راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

صبر تلخ - 13

فاجعه  مقاومت رهبران

در برابر تصمیم خروج از کشور

 

مهاجرت یک بیماری عجیبی دارد! نه فقط برای حزب، بلکه برای تمام سازمان های سیاسی. انشعاب پشت انشعاب، اختلاف درونی و... این همه توصیه می شود که «چپ در وحدتش می تواند موجودیت و موضوعیتی داشته باشد» ولی با کمال تاسف شاهدیم که تا کنون هیچ قدمی در جهت این وحدت برداشته نشده است که سهل است، آن دعواهای روزنامه ای و بگوها هنوز هم ادامه دارد!

از سوی دیگر به نتیجه خارج نشدن بموقع از کشور نگاه کنیم: سرمایه بزرگی از بین رفت. سرمایه بزرگی که برای جامعه ایران بسیار ارزشمند بود! طبری ثانوی نمی دانم چه موقع می تواند در ایران به وجود بیاید؟ آگاهی دوم چگونه می تواند به وجود بیاید؟ حاتمی بعدی چگونه؟ این ها یک دنیا تجربه و یک دنیا دانش بودند که رفتند!

 

 

(پیش از یورش اول به حزب توده ایران، حادثه مهمی روی داد که ابعاد آن در جریان بازجوئی ها آشکار شد. این حادثه مربوط به نامه کوتاهی می شود که رفقای شوروی درباره خطر یورش به حزب در یک قاب عکس جاسازی شده و در اختیار "فم تفرشی" قرار دادند تا به کیانوری برساند. این نامه در دفتر شرکت کاغذ که حزب تاسیس کرده بود دراختیار تفرشی که به این دفتر رفت و آمد داشت قرار گرفت. تکیه اصلی نامه بر این بود که کیانوری هرچه زودتر باید از ایران خارج شود. در بخش دیگری از خاطرات محمد علی عموئی که می خوانید، به دریافت این نامه اشاره می شود- راه توده)

 

- مگر خود دکتر کیانوری با شوروی ها ارتباط ویژه نداشت؟ چه لزومی داشت آقای تفرشی نامه ای را بیاورد؟

 

عموئی: این بحث مهمی است که ما در زندان داشتیم. از نظر رفیق ما کیانوری، ضرورت داشت ارتباطی با رفقای شوروی داشته باشد! ولی اگر هم ضرورت داشت، ما از طریق روابط بین المللی با شعب بین المللی همه احزاب کمونیست، به ویژه حزب «کمونیست اتحاد شوروی» ارتباط داشتیم. اگر مزید بر این، لازم بود کسی ضرب الاجل دیداری داشته باشد، اولا خود کیا نباید این ارتباط را داشته باشد، بلکه فرد معینی که ارتباط حزبی اش هم قطع شده و فقط یک ارتباط جنبی دارد، بهتر است این ضرورت را پاسخ بدهد. ثانیا این گونه ارتباط باید خیلی محدود باشد!

ما به خصوص روی اتهام جاسوسی حساسیت داشتیم، چون عمیقا اعتقاد داشتیم که یک حزب کمونیست، رابطه برادرانه با سایر احزاب برادر دارد، بویژه آن باوری که ما نسبت به حزب کمونیست اتحاد شوروی داشتیم، ایجاب می کرد که این باور خالص باقی بماند، هیچ شائبه دیگری به آن نچسبد!

خوب، این نامه را رفیق ما کیانوری اول در هیئت دبیران مطرح کرد و رفقای هیئت دبیران به اتفاق آراء گفتند که نظر رفقای شوروی این است که شما هر چه سریع تر از ایران خارج بشوید! رفیق ما کیانوری گفت که من پیشنهاد می کنم در هیئت سیاسی مطرح بشود. گفتیم «بسیار خوب دعوت بکنیم، منتظر زمانش نشویم، فردا جلسه هیئت سیاسی تشکیل بشود.» و شد. رفقای هیئت سیاسی هم به اتفاق آراء نظرشان این بود که مضمون نامه این است که خطری شما را تهدید می کند و باید هر چه سریع تر از ایران خارج بشوید!

- تاریخ دقیقش را یادتان هست؟

عموئی: تصورم این است که دی ماه بود، اواسط دی ماه یا اوایل دی 1361 بود.

رفیق کیانوری اصرار که «من به تنهایی نمی روم. من تایید می کنم که مضمون نامه این است، اما من به تنهایی نمی روم.» گفتیم خوب رفقای دیگر هر که حضورشان در اینجا ضروری نیست و بیشتر کار پژوهشی و تحقیقی می کنند یا در شعب کار می کنند یا عضو کمیته مرکزی هستند ولی نبودشان خللی در فعالیت حزب ایجاد نمی کند، بروند. مثل رفقایی که خانواده شان در شوروی یا اروپای شرقی هستند، رفقایی که مسن هستند و کم هم نداریم از رفقایی که مسن هستند و عضو کمیته مرکزی اند.

پذیرفته شد و بعد گفت که من فکر می کنم این خطر برای همه رفقا هست، اگر قرار است این عده بروند، من پیشنهاد می کنم بقیه رفقا هم بروند. فعالیت حزب چگونه می شود؟ می توانیم انتخاب کنیم که کسانی برای اداره حزب باقی بمانند و بقیه رفقا بروند. در واقع رهبری حزب را به خارج منتقل بکنیم و دو نفر به نمایندگی رهبری حزب در ایران باقی بمانند. تشکیلات را مسئول تشکیلات کل اداره بکند و مسئول روابط کل، که روابط عمومی ماست، روابط بین المللی ماست، روابط با سازمان ها و... است، باقی بمانند و بقیه همه راهی بشوند. رفیق جوانشیر و من ماموریت پیدا کردیم که اینجا باشیم. واقعیت این است که این هم به اتفاق آراء تصویب و تاکید شد که دبیر اول حزب مسئولیت اجرای این تصمیم را دارد. چون دیگران که امکانات خروج در اختیارشان نبود، امکانات خروج و مجموعه امکاناتی که حزب داشت، در اختیار رفیق ما کیانوری بود که با سازمان مخفی مربوط بود. اساسا مجموعه امکانات حزب را همگان نمی دانستند. عمدتا رفیق کیانوری و احیانا چند نفر دیگری مثل فروغیان اطلاع داشتند.

وقتی که از جلسه بیرون آمدیم، با این نگاه بیرون آمدیم که از همان لحظه به بعد، تدارک خروج رفقا آغاز خواهد شد. اما هنوز از در خانه بیرون نرفته، رفقای ما حجری و شلتوکی آمدند و به من و کیا گفتند که «تصمیم، تصمیم درستی بود و خوشبختانه با اتفاق آراء هم اتخاذ شد، اما ما از ایران نمی رویم! ما عمرمان را در این مملکت گذرانده ایم، زندانش را کشیدیم، فعالیتش را کردیم، حالا هم می خواهیم اینجا فعالیت کنیم، از اینجا نمی رویم! مگر چقدر از عمر ما مانده است؟» کیا پرخاش کرد «یعنی چه؟ پس چرا رای دادید؟!» گفتند «اگر ما رای نمی دادیم، آن وقت کسانی دیگر هم رای نمی دادند» به کیا گفتند «مطمئن باشید علی هم اگر برای ماندن در اینجا تعیین نشده بود، همین روش را در پیش می گرفت!» من اعتراض کردم و گفتم «نه، به نظر من شما دارید تصمیم هئیت سیاسی را تضعیف می کنید و باید بپذیرید! رفتار ما باید برای سایر رفقا الگو باشد.» گفتند «حرف دلت را نمی زنی، تو خودت هم همین طور فکر می کنی، همین طور عمل می کنی.» و بعد مثال آوردند و گفتند آن روزی که در مسکو بودی آمدند و به تو گفتند که می خواهد در ایران کودتا صورت بگیرد! چه تصمیمی گرفتی؟ گفتی «با اولین پرواز مرا بفرستید ایران، چون ممکن است فرودگاه بسته شود و پشت مرز بمانیم!» خوب حالا که ما در ایران هستیم، برویم بیرون؟!

حرفشان منطقی بود! واقعیتش، یعنی اگر من بودم، همین طور عمل می کردم! حالا این که از لحاظ سرنوشت فاجعه است، می تواند منطقی باشد.

با گذشت زمان یک به یک به ویژه رفقایی که از مهاجرت آمده بودند از تصمیمی که هیئت سیاسی گرفته بود، اظهار عدم رضایت کردند. بهرام دانش، که واقعا یکی از رفقای ارزنده ما بود، گفت که «من آمده ام توی ایران بمیرم!» هیچ کارشان هم نمی شد کرد. بچه که نبودند، همه شان سنشان از من بیشتر بود!...

رفیق دانش در زمان مهاجرت، دوره تاریخ و دوره تاکتیک نظامی را دیده بود، به غیر از مبانی تئوریک که کلاس های خاص خودش را داشت، و آنها را هم گذرانده بود. خیلی رفیق شایسته ای بود!

گفتم تصمیم هیئت سیاسی این است، ما خیلی درس ها از شماها آموختیم، اصلا من آمدنم به ارتش، با نام شماها بود، ما انضباط و دیسیپلین نظامی را با انضباط آگاهانه حزبی توام کردیم، حالا شماها که مظهر انضباط هستید، چگونه این را می گویید؟

گفت: علی جان تو نمی دانی چه تحقیری است برای آدم که عمرش را برای مبارزه گذرانده باشد، بعد ببیند که رفقای دیگرش اینجا همه گونه خطری تهدیدشان می کند، آن وقت تحت عنوان تداوم فعالیت حزب، فرار کند از ایران برود! اگر فعالیت حزب تداومی داشته باشد، در ایران است، در خارج نیست. در خارج پوسیدگی است! این مدت چند دهه که ما خارج از ایران بودیم، همواره شاهد دعوای رفقای رهبری بودیم. هر وقت یکی از پلنوم ها تشکیل می شد، اولین بحثی که در پلنوم مطرح می شد «فراکسیونیسم» بود. هیچ کس فراکسیونیسم را تایید نمی کرد ولی عملا چنین چیزی حاکم بود. تصمیمی اتخاذ می شد و پاره ای از رفقا به آن انتقاد وارد می کردند، یکی از رفقای رهبری می گفت «این تصمیم من نیست بلکه نظر آن رفقاست!» آخر مگر می شود در رهبری چنین چیزی باشد؟ حاصلش همان بود که دیدیم! ولی این ایام برای اولین بار ما می بینیم در رهبری حزب یکدستی وجود دارد. با وجود این که اختلاف نظر هم پیدا می شود ولی چقدر رفیقانه عمل می شود! من ایران را ترک نمی کنم!

حتی یک نفر هم حاضر نشد ایران را ترک کند! بودند، می توانستند باشند کسانی که علاقه مند به رفتن باشند، ولی وقتی فضا را این چنین دیدند، در واقع برایشان این کار به معنی فرار بود!

البته پیش از آن، هنوز این فشارها به این حد هم نرسیده بود، کسانی مثل بابک امیر خسروی، جا را خالی و فرار کردند. چون فقط وقتی شاهد این بود که حزب اللهی ها ریختند دفتر را گرفتند، او فهمید که اینجا جای ماندن نیست، مگر این که با این شرایط و با دشواری ها بسازی! حمید صفری هم همین طور. خوب اینها کسانی بودند ک خیلی زود، پیش از آن که این محدودیت ها پیش آمده باشد، جا را خالی کردند! خوب به سلامت! زندگیشان را هم کردند، آن طور که دلشان می خواست و می کنند. اما بقیه رفقا نرفتند. این که اگر می رفتند چه اتفاقی می افتاد؟ نمی شود پیش بینی کرد که خیلی بهتر می شد یا نه! چون من همواره اعتقاد دارم به این که این داخل هست که تعیین کننده است. خارج یک بیماری عجیبی دارد! این چیزی است که الان هم برای کسانی که در مهاجرت هستند وجود دارد؛ نه فقط برای حزب، برای تمام سازمان های سیاسی که بیرون هستند. انشعاب پشت انشعاب، اختلاف درونی و... این همه توصیه می شود که «چپ در وحدتش می تواند موجودیت و موضوعیتی داشته باشد» ولی با کمال تاسف تا کنون هیچ قدمی در جهت این وحدت برداشته نشده است که سهل است، آن دعواهای روزنامه ای و بگوها هنوز هم ادامه دارد!

با وجود این، آدم واقعا متاسف می شود که چنین سرمایه بزرگی ماند و سرنوشتشان در اختیار کسانی قرار گرفت که نفهمیدند چه ثروتی را دارند نابود می کنند؟! اینها ثروت هایی بودند که برای جامعه ایران بسیار ارزشمند بودند! طبری ثانوی نمی دانم چه موقع می تواند در ایران به وجود بیاید؟ آگاهی دوم چگونه می تواند به وجود بیاید؟ حاتمی بعدی چگونه؟ این ها یک دنیا تجربه و یک دنیا دانش بودند که رفتند!

حتی در باره رفقای نظامی مان، تصمیم خیلی جدی تر از اینها باید مطرح می شد، آیا واقعا سازمان مخفی، در آن حدی که بایستی مخفی باشد، مخفی بود؟ و اگر نه، در آن جا هم بایستی پاره ای تصمیمات برای خروجشان گرفته می شد!

به هر حال، مجموعه این مطالب سبب شد که رفقا ماندگار شدند. اما برای همه اینها خانه های امنی توسط سازمان مخفی تعیین شد و نوعی زندگی نیمه مخفی – نیمه علنی بر اینها جاری شد.

مسئله تجدید سازمان حزب، کوچک کردن تشکیلات، رعایت مبانی اختفا در صدر فعالیت قرار گرفت، اما با کمال تاسف فرصت کوتاه تر از آن بود که چنین تصمیمی بتواند دقیقا عملی شود.

 

ما شاهد هستیم که بعد از سال 1360، بخش هایی از رهبری «حزب رنجبران» (که همان تداوم «سازمان انقلابی حزب توده» هستند) کادرها را گذاشتند و فرار کردند! یعنی همان انتقاداتی که به حزب توده در جریان 28 مرداد داشتند، خودشان هم همان کار را انجام دادند. با این که در جلسه شهر کردشان تصویب کرده بودند که بمانند و خارج نشوند، فقط ایرج کشکولی و علی صادقی و یک عده کمی باقی ماندند و در کردستان جنگیدند...

- فکر نمی کنید این فشار قضیه 28 مرداد خیلی دخیل بود در این که رهبران حزب توده دلشان می خواست در ایران بمانند...؟!

 

عموئی: چنین چیزی را ما هیچ وقت به محک آزمایش نگذاشتیم که ببینیم نظر رفقای حزبی چیست. اما نظر رفقایی که با رهبری در تماس بودند متفاوت بود. بعضی واقعا تمایل داشتند که رهبری، ایران را ترک نکند چرا که در گذشته خیلی نیش زبان شنیده بودند. برخی دیگر نگران رهبری بودند و احساس خطر می کردند و حتی به زبان هم می آوردند که رفقا بروند. اقلا تا وقتی که امکانش هست بمانند. این دوگانگی واقعا میان افرادی که در تماس با رهبری حزب بودند وجود داشت. این افرادی که می گویم، رفقای کادر حزبی بودند که مثلا ما را جا به جا می کردند، یا کوپل (همخانه محافظ) خانه های امن بودند. در میان این رفقا یک چنین نگرشی بود.

ولی در خود رهبری این احساس خیلی قوی بود که بمانیم! قبلا ما به اندازه کافی خون دل خورده ایم که همواره می شنیدیم که «نشسته اند دارند آب خنک می خورند، دارند می روند به استراحتگاه ها تفریح می کنند ولی هوادارانشان اینجا چوب ساواک را می خورند» و این بدترین شکنجه برای ما بود.

 

یادم می آید رفیق ما بهرام دانش که از رفقای نظامی قیام خراسان بود می گفت که «آغاز دهه چهل دکتر رادمنش می خواست چند تن از کادرهای حزبی را بفرستد ایران و از بین این رفقا پرویز حکمت جو و علی خاوری را انتخاب کرد. رفتم پیش رادمنش گفتم من را بفرست. من تجربه ام از اینها که بیشتر است. نظامی هم بودم. پنهان کاری هم خیلی خوب بلدم، هیچ ترسی ندارم. من را بفرست. رادمنش گفت که رفیق دانش سنی از شما گذشته، اینها جوانتر هستند، اینها بروند. گفتم من با همه پیری ام استخواندار تر از اینها هستم، بگذار من بروم. قبول نکرد. با رادمنش دعوایم شد گفت نه نمی فرستم. من انتخاب کردم».

چنین روحیه ای هم واقعا رفقا داشتند. دانش انسانی شریف و انقلابی بود واقعا! این که به او بگویند رفته آب خنک می خورد، منصفانه نیست. جزو اولین کسانی بود که داوطلبانه ماموریت گرفت رفت چین و آنجا جزو گوینده های رادیو بود. بعد هم که آمد با چه مشکلاتی سر کرد. داوطلب شد برای گویندگی «رادیو پیک ایران». جزو کارکنان ثابت «پیک ایران» بود. مقاله اش را خودش می نوشت و خودش قرائت می کرد. وقتی سال 58 آمد ایران یک نفس راحت کشید. گفت راحت شدیم! به او گفتم مگر آنجا سخت بود؟ گفت نه، آنجا خانه داشتیم، ما را لب دریا هم می فرستادند ولی همیشه خون جگر می خوردیم!

خوب، واقعیت این است. بارها از پاره ای از رفقا شنیدیم که رفقای فدایی موفق شدند همه رهبری شان را بیرون بفرستند. گفتم آخر رفقای ما نمی رفتند. ما به اتفاق آراء در هیئت سیاسی تصمیم گرفتیم که رفقای رهبری حزب بروند. ولی نرفتند. گفتند نمی رویم، امکان ندارد! هر کس می خواهد برود. به سلامت. ما رای می دهیم برود. اما خودم نمی روم!

برای مطالعه شماره های پیشین به لینک های زیر مراجعه نمایید:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/772/sabr.html

2- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/773/sabr2.html

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/774/sabr3.htm

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/775/sabr-4.html

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/776/sabr5.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/777/sabr.htm

7 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/778/sabr4.html

8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/779/sabr.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/780/sabre.html

10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/781/sabr.html

11 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/782/sabr.html

12 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/783/sabr.html

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 




 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 784  -  8 اردیبهشت 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت