته است.
وقتی انقلاب در مسیر عقب نشینی قرار می گیرد، یعنی همه نیروهای انقلابی در مسیر عقب نشینی قرار دارند و نه فقط انقلابیون مذهبی. وقتی دستاوردهای انقلاب ویران می شود، یعنی دستاوردهای همه سازمان های انقلابی ویران می شوند و نه فقط سازمان های انقلابی مذهبی. وقتی توده ها از انقلاب جدا می شوند، یعنی اعضای همه سازمان های انقلابی از سازمان خود جدا می شوند و نه فقط توده های مذهبی. وقتی آرمان های یك انقلاب مضحكه می شوند، آرمان های همه نیروهای انقلابی مضحكه می شود و نه فقط آرمان های مذهبی، و بالاخره وقتی که رهبر یک انقلاب لجن مال می شود؛ رهبران و اعضای همه سازمان های انقلابی لجن مال می شوند و نه فقط یک رهبر مذهبی. وهمه این ها تاثیر قانون تقدم ماهیت انقلاب بر شكل آن است. روند نارضایتی توده از انقلاب و بازتاب آن در نیروهای چپ و انقلابی جامعه ما، اگر به همین شکل ادامه یابد باید مطمئن بود که هر انفجار توده ای به معنی انفجار همه سازمان های انقلابی و حاکمیت کامل ضد انقلاب بر کشور خواهد بود. باید این روند را متوقف ساخت.
امروز گرایش به چپ در جامعه ما نیرو گرفته است. این گرایش به چپ، فعلا به معنی آماده شدن شرایط یك تحول بنیادین انقلابی نمی‌تواند تلقی شود، بلكه به معنی به تنگ آمدن مردم از پیشرفت مداوم نیروهای ارتجاعی و پیامدهای سنگین آن بر زندگی آنهاست. باید از این فرصت تاریخی برای جبران اشتباهات گذشته استفاده كرد. تنها اتحاد نیروهای دمكراتیك، دفاع سرسختانه از انقلاب و آرمان ها و دستاوردهای آن، پشتیبانی از همه نیروهای انقلابی مذهبی یا غیر مذهبی و متوجه ساختن خشم و نارضایتی مردم به نیروهای راستگرا و ارتجاعی می‌تواند انقلاب و نیروهای انقلابی را نجات دهد، ارتجاع را به عقب نشینی وادار كند و از حاكمیت ضد انقلاب در صورت انفجار نارضایتی توده ها جلوگیری نماید.


راه توده 218 13.04.2009

 


بازگشت