امروز شمار چشمگیری از مردم از خود می پرسند اصولا "بسیج" چیست و
هدف آن کدام است و ضرورت تشکیل و گسترش آن در کجاست؟ این پرسشی است
که بیش از همه خود فرماندهان سپاه و بسیج و بیت رهبری در پاسخ به
آن درمانده اند.
بسیج در آغاز انقلاب برای مقابله با خطراتی که کشور را تهدید می
کرد بوجود آمد و بطور عمده در جریان جنگ با عراق به سازمانی متشکل
از افراد داوطلب که در کنار نیروهای رسمی نظامی و سپاه عمل می
کردند وارد جنگ و دفاع شد. با پایان جنگ عملا نقش بسیج پایان یافت
و فعالیتی نداشت. با رای 20 میلیونی مردم به محمد خاتمی در دوم
خرداد 76 که نشان از دست رد جامعه به سینه جناح راست حاکم و مورد
پشتیبانی رهبر داشت، این فکر در بیت رهبری و فرماندهان سپاه بوجود
آمد که مقابله با این رای از طریق نظامی و عادی ناممکن است و احزاب
راست از نوع موتلفه اسلامی نیز در جامعه بی ریشه تر از آن هستند که
بتوانند حدی از آمادگی و تجهیز در شرایط بحران به نفع حکومت بوجود
اورند و پشتوانه آن باشند. در این شرایط رویکرد جدیدی به شکل تبدیل
کردن بسیج به یک تشکیلات و حزب مسلح شکل گرفت، حزبی که بدنه و
بازوی سپاه پاسداران نیز هست. این بسیج جدید از نظر اهداف و ساختار
با آن بسیج دوران جنگ که فقط جنبه نظامی و شرکت داوطلبانه در دفاع
داشت هیچ ربطی ندارد و تنها نام آن را حفظ کرده تا هم از اعتبار
ملی آن بدلیل شرکت در جنگ بهره گیرد و هم جنبه نظامی آن را توجیه
کند.
انتخابات دوم خرداد ضمنا و بویژه داده نوینی را وارد عرصه سیاسی
کشور کرد و آن هم مشارکت 70 درصدی و رای بیست میلیونی محمد خاتمی
بود. میزان مشارکت در انتخابات از آن پس به اندازه نتیجه انتخابات
مهم شد. پس از دوم خرداد انتخابات با مشارکت کم به معنای عدم
مشروعیت رئیس جمهور و بیش از آن به معنای رفراندم و همه پرسی علیه
رهبر تلقی می شد. این وضع تضاد نوینی را بوجود آورد: انتخابات با
مشارکت بالا یعنی انتخاب یک تحول خواه و انتخاب با مشارکت پائین
یعنی رای منفی به رهبر. سازماندهی حزبی بسیج ضمنا پاسخ و راه حلی
برای این تضاد تلقی می شد.
در اواخر سال 76
و با انتصاب سردار حجازی و سپس سردار ذوالقدر این رویکرد نوین حزبی
کردن بسیج آغاز شد. لازمه این حزبی شدن گسترش فعالیت های بسیج به
عرصه های غیر نظامی مانند امور فرهنگی، آموزشی، ورزشی و غیره بود.
ایجاد واحدهای مختلف بسیج به اصطلاح 20 میلیونی با ساختار حزبی در
دستور قرار گرفت و بتدریج سازمان های حزبی زیر تشکیل و راه اندازی
شدند: سازمان بسیج اساتید، سازمان بسیج دانشجویی، بسیج دانش آموزی،
مهندسین کشاورزی، کارمندی، بسیج عشایری، کارگری، اصناف، جامعه
پزشکی، حقوق دانان و وکلا، هنرمندان، مداحان و هیأت های مذهبی،
پیشکسوتان، بسیج ورزشکاران، سازمان بسیج رسانه، فرهنگیان، مهندسین
صنعتی، سازمان بسیج مهندسین عمران و سازمان بسیج طلاب.
براساس این رویکرد نوین، بسیج باید یک کانون بزرگ مرکزی با حدود
100 هزار عضو داشته باشد. این هسته مرکزی مانند کادرهای ثابت و
استخدام شده سپاه پاسداران، کادرهای نظامی و استخدام شده در بسیج
اند، اما جدا از وظائف نظامی، وظیفه دیگری نیز دارند که سپاه
ندارد. این وظیفه عبارتست از بوجود آوردن حلقه های چند نفره جوانان
در محله های شهرها، ادارات، دانشگاهها و... یعنی هر عضو ثابت بسیج
که در استخدام کانون اصلی است، باید در محله ای که زندگی و یا کار
می کند و یا تحصیل می کند، یک حلقه ای را در اطراف خود جمع کند.
این حلقهها می تواند 5 یا 10 نفر بیشتر یا کمتر باشد. افرادی که
در این حلقهها جذب شده اند مانند کادرهای وابسته به مرکز بسیج
حقوق نمی گیرند، اما بدلیل همین وابستگی می توانند از امتیازهائی،
مثلا برای راه یافتن به دانشگاه ها، استخدام در ادارات، گرفتن
سهمیه مواد غذائی، سفر به مراکز مذهبی و زیارتی و حتی رفتن به
شهرهای مذهبی عراق مانند کربلا و نجف و یا مکه درعربستان سعودی
بهره مند شوند. در حقیقت این وابستگی به آنها امکان میدهد تا سهم
اندکی از امتیاز را در جمهوری اسلامی داشته باشند. در عین حال که
آماده ماموریت هائی هستند که از طرف سران حلقه های بسیج به آنها
داده می شود. این ماموریتها نیز عمدتا از کانون مرکزی و رهبری
بسیج ابلاغ می شود. اوج موفقیت این طرح، انتخابات سال 1384 و
رساندن احمدی نژاد به ریاست جمهوری بود. انتخاباتی که سردار
ذوالقدر خود را سازمانده پیروزی آن می دانست و رسما اعلام کرد که
احمدی نژاد را با اجرای یک "طرح پیچیده و چندلایه" به ریاست جمهوری
رسانده است. ....
ادامه |