راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

صبر تلخ- 30

هزینه سنگینی که حزب

برای فعالیت علنی و قانونی داد

چرا انقلاب ما، انقلاب اسلامی شد؟ برای این که طی سی چهل سال همه جریانات سیاسی توسط رژیم شاهنشاهی سرکوب شده بودند، هیچ تریبونی نداشتند، ولی تمام منابر مساجد کثیرالعده جامعه ایران، تریبون بود برای تبلیغ مسائل اسلامی. مدتی فقط جنبه اسلامی و مذهبی داشت، بعد رفته رفته چاشنی سیاسی هم پیدا کرد. بالنتیجه، با گذشت ایام، طبیعتا در نبود جریانات سیاسی و نظراتشان، وقتی نارضایتی نسبت به رژیم پهلوی افزون و افزون تر گردید، آلترناتیوش آن تریبون هایی شد که تبلیغ کرده بودند. حاصلش آن بسیج میلیونی برای پیشواز از آقای خمینی بود.

 

  

– فکر نمی کنید این روش باعث جری شدن طرف مقابل بشود؟ یک طرفی دارد مرتب تهدید می کند، به اصطلاح تهدید جانی می کند «نارنجک می کشیم، می کشیمتان!» یا در مناظره آقای بهشتی می گوید «ما اسنادی از روابط شما و شوروی و... پیدا کردیم!» در حقیقت تهدیدی که یعنی «بعدا با من سروکار خواهید داشت که رییس قوه قضائیه هستم!» یا رییس شورایعالی قضایی آن موقع بود. فکر نمی کنید این به اصطلاح یک نوع سازش، یک نوع تسلیم، در مقابل آنها محسوب می شد؟

عمویی: ابدا، ابدا! به نظر من این نشانه استواری در مواضع است. چون موضع حزب توده ایران و «سازمان فداییان خلق» - بعد از این که تغییر موضع داد و نظیر حزب شد – عبارت بود از حضور علنی و مبارزه سیاسی. در مبارزه سیاسی، واکنش نسبت به یک اقدام خشن، خشونت نیست. خشونت توسط خشنونت طلبان مطرح می شود. اگر قرار باشد که واکنش ما هم همان باشد، درست رویارویی دو نیرو پیش می آید که می شود آنچه سال اول انقلاب رخ داد! عده ای به کردستان رفتند، خواسته های برحقی داشتند، حاکمیت نپذیرفت و خشونت کرد، آنها هم متقابلا خشونت کردند. شد جنگ کردستان! چیزی که هیچ کس طالبش نبود. در این میان، در واقع کسی که ضرر کرد، خلق کرد بود. اصلا خواسته خلق کرد مخدوش شد. گویا اینها اصولا آشوب طلب بودند. گویا اینها تجزیه طلب بودند. و حال آن که خواسته های بر حقی داشتند و می توانستند روی مبانی حقوقی، قانونی و سیاسی، این مسائل را در قانون اساسی بگنجانند تا رفته رفته عملی بشود.

علی الحال، به گمان من، با توجه به این که حزب توده ایران سالیان دراز از حضور علنی در جامعه محروم بود و نه فقط حضور علنی نداشت بلکه با سرکوب شدید از طرف رژیم قبل از انقلاب مواجه بود و برایش انواع تاریخ سازی ها کرده بودند و استناد گویا فلان موضع، گویا فلان نظر، که حزب در مقطع تاریخ معینی داشته، علیه آن مطالب بسیار بیان شده و هرگز حزب مجال این را پیدا نکرده بود تا توضیح بدهد که مثلا موضع من در باره فلان مسئله تاریخی چه بوده و شما دارید اصل قضیه را تحریف می کنید که بالنتیجه نظر خودتان را به کرسی بنشانید و نتیجه مطلوب خودتان را بگیرید، بنابر این طبیعی بود که حزب توده ایران خواستار حضور علنی برای طرح اندیشه اش با مردم باشد.

 

– حزب توده ایران، «سازمان فداییان خلق، اکثریت» قرار بود که اسلحه را کنار بگذارند و به صورت اپوزیسیون قانونی و وفادار عمل بکنند. اگر اصطلاحش را درست گفته باشم.

شما فکر نمی کنید در آن جلسه با آن جوی که داشت، با آن رییس جلسه ای که داشت، با آن لحنی که آقایان بهشتی ... و آن روند منفی که بحث داشت و دیگران هم شرکت نکرده بودند، اگر شرکت نمی کردند و علت شرکت نکردنتان را مثل گروه های دیگر که نوشتند، می نوشتند، فکر نمی کنید یک مقدار «حزب جمهوری اسلامی»، یک مقدار این آقایان در این وضعیت بی آبروتر می شدند؟ تا این که بیایید کنارشان بنشینید بحث کنید، آن همه تحقیر را تحمل کنید؟

عمویی: اصطلاحاتی که به کار می برید، مانند «اپوزیسیون قانونی و وفادار» نه درست است، نه پسندیده!

ببینید، پس از حل معضلات، امروز خیلی راحت تر می شود این پرسش شما را جواب داد. یعنی به اصطلاح، معما چو حل گشت آسان شود! امروز می توان گفت بله، واقعا عدم شرکت ما نمی توانست این توجیه را برای آقایان به وجود بیاورد که در جمهوری اسلامی بحث آزاد تلویزیون بین دگر اندیشان و حاکمیت وجود دارد. در آن زمان در جریان بحث، ما فکر می کردیم که می توانیم حتی با پیغام دادن به جماران روشن کنیم که «اگر آقای خمینی با پیشنهاد بحث تلویزیونی موافقت کرده و به صدا و سیما دستور داده که یک چنین بحثی را برگزار کند، برای این است که یک چنین آزادی گفتاری وجود داشته باشد؛ ولی آقایان دارند این چنین انجام می دهند!» ما امیدوار بودیم که این برنامه بتواند از این کانال ها و از این حمایت ها برخوردار شود. ولی بعد از دیدن این صحنه ها، بالصراحه بگویم، من مخالف این مطلب شدم. به خصوص این که آقایان اصلا بحث اقتصادی را حذف کردند! ما به شدت نسبت به این امر معترض بودیم. اصلا مشارکت ما برای شرکت در بحث ایدئولوژیک نبود! البته ما ترسی از شرکت در بحث ایدئولوژیک نداشتیم. ما علنا گفتیم نگرش و مبانی ایدئولوژیک مان چیست، اما تلویزیون را فضا و جای مناسبی برای طرح مسائل ایدئولوژیک نمی بینیم. این یک بحث آکادمیک است که باید در جای خودش انجام بگیرد. شما مقاله بنویس من جوابش را می دهم. شما یک جلسه در دانشگاه تهران یا... تشکیل بده، ما شرکت می کنیم. تداوم هم پیدا می کند. بحث می کنیم. الان مسئله این است که در جامعه ما مواضع سیاسی، سیاست داخلی و سیاست خارجی چیست؟ روابط احزاب، حاکمیت و دیگران، مناسبات شما با دگر اندیشان و غیره و غیره چگونه است؟ آیا آزادی بیان، در این فضای بعد از انقلاب، وجود دارد؟ آیا امنیت بعد از آزادی بیان وجود دارد؟ آیا انتشارات ما می تواند مقالاتش را در چارچوب قوانین منتشر کند؟ اهانت به کسی نکند، اتهام به کسی نزند، افترایی نباشد، ولی بتواند نظر سیاسی و تحلیل سیاسی خودش را آزادانه بیان کند؟ آیا دفتر حزبش را می تواند آزادانه داشته باشد بی آن که کسی مزاحمتی برایش ایجاد کند؟ امنیتش را آیا دولت حاضر است تامین کند؟ در قلمرو اقتصاد، اقتصاد جمهوری اسلامی چگونه می خواهد باشد؟ مناسبات و تجارت خارجی اش چگونه می تواند باشد و منافع چه کسانی را تامین می کند؟ و... اینها مسائل اساسی بود که بین حزب و آقایان مطرح بود.

اما با کمال تاسف روند بحث های آزاد تلویزیونی روی بحث های آقایان مصباح یزدی و سروش با آقای احسان طبری گشت. آقای احسان طبری را در چنان محظوری قرار دادند – جلو دوربین تلویزیون، در کشوری که حاکمیت مذهبی و تعصباتی توسط آحاد مختلف جامعه وجود دارد که اصلا این مرد اگر بحثی بکند، تامین جانی ندارد و معلوم نیست از آن اتاق تلویزیون بیرون بیاید آیا زنده می ماند یا از بین می رود؟ - که ایشان ناچار یادداشتی برای آقای مصباح یزدی نوشت که «من خواهش می کنم بحث را به جاهایی که نباید نکشید!» خوب، آیا این یعنی آزادی بحث؟

بعد از این ماجرا گفتم ما خواهان این هستیم که بحث اقتصادی آغاز بشود. گفتند یک جلسه دیگر بحث اقتصادی می کنیم. گفتیم نه، ما تا بحث اقتصادی شروع نشود، ادامه نمی دهیم! من به جد مخالف بودم که ما اساسا بحث ایدئولوژیک را بپذیریم. منتها اکثر رفقا نظرشان این بود که «برای این که این بحث آزاد تلویزیون بتوان انجام بگیرد و این برای حزب ما و فداییان، یعنی اصلا برای چپ، اهمیت دارد، بحث ایدئولوژیک را بپذیریم. چون جریان چپ برای اولین بار امکان پیدا کرده با مخاطبین گسترده جامعه ایران ارتباط برقرار کند.» بدون تردید مخاطبین این برنامه از همه برنامه ها کثرت بیشتری داشت.

– نصف شب هم پخش می شد.

عمویی: حتی هر ساعتی هم بود، چشمگیر بود. من خودم شاهد بودم که چه جور برای نگاه کردن می ایستادند! یادم می آید همان زمانی که این بحث انجام می گرفت و ضبط می شد، در یکی از این ماشین ها دستگاهی بود که بلافاصله آن را نشان می داد. از کارمندان تلویزیون آنجا اظهار علاقه کردند من به آنجا بروم و این چیزها را ببینم. 

– شما هم با آقای کیانوری می رفتید؟

عمویی: بله، من همواره آنجا بودم. اصولا برای هر نوع مشکلی که پیش می آمد من بایستی حضور می داشتم. چون زبان مذاکره در روابط عمومی برای سایر رفقایمان، به ویژه رفقایی که از مهاجرت آمده بودند و خوب اینها را نمی شناختند، راحت نبود و دشواری هایی پدید می آمد. این بود که حتما من بایستی آنجا می بودم.

من نحوه صحبت آقای بهشتی را دیدم که در واقع آنجا نسبت به حزب اعلام جرم کرد و آن پاسخی که آقای کیانوری داد که ما در هر دادگاهی حاضریم شرکت کنیم و هر گونه اتهامی را که به ما وارد می شود رد کنیم.

– در زمینه ارتباط با شوروی اعلام جرم کرد؟

عمویی: او کلا گفت که ما سند داریم. آقای کیانوری هم گفت ما حاضریم در هر محاکمه ای، در هر جلسه دادگاهی شرکت و هر گونه اتهام را رد کنیم و... که بعد از سرکوب حزب و مصاحبه های تلویزیونی، به مثابه یک پیروزی برای خودشان، آن سخن آقای بهشتی و آن پاسخ کیانوری را به عنوان اثبات نظرات آقای بهشتی، به نمایش گذاشتند که «دیدید، حالا اینها در زندان اند و خودشان هم معترف اند که ما چنین بودیم و چنان بودیم و...» حالا شنونده تا چه حد هشیار باشد که بپرسد چگونه کسی که تا قبل از رفتن به آن زندان، عمیقا به آرمانش اعتقاد دارد – نه در لحظه، بلکه چهل سال است این باور را دارد -  ولی حالا می آید می گوید ما قبول داریم که اشتباه کردیم؟!

– خود کیا با این مناظره خیلی موافق بود؟

عموئی: بله، بله

چرا ؟

عمویی: همین، همین مطرح شدن حزب از یک رسانه ای که مخاطبین زیادی دارد. و مردم یک مقداری حرف های ما را می شنوند. در حالی که طرح دیدگاه ها در روزنامه ارگان ما با تیراژ بسیار محدود، چندان بردی ندارد، که تازه آن هم توقیف می شود، تازه آن هم در بسیاری شهرستان ها اصلا نمی تواند توزیع بشود و فرق دارد با تهرانی که می شود دست به دست گرداند.

کسانی که واقعا به چگونگی فعالیت سیاسی در شهرستان ها واقف هستند، به خوبی می دانند فعالیت سیاسی احزاب دگراندیش با چه مشکلات عدیده ای مواجه می شود. تعدادی از رفقای ما را در کرمانشاه گرفته و برده بودند در جاده قصر لختشان کرده و با زنجیر اینقدر روی پشتشان زده بودند که بیهوش شده بودند! فکر کردند مرده اند، انداخته بودند کنار جاده! اتومبیل های عبوری اینها را پیدا کرده، آورده و در بیمارستان معالجه شان کرده بودند. آقایان ادعا کردند «شیت» اینها را زده! یک گروهی که طرفدار مستضعفین و... بوده! ولی در واقع کار همین کسانی بود که پایبند هیچ چیز نیستند ولی با جریان چپ این چنین مواجه می شوند!

خوب، واقعا شما ببینید، در شرایطی که ما عمیقا نیاز داشتیم که نظراتمان را به گوش حداکثر مخاطبینمان برسانیم و این استدلال رفیق ما کیانوری بود که همه رفقای هیئت سیاسی را قانع کرد تا به رغم محدودیت ها، به رغم این که نمی توانیم آزادانه حرف دلمان و اندیشه مان را خیلی صریح تر و بازتر بیان کنیم و برخی را به ناچار باید در «کپسول» ارائه می دادیم، به امید این که شنونده خودش متوجه بشود و... و علی رغم این که در هیئت سیاسی این نظر بود که هیچ ضرورتی ندارد که ما این پیشنهاد «حزب جمهوری اسلامی» مبنی بر شرکت در بحث ایدئولوژیک را بپذیریم، در نهایت همه اینها منجر به این شد که ما در این بحث شرکت کنیم.

– شما هم مخالف بودید؟

عمویی: بله، من مخالف شرکت در بحث ایدئولوژیک بودم. من به جد مخالف بودم! چون اساسا من در برخوردهایم، در جریان مسئولیت شعبه روابط عمومی هم هرگز اجازه نمی دادم ارتباطاتم با جریانات سیاسی، با حاکمیت، وزارت کشور، مجلس، شخصیت ها، با خود آقای بهشتی در حزب جمهوری اسلامی، روی مسائل ایدئولوژیک بگردد. دقیقا آنچه مورد توجه ما بود، تکیه روی همان بحث های سیاسی بود.

– چون شما می دانستید که اینها می توانند از حساسیت ها به راحتی استفاده کنند!

عمویی: همین طور است. چرا انقلاب ما، انقلاب اسلامی شد؟ برای این که اکثریت مردم ما باورهای دینی دارند. برای این که طی سی چهل سال همه جریانات سیاسی توسط رژیم شاهنشاهی سرکوب شده بودند، هیچ تریبونی نداشتند، ولی تمام منابر مساجد کثیرالعده جامعه ایران، تریبون بود برای تبلیغ مسائل اسلامی. مدتی فقط جنبه اسلامی و مذهبی داشت، بعد رفته رفته چاشنی سیاسی هم پیدا کرد. بالنتیجه، با گذشت ایام، طبیعتا در نبود جریانات سیاسی و نظراتشان، وقتی نارضایتی نسبت به رژیم پهلوی افزون و افزون تر گردید، آلترناتیوش آن تریبون هایی شد که تبلیغ کرده، صحبت کرده و از زمینه نظری باورهای دینی مردم هم حداکثر بهره برداری را کرده بود. حالا می تواند یک میلیون را بسیج کند و برای پیشواز آقای خمینی بیاورد. می تواند تمام مراکز قدرت را همان ابتدای امر اشغال بکند. و حال آن که ما برای به وجود آوردن یک دفتر که تابلویمان را بزنیم، چه کشیدیم!

شما نمی دانید، من و علی خاوری چقدر در به در گشتیم تا یک دکه پیدا کنیم که تابلوی حزب توده ایران را بزنیم. یا فدایی ها، طفلی ها چقدر سختی کشیدند! جاهایی را رفتند با اسلحه گرفتند.

یعنی، ما با یک چنین جریاناتی مواجه بودیم، اما می خواستیم به عنوان یک حزب سیاسی، فعالیت سیاسی بکنیم. شاید ساده ترین راه حل این بود که مقابلشان بایستیم. ولی نه، ما به جد معتقد بودیم که نباید به عنوان یک نیروی مسلح جلوشان ایستاد. و در قبال اقدامات این چنینی، واکنشی مشابه آن داشت.

– مقاومت منفی چی؟

عمویی: مقاومت منفی، پاپس کشیدن است. یعنی انگار نه انگار که هستیم، ما باید باشیم.

– به هر قیمت؟

عمویی: به کدام قیمت؟

- مثلا توی آن...

عمویی: ما هیچ وقت موضع خودمان را از دست ندادیم.

– به هر حال توی آن مناظره ها مثلا رفتاری که با حزب می شد در حقیقت یک نمایش بود، این تلقی من است. این نمایشی بود که حزب اعلام می کرد که ببینید آزادی هست! و آزادی محاکمه این آقایان هم هست. یعنی بهشتی سوال می کرد و کیانوری را وادار می کرد که جوابش را بدهد. بعد کیانوری هم هی اعتراض می کرد که «آقا من آزادم که مثلا خودم جواب بدهم، هر وقت دلم خواست جواب بدهم» بعد بهشتی هم مرتب می بردش – به اصطلاح – لب بام!

عمویی: بله، این گفته شما درست است. این عین صحنه ای است که تلویزیون پخش کرد. همین بحث را ما در جلسه هیئت سیاسی داشتیم که «آخر یعنی چه؟! ما رفتیم بحث سیاسی بکنیم...» می دانید استدلال آقای کیانوری چه بود که همه را قانع کرد؟ گفت ما داریم همین را به مردم نشان می دهیم. یعنی می گوییم که ما برای بحث سیاسی آزاد با شما آمدیم، ولی شما حتی در این بحث هم دارید این جور رفتار می کنید! نه فقط با دفتر ما آن جور عمل می کنید، نه فقط با روزنامه ما این طور می کنید، بلکه اینجا هم این گونه برخورد می کنید! این را علنا نمی گوییم، در عمل داریم نشان می دهیم و از صفحه تلویزیون به همه ارائه می کنیم.

– واقعا برداشت مردم هم همین بود؟

عمویی: ببینید، پس از بازداشت ما، آن زمانی که شوهای تلویزیونی ما پخش می شد، خیلی ها حتما گفتند «ا... عمویی هم که 25 سال زندان شاه را تحمل کرد این بود؟! خاک بر سرش» تردید ندارم انواع این اهانت ها را غیابا به ما کردند. ولی گذشت ایام این مطلب را روشن می کند. وقتی رادیو «بی بی سی» نظر مرا در باره دانشجویانی پرسید که هنگام بازداشت، برنامه تلویزیونی از آن ضبط و پخش کردند که همه شان گفتند «ما اشتباه کردیم و دیگر تندروی نمی کنیم و...» گفتم امروز نه فقط فعالان سیاسی، بلکه همه مردم ایران می دانند این اعترافات یا برنامه های تلویزیونی که از زندانیان گرفته می شود، یک سر سوزن ارزش سیاسی و ارزش قضایی ندارد! چون اینها را تحت شرایط معینی از ایشان می گیرند.

آن زمان جامعه ایران واقعا نمی دانست در زندان های اوین و کمیته مشترک و گوهردشت و... چه می گذرد! اگر هم می دانست، خیلی برایش ملموس نبود. پس از پخش شوهای تلویزیونی ما، اولین نفر آقای مهندس بازرگان بود که گفت «اگر فردا پس فردا من رفتم در تلویزیون و چیزهایی خلاف نظرم گرفتم، نظرم آن نیست. همین است که الان دارم می گویم.» آنچه که بعدها رخ داد، مانند مسائل سعیدی سیرجانی و کی و کی و کی... همه بر این منوال بود. دیگر امروز اینقدر این برنامه بی محتوا شده که برای همه روشن است و هیچ کس باور نمی کند!

– ولی آن روز آقای عمویی، وقتی سعادتی اعدام شد و آن نامه را بیرون داد که «من اشتباه کردم و کاش...» توبه نامه های معمول و اینها، حزب خیلی از آن وضعیت دفاع کرد و برگشت سعادتی را – اگر درست یادم باشد - «سعادت» خواند!

عمویی: ببینید، واقعیت این بود که سعادتی نقطه نظراتی داشت که با نظرات رسمی «سازمان مجاهدین خلق» متفاوت بود. نه این که  توبه کرده بود، خیر، ولی مواضع خیلی خوبی پیدا کرده بود.

– تو زندان؟!

– بله.

– شما که گفتید تو زندان روند عموما زیاد درست نیست.

عمویی: نه، اما آن چیزی که بیان کرد، نظرات سیاسی مترقیانه ای پیدا کرده بود که زمینه اش هم در بیرون وجود داشت. خود مجاهدین هم معترض هستند که پاره ای مواضع سعادتی به کلی با مواضع رجوی متفاوت بود.

– به هر حال وقتی یک نفر اعدام می شود و توبه نامه اش را پس از اعدام می دهند بیرون، چرا حزب باید از این کار دفاع کند؟

عمویی: دفاع از توبه نامه های تحت فشار، به نظرم بسیار کار غلطی است! ولی نامه سعادتی، توبه نامه زیر فشار نبود!

– این کار را حزب کرد. درست می گویم؟

عمویی: ما به هیچ وجه از اعدام سعادتی دفاع نکردیم، از اصلاح مواضعش دفاع کردیم. من ضمن تکیه روی مبانی اصولی موضع گیری حزب در مقاطع مختلف، به هیچ وجه منکر اشتباهات حزب در این جریانات هم نیستم. مثلا اعتقاد دارم بعد از این که شیوه برخورد اینها در بحث های تلویزیونی تقریبا آشکار شد، حزب باید به عنوان اعتراض، این جلسات را ترک می کرد. در هیئت سیاسی و هیئت دبیران هم این مطلب مطرح شد. اما همان طور که اشاره کردم، به استناد این که «ما از صحنه تلویزیون داریم به همه نشان می دهیم که با ما چگونه برخورد می شود، این حقانیتی برای ما به وجود می آورد.» ما در آن برنامه شرکت کردیم. خوب، حالا یک طرفه نمی شود داوری کرد. دارنده آن نظر الان حضور ندارد، که اگر حضور داشت شاید با استدلال قوی تری از نظرات خودش دفاع می کرد. و یک جانبه نمی شود آن را رد کرد و فقط از موضع «باید ترک می کردیم» دفاع نمود. ولی به هر حال این روند مذاکرات و واکنش و بحث هایی بود که پیش می آمد.

برای مطالعه شماره های پیشین به لینک های زیر مراجعه نمایید:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/772/sabr.html

2- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/773/sabr2.html

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/774/sabr3.htm

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/775/sabr-4.html

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/776/sabr5.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/777/sabr.htm

7 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/778/sabr4.html

8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/779/sabr.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/780/sabre.html

10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/781/sabr.html

11 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/782/sabr.html

12 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/783/sabr.htm

13 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/784/sabr.htm

14 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/785/sabr.htm

15 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/sabr.htm

16 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/sabr.html

17 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/788/sabr.html

18 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/789/sabr.htm

19 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/790/sabr.htm

20 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/791/sabr.htm

21 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/792/sabr.html

22 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/793/sabr.html

23 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/794/sabr.html

24 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/795/sabr.html

25 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/796/sabr.html

26 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/797/sabr.html

27 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/798/sabr.html

28 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/799/sabr.htm

29 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/800/sabr.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 801  - 17 شهریور 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت