رهبری حزب توده ایران، در ماه های پس از انقلاب 57، با دقتی کم
نظیر، شیوه عمل حاکمیتی را که هنوز پشت پرده دولت بازرگان و شورای انقلاب و حزب
جمهوری اسلامی پنهان بود دنبال می کرد. هم در برخورد با مخالفان سیاسی بیرون حاکمیت
و کشاکشهای سیاسی درون حاکمیت و هم در برخورد با پدیده ها و مشکلات اجتماعی. آنها
هم دوران سخت جنبش ملی دهه 1330 را که به کودتای 28 مرداد ختم شد تجربه کرده بودند،
هم تاریخ انقلاب مشروطه را با دقت خوانده بودند و هم تاریخ انقلاب در کشورهای مختلف
را مطالعه کرده بودند. با همین تجربه و مطالعه سعی داشتند هرچه زودتر کشف کنند، در
نبرد "که بر که" ای که درحاکمیت چند لایه جمهوری اسلامی پس از انقلاب جریان داشت،
کدام لایه بر دیگری غلبه خواهد کرد و هر کدام به کدام شیوه حکومتی متمایلاند.
آنچه بلافاصله پس از انقلاب، هفته به هفته پررنگ تر جلوه می کرد، نقش آفرینی گروه
های فشاری بود که سرنخ آن ها در دست لایه هائی از حاکمیت پشت صحنه بود. لایه هائی
که تجربه بهره گیری از گروه های فشار در دهه 1330 را داشتند و این بار تفنگ هم
بدست داشتند! نخستین نشانهها و تجربهها، با دادگاه های در بسته و فوری سران نظامی
و غیر نظامی رژیم شاه و اعدام های فوری آنها بدست آمد. رهبری حزب ما، مستند به
تجربه همين دوران و مطالبی که در ارگان مرکزی وقت حزب "مردم" منتشر شد، با این نوع
محاکمات سرپائی و چند ساعته، در پشت درهای بسته و سپس اعدام های گروهی آنها مخالفت
کرد و گفت که آنها باید در یک دادگاه واقعی محاکمه شوند.
تجربه دوم با نقش آفرینی گروه های فشار علیه آزادی مطبوعات و در
واقع تسخیر روزنامهها بدست آمد، که البته ماجراجوئی ها و چپ نمائی های برخی از
مطبوعات وقت نیز آب به آسیاب نقش آفرینی گروه های فشار و اهداف رهبران پشت صحنه آن
ها میریخت. فضای باز سیاسی بعد از انقلاب مخدوش و محدود شد. همین گروه ها، با شعار
"حزب فقط حزب الله- رهبر فقط روح الله" حمله به گروه های سیاسی و بحث های جاری در
مقابل دانشگاه تهران در خیابان انقلاب را آغاز کردند. گام بعدی آنها حمله به دفاتر
احزاب بود.
درعرصه اجتماعی نیز، راه حلی که برای حل آنها اتخاذ می شد،
همسوئی کامل داشت با شیوه و شکل برخورد با پدیده های سیاسی و ...
ادامه |