راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

صبر تلخ - 35

رابط مستقیم با حزب را

آقای خمینی خودش تعیین کرد

 

ما توانستیم از آقای خمینی بخواهیم ارتباط مستقیم را برای ما بر قرار کند. ایشان فردی را از جماران به ما معرفی کرد و گفتند هر وقت کاری دارید، زنگی بزنید و قرار دیدار با هم بگذارید. از طرف حزب من مامور شدم. جالب است که از همان موقع اینها فکر می کردند شنود تلفنی هست و گفتند شما همیشه تحت عنوان آقای دکتر وزیری تماس بگیرید! و ما به همین ترتیب این کار را انجام می دادیم.

آن شخص، کسی بود که مستقیما به خود آقا مراجعه می کرد. آن موقع به او روحانی چریک می گفتند! همیشه کلتش به کمرش یود! عمامه هم سرش نبود! یک چنین ارتباطی موجب می شد که این خوشبینی در ما تشدید بشود!

 

  

به کسانی در درون حاکمیت، که ما نام «روشن بین» به ایشان داده بودیم، پر بها داده شد! چون به گمان من آقای خمینی در تحلیل نهایی، متعلق به همان قشری بود که در پایان کار، اطرافش را گرفته بودند! آقای خمینی برای پیشبرد سیاست هایش نیازمند آن چهره ای بود که از بدو انقلاب تا سال 1360 – 61 داشت. اگر چه بعد از آن هم ما می بینیم در تضادهای درون حاکمیت، غالبان جانب مترقی هایشان را می گیرد. یعنی مثلا در اختلافی که بین میرحسین موسوی و خامنه ای پیش می آید، جانب میرحسین موسوی را می گیرد. یا آنجایی که «هیئت موتلفه» نسبت به اداره مملکت ایراد وارد می کند، نهیب می زند که شما یک نانوایی، یک مغازه را هم نمی توانید اداره کنید!

در ایشان یک زمینه هایی برای پیشبرد سیاست های ویژه ای را آدم مشاهده می کند؛ ولی همیشه تحلیل نهایی است که تعیین کننده است. و ما می بینیم که آن نیروست که سرانجام به قول آقای موسوی تبریزی «با همه فشاری که آوردند لاجوردی را عوض کنند، بالاخره در یک دیداری که آقایان با آقای خمینی کردند، گفتند که لاجوردی تثبیت شد!» این نشان می دهد که واقعا بازار و این لایه متحجر روحانیتی که سالیان دراز متکی بر اقتصاد بازار بوده، اگر چه به صورت حزب سیاسی علنی نبوده، ولی واقعا استخوانبندی این نظام را تشکیل می داده، در تحلیل نهایی این برنده قضیه است! و می بینیم امروز هم هست و تازه بعد از بیست سال، «هیئت موتلفه اسلامی» می شود «حزب موتلفه اسلامی» یعنی چیزی را که بر نمی تابد، جمهوریت است.

اینکه آیا آینده این «جمهوری اسلامی»، یک «حکومت اسلامی» نخواهد بود؟ به نظر من سیاست هایی که دارد به کار می رود، همان است! حالا فقط «لفظ» باقی مانده است! چون ما از جمهوریت چیزی نمی بینیم!

اما معما چو حل گشت آسان شود. آن روزهای اول انقلاب را در نظر بگیرید: حزب سیاسی که سی سال سرکوب شده است، سی سال مجال ندادند یک ورقه با نام اعلامیه بیرون بدهد، حالا یک فضایی باز شده، می تواند روزنامه بیرون بدهد. حتی روزنامه اش را هم که توقیف می کنند، به صورت «پرسش و پاسخ» و... به هر حال حضور دارد، حرفش را می زند. حتی افرادش را می گیرند به زندان می اندازند، باز اطلاع پیدا می کند که آقای خمینی به دادستان انقلاب سفارش کرده که «زیاد کاریشان نداشته باشید، بگذارید حضور داشته باشند!»، تلاشی که حزب برای سندیکاها می کرد و سندیکاهای گوناگونی مثل «سندیکای فلز کار مکانیک» و «سندیکای بافنده سوزنی» به وجود آمده بود، برای حزب خیلی روند جالبی بود!

بقای این مطلب و امکان همین تماس ها برای حزب خیلی اهمیت داشت! در چنین شرایطی حزب می تواند مرتکب یک خطا استراتژیک بشود؛ که نبیند این نیرویی که ظاهرا آقای خمینی در راسش است، سرانجام سرکوب خواهد کرد، سرانجام همه این دستاوردها را به باد خواهد داد! و کرد!

ما گرفتار یک مقدار خوشبینی نسبت به شخص آقای خمینی شدیم. چون معتقد بودیم تا او هست، تغییر بنیادینی رخ نخواهد داد! آری، سبک سنگین می شود، فضا یک مقدار باز یک مقدار بسته تر می شود، می گیرند، ولی سرکوب به آن معنای پوگروم (کشتار جمعی) نخواهد بود.

و در عین حال معتقد به آن خوش بینی هم نبودیم که بله، ما به زودی پروانه فعالیت علنی حزب را می گیریم. معتقد بودیم که نه، ما را نگه می دارند، اینقدر که حضور داشته باشیم. نمی گذارند گسترش پیدا کنیم، نمی گذارند روزنامه ارگانمان به دست همگان برسد، یعنی کار تبلیغی، ترویجی آنچنانی داشته باشیم.

به نظر من در همین هم ما دچار خوش بینی شدیم! چون عملا با آن شق بسیار بدبینانه و سیاهش مواجه شدیم! البته در تحلیل درون حزب، برخی می گفتند ما مطمئنیم که اینها جلو گسترش حزب را می گیرند، اقلیتی در رهبری حزب خیلی تند معتقد بود که ما در انتظار کشتار وسیعی خواهیم بود! و این چنین شد!  

- در باره خط امامی ها هم این نگرانی وجود داشت؟ یا نه، خوش بینی بود؟ می دانیم که رفعت محمدزاده – که در اقتصاد هم دکترا داشت – در نامه ای به هیئت دبیران مطرح کرد که «جمهوری اسلامی خصلت های چپ را از دست داده، خصلت های مترقی را از دست داده...» ولی با هم در حزب فقط همین تک صدا بود؟

عمویی: بله، دقیقا! کاملا درست است. اصلا نظر پوگروم را، که یک کشتار در پیش است، اخگر داد. و خوب، اکثریت، این نظر را نپذیرفتند و او تقاضا کرد که نظرش به عنوان سند در بایگانی حزب باقی بماند. که این خواسته تصویب شد.

به هر جهت، به نظر من مایه اصلی قضیه این است که بیش از این که مسئله نگرش و شناخت ماهوی نیروهای حاکمیت مطرح باشد، استفاده از فرصت برای بقای حضور حزب و تاثیرات مثبتی که می توانست به جا بگذارد، مطرح بود. حزب حتی اعتقاد بر این داشت که حضورش می تواند روی نیروهای نسبتا مترقی درون حاکمیت اثر بگذارد و در اینها تحول ایجاد کند. اینها آگاهی کافی ندارند ولی روحیات مردمی دارند و اگر با آموزه ها و رهنمودهایی که حزب در عرصه کلی ارائه می دهد آشنا بشوند، کم کم از درون اینها نیروهای مترقی، متحول خواهند شد، پدیدار خواهند شد. و فکر می کرد که تاثیر نیروهایی که در حاکمیت هستند، بسیار بیشتر خواهد بود.

واقعا شخصیت هایی مثل محمد مجتهد شبستری یا گلزاده غفوری، نشان از احتمال تغییر و تحول در درون نیروهای اجتماعی دارد. این شخصیت ها خیلی مترقی حرف می زدند، خیلی روشن سخن می گفتند!

-  کی؟ سال 1359. نه بعد از سال 60. بعد از سال 60 دیگر شما چنین آدم های مترقی در میان اینها می بینید؟

عمویی: نه، نه، نه، بعد از سال 1360 اصلا حزب به هیچ وجه این نظرات را نداشت! اگر ظاهر نمی کرد، در واقع امکان در میان گذاشتن با مردم را نداشت! از درون می سوخت و می دید وضع چگونه پیش می رود!

– آقای عمویی، ما در مرور سال 1358 یک چیزی را جا انداختیم و آن انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورا بود. در اولی شما و یارانتان کاندیدا شده بودید. آیا رد صلاحیت هم وجود داشت؟ در انتخابات مجلس شورا چه طور؟ میزان رایی که آوردید چقدر بود؟

عمویی: من هم کاندیدا شده بودم و رای خوبی هم آوردم. در میان کاندیداهای حزب، آرای آقای کیانوری و آقای طبری و من از همه بیشتر بود (بیشترینش حدود 60 هزار) یکی از سوالات بازجویی این دوره این بود که: حزب توده پنج، شش هزار نفر بیشتر عضو ندارد، این همه رای را شما از کجا آوردید؟

گفتم: از آنهایی که رای دادند بپرسید. چرا از من می پرسید؟ من که نمی دانم چه کسی آن رای را در صندوق انداخته.

بله حزب، هم برای خبرگان قانون اساسی کاندیدا داد، هم برای نمایندگی مجلس. در جریان خبرگان قانون اساسی، اصلا مسئله صلاحیت و رد صلاحیت و این حرف ها مطرح نبود و به همین علت هم کسانی که به کاندیداهای حزب علاقمند بودند رایشان را دادند. «چریک های فدایی» و «مجاهدین خلق» هم کاندیدا داشتند.

- فکر می کنید بزرگترین اشتباهی که حزب در باره خرداد به تیر 60 انجام داد، تکیه بیش از حد، امید بیش از حد به آقای خمینی بود؟

عمویی: بله، تا حدودی این طور است. درست است! چون در موارد عدیده ای، زمانی که فشارها زیاد می شد، آقای خمینی سدی در برابر هجوم به حزب می شد. طبیعتا وقتی فضای سرکوب مجاهدین پیش می آید، این فضا فضای بسته ای می شود که عوارض متوجه همه، منجمله حزب می شود.

همان زمان تعداد زیادی از بچه های ما دستگیر شدند و به زندان رفتند. کار من شده بود رفتن به اوین و آنها را از خطر نجات دادن! دو فرزند از رفقایمان، همزمان با دستگیری بچه های فدایی و مجاهد دستگیر شده بودند که جابه جا یکی را اعدام کردند! پدر آنها به من زنگ زد که «فلانی، پیام را از دست دادم، نوید را نجات بده!» از همان خانه به لاجوردی زنگ زدم گفتم: آقای لاجوردی! یک مقدار دست نگه دارید! شما دارید کسانی را اعدام می کنید که از انقلابتان دفاع کردند، به خاطر این وطن جان دادند!

گفت: نه آقای عمویی این طور نیست!

گفتم «چرا این طور است. فلان کس را اعدام کردید، پدرش از رفقای ماست. سال ها زندان کشیده، بچه ها در دامان اینها بزرگ شدند. نام فرزند دیگرش هم این است و الان آن جاست. آن یکی را کشتید، اقلا این یکی را رها کنید، نکشید!» که الان هم زنده است. سال به سال هم که مراسم برادر را برگزار می کنند، من را برای صحبت دعوت می کنند. خوب گاهی که فشار به ما زیاد می شد و به خود آقای خمینی مراجعه می کردیم اقدام مثبت او را می دیدیم.

– به چه طریقی این ملاقات انجام می شد؟

عمویی: البته من به عنوان مسئول روابط عمومی حزب با جماران ارتباطی داشتم. اما در پی درخواست ما، خود آقای خمینی یکی را معرفی کرد. چون ما توسط سید احمد پیغام داده بودیم که «در مورد ضرور ممکن است ما به تماس مستقیم با شما نیاز داشته باشیم، ما فکر می کنیم که اولیای امور ممکن است پاره ای مطالب را به شما گزارش نکنند!»

چون ابتدای کار من دیداری با آقای منتظری در قم کردم و به ایشان گفتم که ما نیاز داریم ارتباطی با مسئولان مملکت داشته باشیم. گفت «آقای عمویی شما که شیخ علی اکبر را می شناسید (هاشمی رفسنجانی) همیشه بروید پهلوی او. به من هم که بگویید، باید به او بگویم. چون آنها کارهای اجرایی را انجام می دهند. به سید علی هم می توانید بگویید، نمی دانم با او آشنایی دارید یا ندارید...»

البته من ارتباطم را همچنان با آقای منتظری حفظ کردم. ولی به هر حال توسط سید احمد نامه ای برای آقای خمینی فرستادم که در موارد ضروری ما مستقیما بتوانیم ارتباط داشته باشیم.

علت اساسی این درخواست هم این بود که ما مطلع شدیم یک گروهی به نام «نیما» قرار است در نیاوران توطئه انفجاری را انجام بدهند! ما خبر دادیم، ولی زمانی کمیته اقدام به رفتن به آن محل کرد که آنها آنجا را تخلیه کرده بودند! و این برای ما شک برانگیز بود! در واقع معتقد بودیم این مطلب درز کرده و به آنها رسیده و قبل از این که نیروهایی بیایند و دستگیرشان بکنند، آنها جا خالی کردند و رفتند! منطقا هم فکر می کردیم در این هرج و مرج بعد از انقلاب و شکل گیری کمیته ها، اصلا معلوم نیست اینها که به این کمیته ها آمده اند، چه کسانی هستند؟! ماشاالله قصاب هم شده بود همه کاره و به دستور آنها رفت فدایی ها را از سفارت امریکا بیرون انداخت! اوباش محله ها، به وجود آورندگان اغلب کمیته های گوناگون این محلات بودند و خوب، تغییر کسوت هم کاری ندارد، ریشی بگذارند و تسبیحی به دست بگیرند، انگشتر عقیقی به انگشت کنند و همه شان حاجی شوند!

ضمن این که اینجا و آنجا افراد معتقد هم در میانشان بود که در واقع بعضی جاها که ما برخورد می کردیم، خیلی دلسوزانه رفتار می کردند. کسانی را که بازداشت کرده بودند، وقتی که مشخصاتشان را می دادیم یا معرفشان می شدیم، آزادشان می کردند.

به این ترتیب ما توانسته بودیم از آقای خمینی بخواهیم که این ارتباط مستقیم را بر قرار کند و ایشان فردی را از جماران به ما معرفی کرد که یک نفر از رهبری حزب با این آقا در ارتباط باشد و هر وقت هم کاری دارد، زنگی بزند و قرار دیدار با هم بگذارند، صحبت هایشان را با هم بکنند.

از طرف حزب من مامور شدم. جالب است که از همان موقع اینها فکر می کردند شنود تلفنی هست و گفتند شما همیشه تحت عنوان آقای دکتر وزیری تماس بگیرید! و ما به همین ترتیب این کار را انجام می دادیم.

آن شخص، کسی بود که مستقیما به خود آقا مراجعه می کرد. آن موقع به او روحانی چریک می گفتند! همیشه کلتش به کمرش یود! عمامه هم سرش نبود! یادم می آید که یکی از روزها رفته بودم جماران، روز اول ماه مه بود. او روی منبر مسجد جماران بود. شما نمی دانید این مرد چه سخنرانی در باره طبقه کارگر می کرد؟! که رفیق همراه من می گفت «رفیق عمویی فلان کس از شما انقلابی تر از طبقه کارگر دفاع می کند!». که در جوابش گفتم خاصیت خرده بورژوازی همین است! حرف های خیلی خیلی تند می زند و به موقعش هم بد عمل می کند! مذبذب عمل می کند!

به هر جهت، یک چنین ارتباطی موجب می شد که این خوشبینی در ما تشدید بشود! چون آثار این مراجعه را می دیدیم. من یک بار اشاره کردم که تعداد قابل توجهی از رفقای ما دستگیر شده و در زندان بودند. اواخر سال 1360 بود و |آن موقع خرداد 60 پشت سر گذاشته شده بود. دستگیری های ما هم نسبتا کم نبود. با این که من مراجعه و تعدادی را آزاد می کردم، آخر هفته وقتی تشکیلات آمار را می فرستاد، می دیدم که یکی دو نفر به آمار اضافه شده!

 

لینکهای شماره های گذشته:

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/772/sabr.html

 

2- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/773/sabr2.html

 

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/774/sabr3.htm

 

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/775/sabr-4.html

 

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/776/sabr5.html

 

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/777/sabr.htm

 

7 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/778/sabr4.html

 

 8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/779/sabr.html

 

 9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/780/sabre.html

 

10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/781/sabr.html

 

 11 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/782/sabr.html

 

 12 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/783/sabr.htm

 

13 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/784/sabr.htm

14 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/785/sabr.htm

 

15 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/sabr.htm

 

16 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/sabr.html

 

17 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/788/sabr.html

 

 18 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/789/sabr.htm

 

19 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/790/sabr.htm

 

20 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/791/sabr.htm

 

 21 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/792/sabr.html

 

22 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jon/793/sabr.html

 

23 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/794/sabr.html

 

24 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/jolay/795/sabr.html

 

25 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/796/sabr.html

 

26 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/797/sabr.html

 

27 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/798/sabr.html

 

28 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/agost/799/sabr.htm

 

29 https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/800/sabr.html

 

30 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/801/sabr.html

 

31 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/802/sabr.html

 

 32 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/803/sabr.htm

 

33 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/septamr/804/sabr.html

 

 34 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/octobr/805/sabr.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 806  - 28 مهر 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت