راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها... احسان طبری - 10

وسعت حیرت انگیز دانش طبری

در این کتاب منعکس است!

عکس: سنگ نوشته ای از دوران ساسانی در تاق بستان ایران

 

 

 

مصطلحات فلسفی و منطقی در زبان پهلوی

 

طرح مساله

 

آگاثیاس ادیب و مورخ یونانی دوران ژوستی نین (متوفی در سال 582 م) در تاریخ پنج جلدی خود در باره این قیصر، اطلاعات گرانبهایی در باره ایران معاصر خود و دوران خسروانوشیروان می دهد و از آن جمله، چنان که آرتور کریستن سن در تاریخ خود به نام ایران در زمان ساسانیان نقل می کند (ترجمه فارسی رشید یاسمی صفحات 449- 450 سال 1332)، در کتاب دوم بند 28 نوشته است:

«خسروانوشیروان که همه اوقات خود را صرف مسائل سیاسی و نظامی می کرده، هرگز نمی توانسته است از ظرایف ادبی و معانی دقیقه یونان و روم خوض استفاده کند، خاصه که وسیله استفاده او ترجمه کتب یونانی بوده، به زبانی که به عقیده او (یعنی آگاثیاس) فوق العاده «فقیر و خشک» بوده است.»

مقصود آگاثیاس از زبان فقیر و خشکی که نمی شد به وسیله آن از ظرایف ادبی و معانی دقیقه حکمت و ادب یونان و روم استفاده کرد، به ناچار زبان پهلوی ساسانی یا «پارسی» است که کتب عهد خسرو بدان زبان نوشته می شد.

نگارنده با نظر طرفداران «متالنگیستیک» معاصر مانند ساپیر و ورف که تحت تاثیر هومبادت دانشمند آلمانی، زبان را موجد و آفریننده جهان بینی ها و حتی «جهان واقعی» در نزد انسان می شمرد، موافق نیستم و این نظریه را حاکی از یک برخورد غلوآمیز ایده آلیستی می دانم. با این حال، در حکم زیر که از یک مقاله ساپیر به نام «مقولات عقلی در زبان های بدوی» نقل می کنم، به نظر من هسته های مهمی از حقیقت وجود دارد. ساپیر می نویسد:

 

«انسان، چنان که معمولا فکر می کند، تنها در جهان عینی اشیاء [یعنی] در جهان فعالیت اجتماعی زیست نمی کند، بلکه به میزان معتنابهی تحت تاثیر آن زبان مشخصی است که وسیله آمیزش اجتماعی معنی است. خطاست اگر تصور شود که ما می توانیم از واقعیت، بدون کمک زبان، کاملا آگاهی یابیم، یا آن که وسیله فرعی حل مسایل آمیزش و تفکر است. در واقع، «جهان واقعی» به حد زیادی براساس موازین زبانی گروه معینی ساخته می شود. ما به برکت آن که موازین زبان جامعه ما شکل معینی از بیان را عرض می دارد، به نحوی از انحاء، این یا آن پدیده را می بینیم یا می شنویم و درک می کنیم»

بنابراین، اگر واقعا دعوی آگاثیاس در باره خشک و فقیر بودن زبان پهلوی، که وی بعید است آن را می دانسته، درست باشد، قضاوت متفرعنانه او را در باره آن که ظرایف حکمت و ادب یونان و روم را نمی شد به این زبان نقل داد، نیز باید پذیرفت و باید پذیرفت، که به قول ساپیر، نیاکان دوران ساسانی ما در «جهان واقعی» بسیار ابتدایی، بسیار یک نواخت و بی رنگی می زیسته اند.

 

این مطلب با نقشی که تفکر ایرانی در تکامل فلسفه یونانی در دوران حکمای عتیق (از هراکلیت تا ارسطو)، حکمای اسکندرانی و گنوستیک و نوافلاطونی (در دوران اشکانی و ساسانی) داشته و مورد تصدیق و تایید بسیاری و از آن جمله فرفریوس مولف تاریخ فلسفه است، چندان وفق نمی دهد. همچنین، این امر با این سخنان ابن خلدون در المقدمه در باره توجه ایرانیان دوران ساسانی به علوم وفق نمی کند. ابن خلدون می نویسد:

«و اعلم، ان اکثر من عنی بها (ای بالعلوم العقلیه- ا. ط.) فی الاجبال اللذین عرفنا اخبارهم- الامتان العظیمتان قبل الاسلام و هما. فارس و الروم... و اما افرس، فکان شان مذه العلوم العقلیه عندهم عظیما و نطاقها متسعا...»

همچنین، این سخن با گفته جاحظ نویسنده معروف عرب در آغاز جلد سوم البیان و التبیین وفق نمی کند، وی می نویسد:

«و من احب ان یبلغ ی صناعه البلاغه و یعرف الغریب و یتبحر فی اللغه، فلیقراکتاب کاروند و من احتاج الی العقل و الادب و العلم بالمراتب العبر و المثلات و الالفاظ الکریمه و المعانی الشریفه، فلیظر الی سیر الملوک.»

همچنین، ابن الندیم در الفهرست (صفحه 242) در مورد تراجم ابن مقفع می نویسد:

«و قد کانت الفرس نقلت فی القدیم شیئا من کتب المنطق و الطب الی اللغه الفارسیه فنقل ذلک الی العرب عبدالله بن المقفع».

این امر خود دلیل بر وجود زبان فلسفی و منطقی رسایی در دوران ساسانی است که ترجمه آثاری چنین را بدان زبان میسر می کرده است. بنابراین، سخنان ابن خلدون و جاحظ و ابن الندیم با قضاوت آگاثیاس تطبیق نمی کند. با این حال، اگر نخواهیم مانند آن «شعوبی» ایرانی که جاحظ از قول او این سخنان را آورده متعصب باشیم و یا ابن خلدون را به نوعی قضاوت غیر دقیق منسوب سازیم، باید به دنبال سند و مدرک بگردیم و مطابق نظر ساپیر و ورف ببینیم که افزار جهان بینی سازی نیاکان ما چگونه افزاری بوده و زبانی که آگاثیاس آن را خشک و فقیر دانسته، در واقع چگونه زبانی است.

 

شیوه مطالعه در این بررسی

 

البته، بررسی قریب صد کتاب و رساله پهلوی که از دوران ساسانی یا قرون قریب العهد ساسانی باقیمانده – از بزرگ ترین آن ها مانند «دینکرات» که بنا به محاسبه وست بالغ بر 169000 کلمه دارد تا کوچک ترین آن ها مانند «داروک خرسندیه» که واژه های آن از 120 تجاوز نمی کند یا «ماتیگان سی یزتان» که تنها 80 کلمه دارد- کاری است که روزی باید به وسیله دانشمندان و شاید به کمک ماشین های محاسبه الکترونیک انجام گیرد و لغات و مفاهیم انتزاعی و مشخص (ابستراکت و کنکرت)، مصطلحات و ترمین های علوم مختلف، ترکیبات فرازئولوژیک و غیره و غیره جدا و درجه بندی شود و بین آن ها و زبان های موجود مقایسه ای انجام پذیرد تا از جهت دستوری و سمانتیک و لکسیک، خصلت زبان روشن گردد. علاوه بر قریب صد کتاب و رساله پهلوی، دو فرهنگ پهلوی نیز (که آن ها را به نام نخستین واژه ها فرهنک «اوییم» و فرهنگ «مناختای» می نامند) از پارینه در دست است. در فرهنگ اویم 880 واژه اوستایی ترجمه شده و در آن با 2250 معادل پهلوی روبه رو هستیم. در فرهنگ مناختای هزوارش های آرامی که در پهلوی نوشته می شده ولی خوانده نمی شده در مقابل معادل پهلوی آن قرار گرفته است.

روی هم رفته براساس کتب، رسالات، فرهنگ ها، سنگ نبشته ها، چرم نویس ها، سکه های ساسانی و حتی کوشانی که به زبان پهلوی است، تعداد 10 هزار واژه پهلوی به ما رسیده است. این یک گنج گرانبهایی است و به جرات می توان گفت که پهلوی برای دوران خود زبان پر واژه ای بوده و اگر به مختصات صرف و محوی و قدرت مانور لغوی آن توجه کنیم، پیداست که این ذخیره سرشار معنوای از عهده بیان مطالب عصر برمی آمده است.

به هر حال، باید روزی این بررسی عظیم زبانی از جهات مختلف آن بر روی زبان پهلوی به عمل آید و طبیعی است که چنین کار بزرگی در امکان نگارنده این مقاله نمی باشد. با این حال، برای به دست آوردن یک تصور شخصی از گستره مصطلحات فلسفی و منطقی در زبان پهلوی، اغلب فرهنگ های پهلوی - پهلوی که به فارسی ترجمه شده تنها یادگار جاماسب و گجستک ابالیش و اندرزنامه آذرپاد مارسپندان و درخت آسوریک و کارنامه اردشیر بابکان و اندرزنامه خسرو کواتان و زند و هومن یسن در دسترس بوده است. متاسفانه، کتاب مهم دینکرت که در برخی از فصول آن مباحث منطقی و فلسفی به میان آمده و «شکند گمانی و یچار» که در آن مناظره فلسفی صورت گرفته است در اختیار نبود. با این حال، همین مطالعه لکسیوگرافیک و برخی متون فلسفی توانست پاسخی را که در جست و جوی آن بوده ایم، به دست دهد؛ زیرا قاعدتا و ظاهرا لغات دینکرات و شکند گمانی و یچار در لغت نامه هایی که مطالعه کرده ام، منعکس است. با این وجود، در ذکر این پاسخ شتابی نمی کنیم تا برخی مطالب گفتنی قبلا طرح و بیان شود.

برای مطالعه بخش های پیشین لینک های زیر را می توانید ببینید:

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.html

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.html

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.html

 

 

 

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 553 راه توده - 6 خرداد ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت