راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

صبر تلخ- 34

خمینی روی طناب

چپ و راست مذهبی بندبازی میکرد!

با «حزب دموکرات کردستان» به خوبی می شد کنار آمد. چون آنها در چارچوب همین مسائل حقوقی و قانونی نهادهای موجود و رسمی جمهوری اسلامی، آماده بودند همراهی و همگامی بکنند. اما با کمال تاسف برخوردی که با اینها کردند به حدی بود که همیشه خطر دستگیری شان وجود داشت. متاسفانه هم مجاهدها، هم «حزب دموکرات کردستان» در چاله افتادند.  درست است، اینها (حکومتی ها)  بد کردند، اینها هلشان دادند، ولی اگر در خودشان این مایه نبود، که با این شتاب نمی رفتند! اینها رفتند، دیگر تا آن نهایتش هم رفتند! لاجوردی مثل این که همیشه شیطان در پوستش بود! واقعا خشونت و خباثت در وجودش بود. در «هیئت موتلفه» به دنبال چهره خوب نباشید. اصلا امکان ندارد، واقعا امکان ندارد!

 

 

– ما شاهد این هستیم که در سال های 1359 و 60 حزب «رنجبران» با لیبرال های اسلامی تیپ بنی صدر همکاری تنگاتنگی پیدا می کند. اینها ادعا می کنند که حزب توده، به «حزب جمهوری اسلامی» در حقیقت القاء ایدئولوژی می کند! یعنی بسیاری از اصطلاحات کلیدی و «کلید واژه» هایی که «حزب جمهوری اسلامی» به کار می برد، نشات گرفته از آن چیزهایی است که حزب توده القاء می کند!

آیا این رفتارشان موجب نمی شد که این تهمت های متقابل زده شود؟

عمویی: ببینید، اصلا وقتی که یک مقدار فضای سیاسی یک جامعه باز بشود و کسانی که حرفی برای گفتن دارند – صرف نظر از این که این حرفشان چقدر ارزشمند است -  بتوانند حرفشان را بزنند، در جامعه ای مثل ایران، به لحاظ این که پیشینه یک چنین فضای بازی وجود نداشته، لاجرم به این نوع دیالوگ ها میدان داده می شود. واقعیت این است که آنچه آنها به عنوان القای ایدئولوژیک مطرح می کردند، ناشی از این بود که نه فقط «حزب جمهوری اسلامی»، بلکه همه مطبوعات آن روز ایران – به اعتراف خودشان – اول «نامه مردم» را می خواندند، بعد سرمقاله هایشان را می نوشتند. این چیزی است که از روزنامه اطلاعات، کیهان، انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و... به ما گفتند. حالا چپ هم که خوب دیگر حکایت خودش را دارد. تهمت زدن و ناسزاگویی خیلی زود جایگزین استدلال و منطق می شود. به خصوص این که اگر طرف، منطق قوی نداشته باشد، به این چیزها متوسل می شود!

شما ببینید، «حزب رنجبران» که همان «سازمان انقلابی توده» بود، به ایران آمد و همراه مجاهدین که خیلی داعیه انقلابیگری داشتند، در دفتر هماهنگی آقای رییس جمهور حضور علنی داشتند! آنجا اصلا فعال بودند، کار می کردند! و با توجه به نظریاتی که آقای بنی صدر هم داشت، به خوبی آدم می بیند که از یک چپ چپ، اینجا آمدند در کرسی لیبرالیسم نشستند! به نظر من، این بیش از این که جنبه نظری داشته باشد، صرفا یک فرصت طلبی است. یعنی حالا که چنین جایگاهی در کنار رییس جمهور مملکت وجود دارد، با تغییر مواضع، همنوایی کنند.

یک سازمان سیاسی در بعضی موارد می تواند نظرات مساعدی نسبت به حکومت داشته باشد ولی نمی تواند پیوسته در آنجا قرار بگیرد. خیلی فرق هست! ما انقلاب را تایید می کردیم و به قانون اساسی هم رای دادیم ولی هرگز خودمان را از حاکمیت نمی دانستیم. به همین علت هم خیلی چیزها را نقد می کردیم. حتی انتظار این را داشتیم که به ما حمله شود! یعنی بالمآل خودمان را «برحاکمیت» نه «در حاکمیت» می دانستیم. هیچ وقت هم با هدف رفتن به درون حاکمیت، نظری را تایید نمی کردیم. چون می دانستیم اصلا جایگاه یک حزب کمونیست در یک کشور این چنینی با این نظرگاهها و ایدئولوژی ها معلوم است که کجاست.

ما تمام امیدمان تداوم این فضا بود که سازمان های سیاسی امکان حضور داشته باشند، برای این که نظراتشان را بتوانند ترویج بکنند و به گوش لایه های بیشتری از جامعه برسانند.

ولی آن آقایانی که ظاهرا در موضع بسیار انقلابی قرار داشتند، خیلی زود خودشان را در مسند حاکمیت قرار می دادند. خیلی زود در آن «دفتر هماهنگی رییس جمهور» جایگاه ویژه ای برای خودشان جستجو می کردند.

– فکر نمی کنید این تحمیل شرایط، به مقدار زیادی از سمت جمهوری اسلامی بود؟ مثلا قاسملو برای مجلس خبرگان انتخاب شده بود، بعد هم که آمده بود تهران می خواستند دستگیرش کنند! و اصلا برخورد شایسته ای با ایشان نشد. خوب اگر آن موقع به قاسملو اجازه مانوری داده می شد، شاید جنگ آن طور که بعدها پیش آمد شعله نمی کشید. شما رفتار جمهوری اسلامی را با قاسملو چطور تحلیل می کردید؟

عمویی: بسیار بد! چیزی شبیه رفتاری که با مجاهدها کردند. واقعیت این است که مجاهدها موضع بسیار بسیار نامعقولی اتخاذ کردند. آن راهپیمایی مسلحانه و... ولی قبل از آن هم واقعا این کمیته ای ها برخورد خیلی بدی با اینها می کردند. مثلا دختری در خیابان روزنامه مجاهد دستش است و هر کس می تواند بیاید از او بگیرد. یک حزب اللهی می آید محکم می زند زیر گوشش! این اصلا تحریک آمیز است. گویی یک نگرشی وجود داشت که نه فقط اینها را نفی بکنند، بلکه یک حالت تحریم آمیزی به وجود بیاورند. درست نظیر آن سخنی که مسئول کمیته وزرا به یکی از رفقای ما گفت که «اینقدر شما را می چلانیم تا اسلحه تان را به روی ما بکشید. آن وقت حسابتان را می رسیم!» این گویی اصلا نگرش یک جناح معینی از این آقایان بود که با سازمان های سیاسی مختلف، این چنین برخورد بکنند. با «حزب دموکرات کردستان» هم همین جور عمل کردند.

به نظر من اصلا با «حزب دموکرات کردستان» به خوبی می شد کنار آمد. چون آنها در چارچوب همین مسائل حقوقی و قانونی نهادهای موجود رسمی جمهوری اسلامی، آماده بودند همراهی و همگامی بکنند. اما با کمال تاسف برخوردی که با اینها کردند به حدی بود که همیشه خطر دستگیری شان وجود داشت و بعضی وقت ها به حزب پناه می آوردند، و وقتی می آمدند تهران، حزب نگهشان می داشت.

– حتی آمده بودند تهران مواضع مثبتی هم داشتند باز خطر دستگیریشان وجود داشت؟

عمویی: بله، همین مسئله برای رهبران حزب کمونیست عراق بود. در حالی که لب مرز اینها دقیقا مواضع مشابهی داشتند. یعنی تفنگچی های حزب کمونیست عراق، «بارزانی ها» و بخشی از سپاه ایران در کردستان عراق، با سربازهای صدام حسین می جنگیدند. ولی وقتی می آمدند ایران، می خواستند اینها را بگیرند! واقعا مسئله عجیبی بود!

روزی یکی از رفقای کمونیست عراقی مان که آدرس مرا پیدا کرده بود، آمد و گفت که رفیق عزیز محمد آمده و در فرودگاه می خواستند دستگیرش کنند که فرار کرده و به بازار رفته. ما جای امن نداریم، هیچ جایی را بلد نیستیم. گفتم «خیلی خوب، همین حالا برو بیاورش اینجا.» جا دادیم و نگهش داشتیم. بعد با چه مکافاتی ما او را از پاویون دولتی فرودگاه، همراه وزیر صنایع یمن که از ایران برمی گشت، فرستادیم رفت.

یا عادل هبه را که گرفتند و به زندان انداختند، ما چقدر تلاش کردیم تا آقای منتظری یا دیگران را برای آزاد کردنش ببینیم، نشد. بالاخره به سفیر فلسطین که آن موقع هانی الحسن بود، متوسل شدیم که زورش نرسید. رفتیم سراغ سفیر سوریه و او را واسطه کردیم. همچنان عادل هبه را نگه داشته بودند و می خواستند اتهام جاسوسی هم به او بزنند! خبر هم داشتیم که دقیقا کدام بند اوین است. سفیر سوریه خبر داد که موافقت کرده اند عادل آزاد شود. گفتم «نه! خودت در اوین او را سوار ماشینت بکن برو فرودگاه، سوار هواپیما بکن، وقتی که هواپیما بلند شد، آن وقت آزاد شده. اصلا از اوین که بیرون بیاید، یکی دیگر دو باره او را می گیرد!» یعنی اینقدر سلب اعتماد شده بود – و به حق شده بود – که جز این چاره ای نداشتیم و بالاخره در واقع شرایط ویژه، عادل را همراه سفیر سوریه فرستادیم رفت.

می دانید، در واقع در مذاکراتی که ما با اینها می کردیم دقیقا جناحبندی شان مشخص بود. موسوی تبریزی در خاطراتش در نشریه «چشم انداز» می گوید «ما برای مذاکرات رفتیم پهلوی امام و امام موافقت کرد که لاجوردی برداشته شود، برود، خطرناک است و... بعد از یک ساعت دیدم که آقای امانی و عسگراولادی و... رفتند پهلوی امام. وقتی که برگشتند از آقای انصاری پرسیدم، گفت: امام فرمودند حالا ایشان باشد!»

خوب واقعیتش این است که این دو جناح دقیقا نقطه مقابل هم نظر داشتند و کار می کردند. فراموش نمی کنم که رییس شورای عالی قضایی آن موقع موسوی اردبیلی بود. او نظر داشت که «دادگاه انقلاب و... برای شرایط معینی بوده. حالا که انقلاب دارد تثبیت می شود، دیگر بایستی برچیده شود و همه مسائل به محاکم عمومی ارجاع شود. دیگر ما نیازی به دادستان انقلاب و  این چیزها نداریم.» و لاجوردی یک سخنرانی کرده بود که «انقلاب هنوز تمام نشده!» بعد ابوالقاسم سرحدی زاده مقاله ای در روزنامه کیهان نوشت – آن موقع کیهان دست این شریعتمداری نبود.- ابوالقاسم سرحدی زاده حتی کمی بازتر از موسوی اردبیلی صحبت کرده و به طرفداری از نظرات موسوی اردبیلی با آنها تاخته بود که دیگر دست بردارید!

گفتم بارک الله! اینها هم به میدان آمدند که این را کنار بگذارند! دو روز بعد خود لاجوردی دیداری با خمینی کرد. وقتی که برگشت، خبرنگاران از او پرسیدند که حاج آقا! نظر امام چه شد؟ پوزخندی زد و گفت: فرمودند باشید!

خوب، این جناح های مختلف بودند و عمل می کردند. بچه های کردستان هم واقعا گرفتار این مصیبت شدند که حتی اینجا امنیت هم نداشتند. خوب شما ببینید! وقتی که اینجا امنیت نداشته باشند، لاجرم زمانی که می روند آنجا، تفنگشان محافظشان می شود. بچه های کردستان را دستی دستی هل دادند به آن سمت! اینها هم مرتک یک خطا شدند که آن زمان که هنوز آنها دست بالا را نداشتند، در جریان مذاکره کوتاهی کردند.

ما در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی بارها شاهد چرخش بودیم. یک وقتی بنا به دلایلی چرخ از دست اینها خارج می شد؛ مثلا آن اعتبار کاریزماتیک آقای خمینی نهیب می زد به رییس جمهور (سید علی خامنه ای)، که «آقا حرف نخست وزیرت را بپذیر!» یک مقدار فضا آرام تر می شد، رعایت می شد. اما از آنجایی که بن مایه آن اقتدار گرایی ها در بخش اقتصادی، در بخش نظامی، در بخش اطلاعاتی، واقعا یک موجودیت عینی دارد، کار دشوارتر می شود.

خزعلی، همین چندی پیش گفت «ما همان موقع هم اگر لازم می شد سر امام داد می زدیم!» یک چنین نیروهای سیاهی در این حاکمیت. با ما هم که تکلیفشان روشن بود و تکلیفشان را روشن کردند!

به نظر من انتظار پیش آمدن چنین برخوردهایی از جانب اینها عجیب نیست. حتی آن موقعی که گزارش رسید در کمیته وزرا یک چنین حرفی زده اند، اصلا برایمان عجیب نبود؛ منتها این را مبنای تظلم کردیم، مبنای شکایت از آن رییس کمیته کردیم. طی نامه ای برای آقای خمینی توضیح دادیم که چه کسانی اینجا این کار را می کنند و به رغم این که حزب ما موضعش این چنین است، این گونه رفتار می کنند! خیلی از اصول قانون اساسی تعطیل مانده و جمهوری اسلامی برای اعتبارش، برای حیثیتش، نیاز به رعایت مبانی دموکراتیک دارد.

خیلی مهم است در این گونه وقت ها آدم به آن چاله خطا نیفتد! متاسفانه هم مجاهدها، هم «حزب دموکرات کردستان» در این چاله افتادند.  درست است، اینها بد کردند، اینها هلشان دادند، ولی اگر در خودشان این مایه نبود، که با این شتاب نمی رفتند! اینها رفتند، دیگر تا آن نهایتش هم رفتند!

- تازه حاج مهدی عراقی با آن همه روشنفکری و به اصطلاح مهربانی که نشان می داد نسبت به بقیه...

عمویی: حاج مهدی عراقی از آن پدیده ها بود! می خواهم بگویم در میان این «قتله منصور» یا همان «موتلفه»، عسگراولادی آب زیرکاه بود و همیشه لبخندش را داشت. و الان هم می بینید جملاتش را چقدر ملایم به کار می برد و غالبا حرف های تند را بادامچیان یا ترقی می زنند. در واقع همه کاره اینها (پیش از انقلاب و در زندان) مهدی عراقی بود. و این که بعد از انقلاب چه چیزهایی دیده که در خاطراتی که نوشته لحنش اینقدر مهربانانه و ملایم شده، روشن نیست. اصلا متفاوت با آن چیزی است که ما از مهدی عراقی می شناختیم. خیلی زبان باز بود! شما نمی دانید، با هر کس، درست آن جور که او می خواست می جوشید و بلافاصله می رفت با عسگراولادی و حاجی امانی به توطئه می نشستند. حیدری هم که در انتخابات اخیرشان عضو کمیته مرکزیشان شده، یک مقداری همان خصایص مهدی عراقی را دارد. من یک بار که سراغ لاجوردی به اوین رفتم، حیدری را دیدم. خیلی خیلی گرم و صمیمی، تیپ مهدی عراقی بود. بر خلاف لاجوردی که همیشه عنق منکسره بود، واقعا مثل این که همیشه شیطان در پوست این مرد بود! حتی وقتی می خواست راجع به یک چیز ملایمی صحبت کند، امکان نداشت چهره ملایمی پیدا کند. واقعا خشونت و خباثت در وجودش بود. واقعا موجود وحشتناکی بود این مرد! اما مهدی عراقی و همین حیدری، خیلی با شما بگو بخند می کردند. اصلا بعد از یک مجالست، فکر می کردید این دوست صمیمی شماست. عراقی یک چنین هنری داشت. و حال آن که دیگرانشان این ویژگی را نداشتند و به همین علت هم عراقی همه کاره شان بود.

ولی بعد از این که از زندان بیرون آمد چه اتفاقی افتاد؟ من تصورم این است که انتظارت بیشتری از آقای خمینی داشت و این انتظارات برآورده نشد. مدت کوتاهی مسئول روزنامه کیهانش کردند...

– ترورش کردند، هم خودش و پسرش و هم حاج حسن مهدیان. سه نفر را «گروه فرقان» کشت!

عمویی: بله. یک مسئله ای بین عراقی و مجموعه آنها پیش آمده بود که عراقی تغییر کرده بود. به هر حال، در «هیئت موتلفه» به دنبال چهره خوب نباشید. اصلا امکان ندارد، واقعا امکان ندارد! اگر کسی را دیدید که نسبتا ظاهر خوبی نشان می دهد، بدانید که به کلی جز آن است!

زمانی یکی از آشنایان به ما مراجعه کرد که در درون دولت موسوی بر سر پیش نویس قانون کار، وزرا به دو دسته تقسیم شده اند. احمد توکلی و ناطق نوری و دو تن دیگر پیشنهادی را آوردند که مورد تائید کابینه قرار نگرفته است و قرار شده که چهار نفر دیگر، مثل آقای هاشمی و بهزاد نبوی و... ، یک پیش نویس دیگر فراهم بکنند و مراجعه شده به این فرد – که به اصطلاح مسلمان بود و دکترای حقوق داشت – تا یک پیش نویس قانون کار بنویسد. این فرد به من می گفت «درست است که من دکترای حقوق دارم اما بلد نیستم قانون کار بنویسم، گفتم بروم سراغ حزب توده آنها بلدند.» آمد پهلوی ما. ما هم به شعبه پژوهش گفتیم یک پیش نویس نوشت و دادیم بردند و طرح احمد توکلی رد شد.

بعدها در دوره بازجویی ما را زیر اخیه کشیدند که: شما با این قانون کارتان می خواستید جمهوری اسلامی را ورشکست کنید – چرا که حقوق کارگر در این قانون رعایت شده و کارفرما به راحتی نمی تواند کارگر را اخرج بکند – و شما از این طریق هم به مسائلی دست پیدا می کنید که ما که سپاهی هستیم از آن بی خبریم! شما از درون کابینه جمهوری اسلامی خبر دارید!

گفتم: بابا افراد خودتان می خواستند که چنین کمک و یاریی به ایشان بکنیم.

البته پیش نویس قانون کار که حزب تهیه کرده بود، بعدها بارها به زیان کارگران دستخوش تغییراتی شد.

ببینید! در شرایطی ممکن است با یک سری چیزها تعادل نیروها به هم بخورد. یک رشته امکانات کمک می کند که شما پاره ای کارهای مثبت انجام بدهید، اگر چه می دانید فردا شما را می گیرند، فردا از بین می روید!

ما در هیئت دبیرانمان تصمیم گرفتیم که رفقایمان، اعضای کمیته مرکزی، بجز دو نفر، همه از ایران خارج بشوند چرا که حلقه محاصره اینقدر تنگ شده بود که دقیقا برایمان قطعی بود که ضربه وارد خواهد شد.

ولی هیچ یک از رفقایمان حاضر نشدند بروند. گفتند «می گیرند؟ بگیرند! ما بعد از سال ها مهاجرت آمده ایم برای این که کار کنیم و با مردممان در ارتباط باشیم. ما اینجا می مانیم. هر بلایی هم می خواهد به سرمان بیاید.» همه شان هم کشته شدند! در کشتار سال 67 تمامشان قتل عام شدند! و می شود گفت همه شان هم سرمواضعشان بودند. 

– آقای عمویی، آیا فکر نمی کنید این شیوه رفتاری که در مورد حوزه های کارگری تان انجام دادید درست نبود؟ شما بیشتر از کلیت نظام دفاع کردید و گفتید: سرمایه دار در کنار کارگر، در کنار روحانی، در کنار روشنفکر، در برابر دشمن خارجی ایستاده است. در حقیقت همان حرفی که مائو در جنگ با ژاپن زد.

آیا فکر نمی کنید این دفاع مکرر و مداوم از رفتار جمهوری اسلامی و عدم دفاع از حقوق کارگران باعث شد که شوراهای کارگری طرفدار حزب به شدت ضربه خوردند و اعضایشان ریزش کردند؟

سال های 1360 و 61 رفتارهای اقتصادی رژیم به صورت مداوم به سمت راست می رفت؛ پیش بینی زنده یاد مسعود اخگر در زمینه اقتصاد درست از آب درآمد که «شوراهای اسلامی کار در حقیقت شوراهای فاشیستی بودند...»

این اشکال به حزب وارد است که ادعای «دین طبقاتی» داشت و این ادعای بزرگی است! و حزب طبقه کارگر نمی تواند منافع این طبقه را از بالا با دولت تاخت بزند! در حقیقت در تضاد طبقاتی این جدال است که به توافق می رسد و...؟

عمویی:آنچه رفیق اخگر در باره آینده تحولات اجتماعی ایران با دقتی قابل ملاحظه مطرح کرد، پوگروم و ضربه زدن نهایی به حزب و سازمان های کارگری بود؛ سخن از «شوراهای فاشیستی (!)» در میان نبود.

بدون تردید نمایان شدن چهره واقعی جمهوری اسلامی در زمینه عملکردش نسبت به جریان چپ، اعم از حزب یا سایر نیروهای چپ، و این که به حق یا به نا حق ما آثارش را ارزیابی بکنیم، آثار منفی روی حزب گذاشته و هیچ گفتگو ندارد!

با این همه، حزب توده ایران یگانه سازمان سیاسی کشور بود که نه تنها ریزش نیرو نداشت، که به تدریج با اقبال فراوان نیروهای مبارز مواجه شد.

مسلما من شخصا الان وقتی ارزیابی می کنم، اعتقادم بر این است که ما آن شعار کاملا درست «اتحاد و انتقاد» را که از بدو انقلاب در قبال نیروهای دیگر، منجمله نیروهای حاکمیت جمهوری اسلامی مطرح کرده بودیم، با گذر زمان با چرخش های چشمگیری که به طرف راست انجام می گرفت، متناسب نکردیم. به این معنی که واقعا از دو عنصر این شعار، وجه «انتقاد» باید روز به روز به طرف غلیظ تر و پررنگ تر شدن می رفت. و انتقادها نسبت به عملکرد حاکمیت را که به شکل مستند و مکتوب، به آقای خمینی و مسئولان بلند پایه می رساندیم، به شیوه های دیگری از جمله در «پرسش و پاسخ» های رفیق کیا نیز بازتاب می یافت.

لینکهای شماره های گذشته:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/772/sabr.html

 

2- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/773/sabr2.html

 

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/774/sabr3.htm

 

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/775/sabr-4.html

 

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/776/sabr5.html

 

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/777/sabr.htm

 

 

7 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/778/sabr4.html

 

 8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/779/sabr.html

 

 9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/780/sabre.html

 

10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/781/sabr.html

 

 11 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/782/sabr.html

 

 12 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/783/sabr.htm

 

13 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/784/sabr.htm

 

14 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/785/sabr.htm

 

15 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/sabr.htm

 

16 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/sabr.html

 

17 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/788/sabr.html

 

 18 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/789/sabr.htm

 

19 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/790/sabr.htm

 

 

20 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/791/sabr.htm

 

 

 21 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/792/sabr.html

 

 

22 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/793/sabr.html

 

23 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/794/sabr.html

 

24 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/795/sabr.html

 

25 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/796/sabr.html

 

26 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/797/sabr.html

 

27 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/798/sabr.html

 

28 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/799/sabr.htm

 

29 https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/800/sabr.html

 

 

30 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/801/sabr.html

 

 

31 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/802/sabr.html

 

 

 32 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/803/sabr.htm

 

 

33 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/804/sabr.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 805  - 21 مهر 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت