راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

صبر تلخ – 31

قرعه برای اعدام، قرار نبود

شامل 4 عضو رهبری شود!

من واقعا چه طور می توانم در گذر از آن معبر معین سال 1367، چشم برگیرم از آن فاجعه عظیمی که رخ داد و به دلایل فراوانی نصیب من نشد؟ شاید بعضی از علتش برای خودم هم مجهول باشد. اما زمانی کسی گفت که «از اول اصلا قرار نبود کیانوری، طبری، به آذین و عمویی بمیرند!» آیا براثر اقدامات خارج بوده؟ اقدامات داخل بوده؟ محاسبات معینی بوده که اینها برای تبلیغات خودشان نیاز داشتند بگویند که «رهبران اصلی شان، مشهورترینشان زنده ماندند...؟!»

  

– خوب، آقای عمویی، چند مسئله هنوز هست که در باره این مناظره ها برای من جالب است! یکی رفتار توهین آمیز ابوترابیان و حتی متلک های خانوادگی که به دکتر کیانوری می انداخت (در رابطه با شیخ فضل الله نوری و...) آیا شما اعتراض نکردید؟ مثل این که برای عوض کردن این فرد – که او را انگلیسی می دانستید – نامه ای نوشتید. آیا این کار انجام شد؟

عمویی: بله، کاملا درست است. ما ابتدای کار، این آقای ابوترابیان را نمی شناختیم. در روند این بحث های تلویزیونی توجه مان به شخصیت این آقا معطوف شد که به جای این که به عنوان یک مجری معمولی طرح سوال بکند و پاسخ را طرف مذاکره بدهد، آن وسط به عنوان یک مدعی وارد بحث می شد. تحقیقاتی در باره اش به عمل آمد و معلوم شد که ایشان قبل از انقلاب آرایشگاه سگ داشته! و جالب بود که یک چنین کسی با چنان شغلی، در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به عنوان مجری یکی از مهم ترین برنامه ها، یعنی بحث سیاسی، بحث ایدئولوژیک، ایفای نقش می کرد! واقعا حیرت آور بود!

این بود که نه فقط به لحاظ شیوه عملکرد او، بلکه به لحاظ این پیشینه و این سابقه، اصلا شخصیت این شخص، زیر علامت سوال رفت. یعنی باید دمش به یک جاهای وصل باشد که از آرایشگاه سگ، یک باره سرش از چنین جایی در بیاید! این بود که خواهان تعویض او شدیم و گفتیم که با بودن او، ما در بحث شرکت نمی کنیم.

مثل این که یک مقداری انگلیسی می دانست که کتاب هایی ترجمه کرده بود. حالا اسم آن کتاب ها هم یادم نیست. تا آنجایی که یادم می آید برخی از کتاب ها خیلی هجو و بی معنی بود. به هر جهت اعتراض ما سبب شد که ایشان را عوض کردند و آقایی به نام طیب را به جای او گذاشتند. که او هم چندان مجری بی طرفی نبود. او هم جانبدار بود. ولی به هر حال از صدا و سیما انتظار بیش از این نمی رفت. ما اصلا انتظار این را نداشتیم که آنجا با افراد بیطرف مواجه بشویم.

– این بحث های مناظره تلویزیونی چند جلسه بود؟ ضبط می شد. بعدا پخش می شد. مستقیم که نبود؟ آخر چند بار این آقای ابوترابیان انگار که مستقیم باشد، یا بخواهد جلوه مستقیم بودن را اعلام بکند، می گوید «ساعت های آخر شب است و دیگر باید به هر حال با کمی هیجان صحبت کنیم که بینندگان پای برنامه بمانند.» این ادعا را می کند، به اصطلاح چون می دانسته چه ساعاتی پخش می شود. انگار که زنده است و زنده دارد پخش می شود. 

عمویی: نخیر نخیر، مستقیم نبود. دقیقا هم یادم نیست چند جلسه بود. ولی واقعیتش این است که اجرای این بحث ها و ضبطش آخر شب انجام می گرفت. ولی این به آن معنا نبود که همان موقع روی آنتن می رفت و همان موقع پخش می شد. خیر. منتها در واقع مثل این که از او خواسته بودند یک چنین چیزی بگوید تا مخاطب فکر کند که، بله، الان که به بحث نشستند، همین الان هم رفته روی آنتن و همین الان هم دارد پخش می شود. حال آن که این طور نبود. کما این که ما به جد خواستیم یکی دو تا از برنامه ها اصلا پخش نشود. یکی از بحث های ایدئولوژیک بود و یکی دیگر بحثی بود که بین کیانوری و بهشتی انجام گرفت که ایشان اتهامی زد و کیا هم متقابلا گفت «ما در هر دادگاهی...» گفتیم ما فکر نمی کنیم اینها اصلا مسائل مورد بحث بین شرکت کنندگان در این برنامه تلویزیونی باشد. ما از بحث سیاسی، اقتصادی و... استقبال می کنیم. حالا بحث ایدئولوژیک هم شده، ولی اینگونه مجادلات و مناقشات اصلا هیچ معنی ندارد!  ولی آنها کار خودشان را کردند. و برای تداوم این بحث تلویزیونی اصرار داشتند! که ما از ادامه این بحث ها خودداری کردیم.

 

– سال 1358 حزب خودش را تعریف کرد، مخصوصا بعد از این که آقای کیانوری آمد یک جبهه خلق، یک جبهه انقلابی تعریف کرد که حزب توده و فداییان و مجاهدین و... را در بر می گرفت. ولی سال 1360 می بینیم که مجاهدین آن ور ایستادند. دقیقا 30 خرداد اصلا اعلام نبرد مسلحانه کردند! فدایی ها (اقلیتی ها) که قبلا آن اعلام را کرده بودند، کلا آن نیروهایی مثل «جبهه ملی»، بورژوازی ملی هم سر لایحه قصاص کاملا به آن سمت رفتند که خمینی تکفیرشان کرد! می بینیم که این جبهه خلقی که شما تعریف می کردید، آن ور خط ایستاده! در برابر «حزب جمهوری اسلامی» در برابر آقای خمینی! بعد از طرف حزب توده لقب «جبهه متحد ضد انقلاب» را گرفت! و به اعضای حزب رهنمود داده شد که با این آقایان نه تنها همکاری نکنند، مثلا کسی را به خانه شان راه ندهند، بلکه اگر می توانند این کسانی را که دیگر ضد انقلاب اند، به جمهوری اسلامی معرفی کنند!

شما علت این رفتار را چطور می بینید؟ آیا واقعا این برآیند حزب یک برآینده درستی بود؟ بر آینده اصولی بود؟

عمویی: اول آن که هرگز به اعضای حزب رهنمودی مبنی بر معرفی افراد این گروه ها به جمهوری اسلامی، داده نشد. حال به بخش دیگر صحبتمان می پردازیم. ببینید، اگر یک سازمان سیاسی، حرکت انقلابی را در چارچوب یک سیاست معینی تبیین بکند، و بعد نیروهای دیگری در جامعه علیه این سیاست عمل بکنند، حالا هر لفظی می خواهید برایش بگذارید، این «جبهه انقلاب» باشد، آن می شود «جبهه ضد انقلاب». اگر این نیروهای «پیشرو» باشد، آن می شود نیروهای «واپسگرا»، ولی صحبت بر سر به کار بردن لفظ یا اصطلاح نیست، از خیلی وقت قبل تر از آن، از همان زمان بحث های تلویزیونی، اینها موضع خودشان را مشخص کردند. آن هم بر سر چی؟ بر سر این که اداره این بحث باید توسط آقای رییس جمهور انجام بگیرد!

در برنامه بحث آزاد تلویزیونی، آقایانی که با نیروهای طرفدار بنی صدر مقابله کردند، نپذیرفتند که او اداره بکند، و مدیریتش را خودشان به دست گرفتند و از این کسب مدیریت، حداکثر سوء استفاده را کردند و بر خلاف قراری که گذاشته بودیم که مسایل اقتصادی و سیاسی، بحث های اصلی ما باشند، آنها خلف وعده کرده و در واقع بحث ایدئولوژیک را به ما تحمیل کردند و ما به خاطر این که بحث اقتصادی و سیاسی را انجام بدهیم، پذیرفتیم. ولی آنچنان رفتاری کردند که اصلا بحث اقتصادی انجام نگرفت و تعطیل شد و ما ناچار شدیم از همان میانه بحث ایدئولوژیک، این برنامه را متوقف کنیم.

یعنی در درون حزب نظرات مخالف این شیوه مطرح شد که هیچ دلیل ندارد هر آنچه که آنها پیشنهاد می کنند ما بپذیریم! ما در چارچوب معینی پذیرفتیم و در همین چارچوب هم ادامه می دهیم. هر جایی که اینها خلف وعده و برخلاف قرار عمل کردند، ما حق خودمان می دانیم که پس بکشیم و این کار را ادامه ندهیم. جریان امر این گونه شد. واقعا اگر آن طور که گروه بنی صدر می خواستند، ما می پذیرفتیم، حاصلش حتما تعطیل این مناظره می شد. ولی حزب اصرار داشت که این بحث انجام بگیرد و این برنامه اجرا شود. 

– حتی آقای کیانوری متلکی را هم به آقای بنی صدر، یا فکر می کنم آن گروه هایی که با بنی صدر هم نظر بودند، می اندازد. ایشان می گوید «ما همچنان امیدواریم که احزاب، سازمان ها و گروه هایی که برای شرکت در بحث آزاد دعوت شده بودند، ولی در این بحث شرکت نکردند در تصمیم خود مبنی بر عدم شرکت در بحث آزاد تجدید نظر کنند. آنها که می خواستند خود را مدافع و پرچمدار بحث آزاد وانمود کنند، وقتی این پرچم کاذب را از دست می دهند، چاره ای جز فرار از بحث آزاد نمی یابند و طبیعی است که از شرکت حزب توده ایران که همواره و در همه جا مشتاقانه از برخورد آزاد عقیده استقبال کرده است ناخشنود باشند و بر آن بتازند.» این در حقیقت فکر می کنم متلک به بنی صدر باشد. چون مدام تایید می کند که بحث، بحث آزاد است.

عمویی: نه! به نظر من اینجا رفیق کیانوری یک زرنگی می کند! از جانبی، بدون تردید مستقیما دارد به بنی صدر می گوید تو که همیشه داعیه بحث آزاد داشتی، این جور برخورد و فرار کردی. در عین حال دارد به اینها هم هشدار می دهد که حزب توده ایران همیشه برای بحث کردن آماده است؛ ولی این شما هستید که زمینه هایی فراهم می کنید تا جلو این روند را بگیرید!

این بحثی بود که اتفاقا در داخل حزب هم مطرح شد. با رفیق کیانوری در میان گذاشته شد تا مطالبی که می گوید، یک حالت دو پهلو نداشته باشد. چون می تواند به اشکال گوناگون تفسیر و تعبیر شود. ما به هیچ وجه هم نظر با «حزب جمهوری اسلامی» نیستیم. این باید مشخص باشد! ما در این بحث نظرات مستقل حزب را داریم. این همراهی و همگامی احیانا با این نیت که یک چیزی عاید حزب بشود نیست و به هیچ وجه چنین نظری نداریم! بنابراین هر آنچه توسط نماینده حزب در این بحث گفته می شود، باید به قدری شفاف و روشن باشد که به هیچ وجه نتوانند تعبیر دیگری از آن بکنند.

– ولی خوب، کیانوری این کار را نکرد و شنیدم که در داخل حزب هم به خاطر این مسئله انتقادات مداومی به او شد. به نظر می آید – بجز بحث آخری که از تلویزیون پخش شد – حرف های کیا، حداقل در کوباندن بعضی از مخالفان، کاملا همگام با «حزب جمهوری اسلامی» به نظر می رسید! یعنی به نظر می رسید که مخالفان «حزب جمهوری اسلامی»، مخالفان حزب توده هم هستند. این نظری است که من برداشت کردم. خیلی دو گانه بود، آیا قبول ندارید؟ آیا کیا دو پهلو صحبت نمی کرد؟

عمویی: خوب، همین صحبتی که الان اشاره کردم، همین بحثی است که بعد از این مطلب در حزب انجام گرفت. در هیئت دبیران ما عینا عنوان کردیم و از کیا خواستیم که خیلی صریح، آنچنان که قابل تعبیر نباشد و حالت دو پهلو نداشته باشد. مطالب را بیان کند. یعنی اگر شائبه چنین برداشتی نمی شد، طبعا این بحث به وجود نمی آمد.

اما ما هیچ وقت مخالفان «حزب جمهوری اسلامی» را دشمنان حزب توده ایران نمی دانستیم. ما روابط بسیار نزدیکی با جاما «جنبش مسلمانان مبارز»، «حزب ملت ایران» و... داشتیم. خیلی نزدیک، خیلی نزدیک! نگرانی هایی که ما برای آنها داشتیم، کاملا ملموس بود. ولی البته با آقای بنی صدر هیچ وقت یک چنین روابط نزدیکی نتوانستیم به وجود بیاوریم. چون او توقع تایید داشت! او همواره از این موضع بود که حزب توده ایران، آقای رییس جمهور را تایید بکند! چه گروه بنی صدر و چه «حزب جمهوری اسلامی» از تایید و حمایت ما برخوردار نبودند. ما نسبت به هر دو جناح حاکم، ایراد و انتقاد داشتیم. حتی شکایت هایی نیز بر ضد «حزب جمهوری اسلامی» مطرح کرده بودیم و پرونده اش در دادگستری تشکیل شده بود.

– ما به 17 خرداد می رسیم که دادستانی تمامی روزنامه های اپوزیسیون را می بندد. در خاطرات رفسنجانی، در رابطه با جلسه «حزب جمهوری اسلامی» بخشی در مورد همین روز هست و ایشان نشان می دهد که مثلا آقای روحانی مخالف بستن روزنامه هاست و آقای بهشتی موافق است. جالب آنجا که رییس شورای عالی قضایی می آیند در جلسه این حزب، تصمیمش را توجیه می کند. انگار کارهایی که در قوه قضاییه انجام می دهد، باید در حزب جوابگویش باشد!! انگاری که یک برنامه حزبی است... بگذریم. اما جالب، دفاع دکتر کیانوری از این مسائل است! چنانچه وقتی ابوترابیان با همان لحن متلک بارش در رابطه با انقلاب اکتبر و «چکا» می پرسد، آقای کیانوری توضیح می دهد که «چکا» چیز چندان بدی هم نیست! «کمیسیون فوق العاده» است و همین کاری که «ساواما»ی شما انجام می دهد، ما هم موافقیم با این کاری که انجام می دهد و به هر حال سازمان امنیت لازم است و... این همه در حالی است که تلقی حزب این بود که فردوست «ساواما»ی آقایان را بازسازی کرده است و ماجرای سعادتی، کار بازمانده «ساواک» است و این که طبری همیشه می گفت «کار فردوست این است که بساط ما را جمع کند!» و حالا دکتر کیانوری در یک جلسه تلویزیونی از وجود «ساواما» دفاع می کند!

عمویی: بحث ضرورت وجود یک سازمان امنیت در هر نظامی، مورد تائید حزب بود و در واقع منظور آقای کیانوری از بیان چنین چیزی، دفاع از همین مطلب بود. به هیچ وجه دفاع از «ساواما» و عملکردش نبود. بلکه بحث ضرورت حضورش و وجودش بود. وقتی آن طرف اشاره کرد که انقلاب اکتبر «چکا» یی داشت، او هم گفت که انقلاب اسلامی هم «ساواما» دارد. منظور عبارت از این است که هر حاکمیتی، چه انقلابی، چه غیر انقلابی، نیاز به چنین سازمانی دارد. حالا اتفاقا دو وجه مورد مقایسه، هر دوشان داعیه انقلابی بودن دارند و برخاسته از انقلاب هستند. که آن از انقلاب اکتبر برخاسته و این از انقلاب بهمن.

– خوب، مطمئنا انتقادی در حزب شد که در این زمینه چرا این لغت را به کار بردی یا چنین دفاعی کردی؟ اصلا بود چنین انتقادی؟

عمویی: ببینید، سوالات شما دارد به سوی باز کردن بحث های داخلی حزب می رود. من یک بار دیگر اشاره کردم که در حقیقت من خودم را به عنوان یک فرد باقی مانده از رهبری حزب، مجاز نمی بینم آنچه که احیانا مورد تقابل و بحث در درون یکی از ارگان های رهبری حزب بود، بدون موافقت یک چنین ارگانی، یا حداقل بدون حضور طرف مقابل این بحث، به طور یک جانبه مطرح کنم. چرا، همواره نسبت به عملکرد مسئولین حزب، مسئولین، دبیر اول حزب، سایر دبیران، نظراتی بود. نظراتی یا در تایید عملکرد، یا انتقاد از آنها.

طبعا در مورد یک چنین برنامه ای که اهمیت بسزایی هم برای حزب داشت و آثاری هم که از آن به جا می ماند، مورد توجه همه علاقمندان یا منتقدان قرار می گرفت. هر عبارتش می توانست معنا و مفهوم ویژه ای به خود بگیرد. طبعا هر کدام از کسانی که در این بحث های تلویزیونی شرکت کردند و گفته هایشان پخش شد، روی هر کدامش، رفقای رهبری نظر داشتند. می توانست با این نظر موافق باشد یا مخالفتی را بیان بکند.

– آقای عمویی! ما چندین مرتبه در این باره صحبت کردیم. با توجه به سن خودم – که 26 سال است – عرض می کنم از این حوادث، بیست و اندی سال گذشته است و مسئله تاریخی شده است. اگر آن حزب استمرار تاریخی داشت و با بیان گفته های شما خللی به موقعیت آنها وارد می آمد، حرف شما درست می بود؛ اما اینجا تاریخ مقام قضاوت است، دیگر ما به عنوان اشخاص، در مقام قضاوت نیستیم. و به نظر منی – که تاریخ شفاهی کار می کنم و امیدوارم این کار را درست انجام بدهم – این مسائل را اگر مطرح کنید، به مشخص شدن و باز شدن جریان های داخلی خیلی کمک می کند و به آیندگانی که می خواهند در حزب چپی فعالیت کنند، کمک می کند تا اگر روزی دبیر اول شدند، یا سخنگوی حزب شدند و... بدانند که کسانی بوده اند که به اتکای این موقعیت ها یا با کمک قدرت اقناعشان، یک سری اعمال و حرف ها را بدون هماهنگی با یارانشان پیش بردند. این برای من مسئله بسیار مهمی است و هیچ شک ندارم که برای شما این یک مسئله اخلاقی است و شما از دیدگاه اتیک و پرنسیپ حزبی این مسئله را می بینید. کاملا موافق این نظر هستم. ولی قبلا هم عرض کردم انجمن ما می خواهد امانتدار چپ ایران باشد. این گفته ها می مانند و بدون اجازه شما چاپ نخواهند شد! مثلا لنکرانی در رابطه با اعدام برادرش به وسیله خسرو روزبه مصاحبه ای دارد که بعد از سال 2000 باید باز شود و... اما قبول بفرمایید که یک سری مسائل حتما باید باز بشود و تنها کسی که می تواند این مسائل را باز کند شما هستید. شاید برآیند حزبی مشخص باشد. که هست. مثلا حزب فلان موضع را گرفت یا کیانوری بهمان حرف را زده، ولی اگر انتقادی در داخل حزب بوده، ما در نشریات حزبی آن را نمی بینیم. در ضمن می دانیم که یکی از نکات مثبتی که مطمئنا شما به آن افتخار می کنید این است که تشتت درونی حزبتان را هیچ کس ندید تا وقتی که آن اتفاق ها در حزب افتاد و... ولی باز هم می گویم این مسئله تاریخی است و دیگر قضاوت شخصی روی انسان ها نیست. ما دوست داریم از این پویه درونی حزب آگاه بشویم؛ حتی اگر اسم آن اشخاص آورده نشود!

عمویی: شما مدعی امانتداری چپ ایران هستید، حال آن که با پیشداوری خسرو روزبه را قاتل لنکرانی معرفی می کنید که هرگز چنین نبود!

ببینید اگر واقعا یک تاریخ شفاهی دارد انجام می گیرد، کندوکاوی در باره آن مواردی دارد انجام می گیرد که هرگز منتشر نشده، هرگز به زبان نیامده، این که شما بر اصالت تاریخی مطالب تکیه می کنید، کاملا اصولی است، کاملا درست است. اما اشکالی در این میان وجود دارد که مربوط به من است.

به عنوان بازمانده ای از رهبری حزب، در یک موقعیتی قرار گرفته ام که حتی مواردی پیش می آید که از زنده بودن خودم متاسفم! چون احساس می کنم حتی این تداوم زنده بودنم، با آن شرافتی که همواره در زندگی ام سعی کرده ام حفظش کنم، مغایرت دارد!

برای بسیاری می تواند این سئوال مطرح باشد که چرا همه اعدام شدند، همه رفتند و عمویی باقی مانده؟! و این «چرا» خیلی با معنی است! و دقیقا نقطه مقابل آن چیزی است که من عمرم را پایش گذاشتم و هنوز هم می گذارم! و حالا من به عنوان تنها بازمانده، بنشینم و همین طور بکاوم آن چیزی را که در دورن ما بود؟! و بیرون بریزم، بدون این که آنها حضور داشته باشند؟! این خلاف انصاف است!

می دانم از لحاظ تاریخی، انسان یک وظیفه سترگی دارد. اما ما موجود انسانی هستیم و برخوردار از عواطف، برخوردار از احساسات معین که در شرایطی، صرف این که علم حکم می کند این چنین باشد، برایمان پذیرفته نیست. نه، این طور نمی شود خط کشی کرد.

من واقعا چه طور می توانم در گذر از آن معبر معین سال 1367، چشم برگیرم از آن فاجعه عظیمی که رخ داد و به دلایل فراوانی نصیب من نشد؟ شاید بعضی از علتش برای خودم هم مجهول باشد. اما زمانی کسی گفت که «از اول اصلا قرار نبود کیانوری، طبری، به آذین و عمویی بمیرند!» آیا براثر اقدامات خارج بوده؟ اقدامات داخل بوده؟ محاسبات معینی بوده که اینها برای تبلیغات خودشان نیاز داشتند بگویند که «رهبران اصلی شان، مشهورترینشان زنده ماندند...؟!»

واقعا وقتی که بررسی بکنید می بینید که از بین همه این رفقای عزیز ما که به ناحق جان سپردند، این سه چهار نفر بیشتر سر زبان ها بودند. حالا به درستی یا نادرستی. من خودم را در جایگاه آن دو سه نفر دیگر نمی بینم. آنها استحقاق بیشتری داشتند که سر زبان ها باشند، مشهور باشند. اما به هر حال، خوب یا بد، این چنین شد. آیا این فاکتور عاملی برای مستثنی کردن بوده؟ آیا عوامل بیرونی که به اشکال گوناگون پیام دادند، فعالیت هایی کردند، موثر بوده؟ آیا جمهوری اسلامی اصلا در موقعیتی بود که توصیه خارجی ها را گوش بدهد و به آن توجه بکند؟

به هر حال، مجموعه اینها سبب شده که متاسفانه من یگانه بازمانده این جریان باشم! بقیه حضور ندارند تا نظراتشان را بیان و احیانا از خودشان دفاع کنند که اگر بودند، آن وقت من خیلی راحت تر می توانستم حرف بزنم، خیلی راحت تر! بله...

 

شعری دارد شاملو:

گفتند مرده است باد!

بر تیزه های کوه،

با پیکر کشیده به خونش،

افسرده است باد!

 

آنان که سهم هواشان را

با دوستاق بان معاوضه کردند،

در دخمه های تسمه و زرداب،

گفتند در جواب تو، با کبر دردشان:

تا زنده است باد،

تا زنده است باد!

برای مطالعه شماره های پیشین به لینک های زیر مراجعه نمایید:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/772/sabr.html

2- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/773/sabr2.html

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/774/sabr3.htm

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/775/sabr-4.html

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/776/sabr5.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/777/sabr.htm

7 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/778/sabr4.html

8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/779/sabr.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/780/sabre.html

10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/781/sabr.html

11 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/782/sabr.html

12 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/783/sabr.htm

13 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/784/sabr.htm

14 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/785/sabr.htm

15 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/sabr.htm

16 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/sabr.html

17 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/788/sabr.html

18 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/789/sabr.htm

19 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/790/sabr.htm

20 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/791/sabr.htm

21 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/792/sabr.html

22 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/793/sabr.html

23 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/794/sabr.html

24 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/795/sabr.html

25 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/796/sabr.html

26 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/797/sabr.html

27 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/798/sabr.html

28 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/799/sabr.htm

29 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/800/sabr.html

30 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/801/sabr.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 802  - 24 شهریور 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت