راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها... احسان طبری( 86)

حافظ

شاعری برای

همه دوران ها

 


 

 

فصل سی و پنجم

 

اندیشه هایی چند در باره حافظ

 

تنوع و ژرفای اندیشه های عرفانی و فلسفی، پندارهای دل انگیز شاعرانه، هماهنگی پر طنین و دلاویز تعبیرات و ترکیبات لفظی، درآمیختگی موزون این اجزا با هم، به نحوی که تجزیه ناپذیر و ناگسستنی باشد، ویژگی غزلیات خواجه شمس الدین حافظ شیرازی را تشکیل می دهد.

همین ویژگی است که اشعار حافظ را جز برای کسانی که «لطف طبع و سخن گفتن دری» را می دانند و با «لطایف حکمی و نکات قرآنی» آشنایی دارند دشواری فهم می سازد. ترجمه غزلیات حافظ قریب به محال است. برخی تراجم حافظ که به زبان های مختلف اروپایی شده و نگارنده آن ها را دیده است سطحی، مسکینانه و تنگ مایه است: از عارفی که در لاهوت اندیشه های مقطر و معطر پرواز می کند، شاعرکی عاشق پیشه و ناسوتی ساخته اند!

برای کسانی که با فرهنگ کهن و سرشار، تاریخ دیرین و پرفراز و نشیب و زبان شیرین و پرناز و غنج پارسی آشنایی دارند و زمینه روحی آنان برای درک تاثرات غنایی آماده است، خواندن غزلیات حافظ و برخورداری از اندیشه و هنر وی یک لذت استثنایی است. تا آن جا و تا آن چه که نویسنده این سطور با ادبیات جهانی آشناست، در عالم شعر غنایی فلسفی برای حافظ شیرازی همتایی نمی شناسد.

طی سالیان عمر آگاهانه خویش، بارها گاه به خاطر بررسی و پژوهش، یا در طلب تفنن و التذاذ خاطر، یا در جست و جوی تسکین و آرامش روح به دیوان حافظ رجوع کرده ام. با این همه، هنوز بسیاری از گوشه و کنارهای فلسفی و ادبی این عرصه سحرانگیز برای من نو، غریب، رازناک و غیر مکشوف است. در اکثر ابیات حافظ به اندازه ای اندیشه نغز و پر مغز، به اندازه ای آرایش دلفریب و عاری از تکلف بیان و لفظ، به اندازه ای معرفت و اطلاع از فرهنگ عصر مندرج است که بی اغراق می توان دقایقی چند در پیرامون آن اندیشید، نکته های مختلف را بازیافت و از ذوق آن لذت برد.

مایه شگفتی است که در عصر بی رحم و عبثی که حافظ شیرازی طی آن می زیست، چگونه چنین اعجوبه ای پدید شد! نه مایه شگفتی نیست، زیرا شعر حافظ عصاره و خلاصه تکامل طولانی و افتخارآمیز شعر پارسی و از جمله، غزل فلسفی و عارفانه و تبلور والاترین و لامع ترین سنن چنین تکاملی است. در این زمینه – در زمینه ایجاد غزل فلسفی – حافظ به اوج ممکن رسید و تکرارناپذیر باقی ماند. حافظ زبده اندیشه فلسفی و عرفانی متفکر ایرانی را بی دستاویز عبارات غلیظ و بی واسطه مصطلحات مهم اهل مدرسه، با چنان قدرت تعمیم هنری و چنان سلامت بیان شاعرانه طراحی کرده است که حتی انسان های مترقی و روشن بین عصر ما، در این دیوان کهن قرون وسطایی، گاه پاسخ های نغز سنجیده به پرسش های روح خویش می یابند. این که سخن او را برخی تذکره نویسان سحر حلال و «واردات غیب» خوانده اند، از همین جاست. سخن حافظ اکنون قرن هاست که نسل ها را به تحسین و حیرت وامی دارد، زیرا این سخن ثمره یک بلوغ تکامل یافته و پخته است. زمانی لنین پیشوای خردمند انقلاب اکتبر، به هنگام شنیدن قطعه «آپاسیوناتا» اثر لودویگ فون بتهوون آهنگساز داهی آلمانی روی به مصاحب خویش نمود و گفت: این جاست که می توان گفت انسان ها معجزه می کنند. آری اگر اعجاز را عملی بشماریم که تنها افراد نادری در مورد استثنایی تاریخ از عهده آن برمی آیند و میلیون ها و میلیاردها از آن که همانندش را بیاوند عاجزند، و در آن صورت برخی از مخلوقات فکر، تخیل و اراده ناموران سترگ تاریخ را می توان در زمره اعجاز دانست. غزل حافظ از آن جمله است.

جاذبه سخن حافظ تنها نتیجه عمق تفکر عرفانی و زیبایی سحرانگیز بیانش نیست. طرز برخورد حافظ به مسایل روزمره زندگی، مشرب وسیع و بی نیازش، فروتنی حقیقی و صمیمانه اش، امید و خوش بینی پایان ناپذیرش، مهربانی و کرامت بی دریغ و از جان برخاسته اش و بسیاری و بسیاری دیگر صفات واقعا نمونه وارش، او را نه تنها متفکر هنرمند بلکه انسان بزرگوار و دوست داشتنی معرفی می کند. در نظر آن هایی که انسان بودن را بر عالم بودن، نیرومند بودن، صاحب آلت و دستگاه بودن برتری می نهند، این واقعیت یک نکته فوق العاده جذاب در شخصیت حافظ است.

با این حال، پهنه فروغ ناک دیوان حافظ از برخی حاشیه ها و گوشه های سایه ناک آزاد نیست. مثلا در دیوان حافظ مدح شاهان و وزیران و ثنای این تهی مغزان ستم پیشه راه یافته است، ولی از همه چیز و همه جا هویداست که این تنها داغ عصر و قبول ناگزیر مقتضیات و رسوم زمان بود. شاهان آسیایی و از جمله شاهان میهن ما قدرتی غیر محدود و در عین حال ظلمانی و سنگدلانه داشته اند. حمایت مادی و معنوی آنان، شرط بقای روشنفکران عصر بود. به علاوه، شکل دیگری از تسنیق حیات سیاسی جامعه، جز شکل سلطنت و امارت در آن هنگام متصور نبود. شاعری نیست که به مدیحه این نابکاران مجبور نشده باشد. حافظ از زمره کسانی است که چنان مدح را مغرورانه بیان می کند و چنان آن را به کمک عبارت تجریدی عرفانی رقیق می سازد که تقریبا همیشه از سفلگی و خواری به دور است. تازه این نیز با جوهر حافظ سازگار نیست. نمی توان او را که درویشی و گدایی را بر صد تاج خسروی ترجیح می نهد و اگر شاهان جرعه رندانه اش به حرمت نمی نوشیدند به می صاف و مروق آنان التفاتی نداشت، در مقام ثناخوانان درباری قرار داد.

یا مثلا زمانه پر از تعصب دینی و جهل خرافی، حافظ را در مواردی به سالوسی وا می دارد. در اشعار حافظ گاه – ولو به شکل نرم و محجوب – دعوی کرامات شده و از همت سخن رفتن است. این ها تجلیات جوکی گری و طامات و خرافاتی است که در غزل مصفای حافظ رخنه یافته است. در آن عصر، صوفیان ذغل و شیاد در نزد امیران سفیه، بدین وسایل برای خود مقام و منزلتی دست و پا می کردند. داستان آن فقیه و گربه شمع به دست و ارادات شاه شجاع به وی معروف است. مردم جاهل حافظ را نیز که گاه بی آن که خود او بخواهد، به سبب فضل و کمالش، از آن زمره می گرفتند. با این حال، حافظ بارها در اشعار خود وجدان تابناک خویش را از ننگ این دعاوی دروغین می زداید و آشکارا می گوید که هر قدر لاف کرامات و مقامات زده است، کسی خبری از هیچ مقامی برای وی نفرستاده، احدی از سر غیب آگاه نیست و آن به که این قصه عبث را به کنار اندازیم، زیرا محرمی نیست که در این حریم راه یابد و بیهوده می پندارند که حافظ از نکات غیب با خبر است زیرا او محکم غافلی بیش نیست. او از این که در خرقه سالوس لاف صلاح می زنند، شرمسار رخ ساقی است، و خود می داند که در مجلسی حافظ است و با صوت خویش – که بارها خود می ستاید – آثات قرآن را تلاوت می کند، ولی در محفل دیگر دردی کش است و بدین سان، با خلق صنعت می کند. این خودکوبی، خودافشاگری حافظ بی نهایت زیبا و دلکش است.

یا فی المثل از باده پرستی حافظ یاد کنیم. آری حافظ باده پرست است و خواستار شراب تلخ مردافکنی است که با نوشیدنش از دنیای پرشرو و شور توان آسود. نیایش باده گلرنگ در نزد او و پیشاهنگ معنوی اش خیام نیشابوری به حدی است که خواننده متعقل را حیران می سازد. او باده را شاه دارویی می شمرد که درمان آزموده همه دردهای زندگی است. راز این باده پرستی را تنها در نباید جست که رند خراباتی و لاابالی ما علیه منع خشک مغزانه مذهبی عصیان می کند. ایرانیان از پارینه شراب نوش بوده اند. نهی اسلامی آن ها را خشمگین ساخت و کمتر به تبعیت واداشت. روشنفکران حساس که چنگ در دامن جهان بینی مه آلود و تسلی بخش صوفیانه می زدند، به رغم محتسبان و زاهدان عبوس و خم شکن، به آستانه پیر مغان پناه می بردند. آری راز باده پرستی و میگساری حافظ تنها در این طغیان جسورانه است. راز عمده آن در جست و جوی «بی خودی»، در جست و جوی «گریز از واقعیت» و «جبران» گذران تلخ با یک «هستی پنداری» است. برای رهایی از جهان مادی و معنوی کریه، تنگ نظر، متعصب، خونخوار، سالوس، سطحی و احمقانه ای که حافظ را در چنبره گرفته و در قید مهیب و بی رحم خود می فشرد، «بی خودی»، فراموش کردن پیرامون و تخدیر خویشتن در نظر حافظ و خیام موثرترین چاره ها بود. البته، آن ها از نظر یک اندیشه ور مثبت و انقلابی اشتباه می کنند، زیرا بر ضد جهان زشت پیرامون به پیکار برنمی خیزند. ولی آن ها در این که در محیط دنی عصر خویش نفرت سوزان دارند، ذیحق اند. جست و جوی آن ها برای زدودن غم ها از دل به کمک باده گلگون جست و جوی است که از یک مبدا و منشاء روشن روحی برمی خیزد: نفرت از پستی ها. به علاوه، حافظ باده نوشی بی روی و ریا را از زهد پرستی ریاکارانه بهتر می شمرد. آری رنج جانگداز عصری که حافظ در آن می زیسته، عصری که حافظ در آن خود را مرد بیگانه ای در دیار غریب، عنصری زائد، فرشته ای به دیار دیوان رانده می دید، او را به خراباتی گری و ستایش جنون آمیز شراب و ثنای بی دریغ بی خودی های سرمستانه و کیش لذت کشاند. این برای حافظ جست و جوی مخدری افسنطینی بود برای فرو نشاندن آن آتش و سوز درون که این همه از آن می نالید و خورشید آسمانی را تنها شراره ای از آن می شمرد. حافظ به حد کشت رنج می برد!

ماهیت حافظ نه آن مدیحه شاهانه، نه آن سالوسی و جوکی گری و نه این شیوه خراباتی و رندانه است. اگر کسانی جوهر صافی روح حافظ را در این اعراض کدر مستحیل کنند، بر این انسان نازنین ستمی جانگداز رانده اند. به همین جهت، شادروان کسروی با همه نیت پاک و میهن پرستانه اش در تشخیص ذات انسانی حافظ به خطا می رفت و به همین خاطر، آن همه جملات تاسف انگیز لعن و دشنام را در حق این والاترین شاعران غزل ایرانی بر قلم آورده است. افسوس از مرد برازنده ای مانند احمد کسروی که در باره یکی از مفاخر بلا تردید کشورمان چنین نوشته است. این خطا از آن جا برخاسته که این دانشمند با یک قشریت تعقلی و براساس نیازمندی های تکامل اجتماعی عصر ما، رجال و حوادث گذشته تاریخ را بررسی می کند. مثلا عرفان به مثابه جهان بینی مخالف مذهب عصر، از وسایل مقاومت مذهبی ایرانیان در مقابل بغداد و ایدئولوژی رسمی او، مذاهب حنفی و حنبلی، شافعی و مالکی بود. ولی شادروان کسروی به ویژه با توجه به جهات متعدد منفی این آموزش و با تفسیر سطحی از جهات دیگران، آن را با خشمی مقدس می کوبد و وجودش را در سراسر تاریخ مایه ننگ می شمرد.

اکنون جای این بحث نیست. به گفته شادروان کسروی این خود جستاری جداگانه است. سخن بر سر شخصیت حافظ بود. حافظ متفکر و هنرمندی ارزشمند و بالاتر از آن، انسانی پاک جان و بی ریا می باشد. باید او را به درستی شناخت و به رنج روان سوز این مرد تنها مانده و غریب که فراتر از هم عصران جاهل خود می دید، عمیق تر از آن ها احساس می کرد، پی برد. آری بینش حافظ از بینش مردم زمانه اش والاتر و روشن تر است. با این حال، بدون شک، این بینش امری به تمام معنا نسبی است. حافظ هرگز قادر نبود رازهای پیرامون خود را به لحاظ علمی تحلیل کند. او گاه در برابر سقف ساده بسیار نقش آسمان و گاه در برابر معمای وجود افسانه گون انسانی متحیر می ماند و از وضع بوالعجب عالم به شگفت می آید؛ ولی چیزی احساس می کند؛ هیجانی و طغیانی در درون پرسوز خود دارد. گاه می خواهد سقف فلک را بشکافد و طرح نو دراندازد و گاه می اندیشد که در عالم خاکی آدم واقعی یافت نمی شود و باید عالمی از نو و آدمی از نو ساخت. شورها و اندیشه هایش مبهم، دودآلود و در قیاس با قضاوت های علمی و مثبت و دقیق عصر ما نارس و بدوی است. حافظ نه تنها از بینش علمی محروم است، بلکه با همه طغیان گری روح یک انقلابی، یک مرد عمل، یک بابک یا مازیار نیست تا براساس درک و احساس خود به نبرد برخیزد، بکوبد و کوبیده شود. روح نزار و رنجور شاعرانه اش در آن دوران پرهراس و مخالف او را وامی دارد که رضا به داده بدهد و از جبین گره خشم را بگشاید، زیرا در اختیار بر آدمی گشوده نیست.

 

ترازنامه حافظ به مثابه متفکر، هنرمند و انسانی، با همه نقاط سایه ناک، روشن و مثبت است و به حق می توان او را از چهره های پرفروغ ایرانی و انسانی دانست که در ظلمات قرون وسطایی درخشید.

هنوز حافظ می زیست که صحبت او با همه گوشه نشینی در جهان زمانش و قاف تا قاف را گرفت و به شعر دلکش وی، سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی می رقصیدند و می نازیدند. حافظ  همان زمان در میان پارسی گویان و پارسی دانان مریدان بی شمار یافت و دیوانش همدم و همراز نسل ها قرار گرفت و این مصاحب خاموش گنجینه پرحکمت و قلب رئوف خود را به روی هر کس که به طلب آن که قرعه دولتی به نامش افتد از این دیوان فالی می زد، می گشود. خود این پدیده که دیوان شاعری در میان خلق چنین منزلتی بیابد، پدیده ای استثنایی است. افکار منقح و کلی و در عین حال پرمغز و عمیق که در سراسر دیوان پراکنده است گویی پاسخ نامه ای به سوالات متنوع مراجعان است: از عشاق و منتظران و آرزومندان پیروزی و گرفتاران بند و نومیدان و شرمساران و وفاپرستان و جویندگان تسلا و پژوهندگان اسرار نهان.

ولی نه هر کس که به حافظ عشق و ارادت ورزید، او را به درستی شناخت. روح های بزرگ و کامل در عین بساطت ظاهری، دارای چنان پیچیدگی درونی ای هستند که برای شناخت آن ها، مقدمات و استعدادی می خواهد. ولی به هر صورت کار حافظ شناسی کاری است که در ایران کنونی که علی رغم تلاش ارتجاعی هیات حاکمه باشعور و منطق و عاطفه نو از خواب دیرنده قرون وسطایی برخاسته و هنوز در کار برخاستن است، رونق گرفته است. بررسی های گوناگونی طی بیست – سی سال اخیر توسط آقایان دکتر هومن، دکتر محمد معین، دکتر قاسم غنی، احمد کسروی، علی دشتی، علی اصغر حکمت و بسیاری دیگر نشر یافته است. در همه این بررسی ها هر یک در جای خود و به نوبه خود، برخی نکات بدیع تاریخی یا تحلیلی، برخی یافته های ارزنده تحقیقی یا فلسفی وجود دارد. با این حال، همه این بررسی ها قادر نبوده اند بحر وجود حافظ را در کوزه های تنگ ادراک خود بگنجانند. هنوز باید حافظ را ژرف تر و همه جانبه تر شناخت.

طی تاریخ از حافظ همه چیز ساخته اند؛ شیعی متعصب که جز عشق علی سودایی در سر ندارد، صوفی فانی فی الله که کارش تکرار شطیحات عارفانه است و همه کلمات عشق و شراب و وصل و فراق و ساقی و میکده در اشعارش دارای معنایی عرفانی است. رند خراباتی که تمام عمر در لذت ناسوتی منهمک بود و بنا به روایات تصاویر آقای اکبر تجویدی پیوسته گل اندامی نیمه عور، سر به زانویش نهاده و او با گیسوانی پریش و خرقه ای چاک، جام باده در دست، حیران تماشای اوست؛ فیلسوفی وارسته که دنیا را به هیچ می شمرد و از زندگی این جهان دامن درچیده و در مقولات مجرد فلسفی و عرفانی مستغرق است...

ذوجواب بودن شخصیت حافظ، رمزآمیز بودن و کلیت افکارش، او را قابل انواع تعبیرات متناقض ساخته است. با این حال، حافظ در درون این همه جوانب، به هر جهت، جوهری و ماهیتی دارد که جز آن نیست. باید در سیاله رازناک روح حافظ نقطه عمده و مرکزی را جست.

به نظر نگارنده، آن چه در شخصیت انسانی حافظ بیش از همه گیرا، نیرومند و اساسی است، عصیان او علیه ستم و دروغ، و خوشبینی ژرف و خردمندانه اوست. چقدر این دو صفت انقلابی، حافظ را به ما نزدیک و برای ما مفهوم می کند!

 

اگر شرایط دشوار دوران حافظ را به درستی بررسی کنید و ببینید که شاهانی مانند امیر مبارزالدین محمد سرسلسله آل مظفر معروف به «شاه محتسب» و حتی پسرش ابوالفوراس جلال الدین شاه شجاع (در دورانی که به زهد و رع گرایید) چه سخت گیری های خونینی برای مراعات آداب شریعت می کرده اند، از جسارت حافظ در انتقاد از دین، تردید وی در مبانی آن، افشای سالوسی و سالوسان حیرت می کنید. گفتن این مطلب در آن دوران می توانست به قیمت جان گوینده تمام شود، چنان که برای حافظ نیز در دوران شاه شجاع هنگامی که این سلطان هراس ناک به دام تزویر ریاکاران افتاد و از رندان روی تافت، چنین خطری پدید شد. حافظ مدتی از بیم جان متواری بود. گفتن آن که پیر ما مدعی است بر قلم صنع خداوندی، خطایی نرفته و الحق که پیر ما نری پاک و خطاپوش دارد. یا بیان آن که با این مسلمانی نا استوار حافظ، وای اگر فردایی در پس امروز درآید. به زبان اهل کلام و فقه یعنی تردید در حکمت بالغه الاهی از یک سو و حقانیت معاد از سوی دیگر. در آن ایام معاندان فراوانی بودند که بر ابیات حافظ نکته می گرفتند و به سمع امیران و شاهان می رساندند. با این حال، حافظ در بیان اندیشه خود شیخ و زاهد را به رسمیت نمی شناسد و حاضر نیست از بیم آنان، جام باده را به یکسو نهد و هنگامی که صوفی دام مکر می نهد اطمینان داشت که با این عرض شعبده، عاقبت بازی چرخ، بیضه در کلاهش خواهد شکست. آشکارا می نوشت که مرغ زیرک اکنون به در صومعه ها نمی پرد، زیر می داند که در مجالس وعظ، دام های فریب گسترده شده است و پروایی نداشت که بگوید شیخ زاهد و مفتی و محتسب همگی سرگرم تزویرند؛ به خاطر پیران جاهل و شیخان گمراه نمی خواهد آیین تقوی در پیش گیرد؛ وی خاک کوی دوست را بر فرودس برتری می نهاد و زاهد را از نصیحت عبث شوریدگان عشق بازمی داشت.

قرار دادن زیبایی ها و عشق زمینی در برابر مواعید مذهب، آزاد شدن از رنگ تعلق و عذر نهادن جنگ هفتاد و دو ملت وبرتر دانستن صفای روح بر ریاکاری های دینی و زهد فروشی های سالوسانه، یعنی آن نکاتی که دیوان حافظ از آن سرشار است، آن چنان طغیان کفرآمیزی بود که نمی توانست برای صاحبش فوق العاده خطرناک نباشد. برای آن که کسی چنین باشد حتما می بایست روحی نیرومند داشته و ره بلا بسپرد و از فراز و نشیب نهراسد، زیرا اگر بخواهد از سرزنش مدعی بیاندیشد، شیوه رندی را از پیش نخواهد برد. آری سراسر بیابان عشق از دام ها پوشیده است، باید شیردل بود و از بلا پرهیز داشت.

در دیوان حافظ دعوت به استقامت و خوار گرفتن خطر و پیگیری در راه خویش و خوش بینی به آینده فراوان است. حافظ مطمئن است که تنها صدق است که از آن خورشید می زاید و الا پایان کار دروغ و تزویر مانند صبح نخست یا صبح کاذب، سیاهی است. حافظ بر آن است که دور جهان بر منهج عدل می رود و ظالم به منزل راه نخواهد برد. حافظ بر آن است که سحر با معجزه پهلو نخواهد زد و سامری برید بیضا پیروزی نخواهد یافت.

تمام این اندیشه های حافظ: طغیانش، مقاومتش، باورش به حقیقت و امیدش به آینده برای نسل مبارزه امروز حکمت های دلنشین و درس های عبرت انگیز است.

آری ما نسل انقلابی نیمه دوم قرن بیستم از اشعار رمزآمیز این رند قرون وسطایی آهنگ هایی می شنویم که با نغمه درون ما همنواست: او را به خود نزدیک می بینیم. او نیز از زندگی، راستی، مهر و زیبایی در مقابل مرگ، دروغ، ستم و زشتی دفاع می کرد. کار او با کار ما، راه او با راه ما، اندیشه او و اندیشه ما، علی رغم فاصله شگرف زمانی، از جهت ماهیت خود نزدیک و همانند است. جاذبه او نه فقط برای نسل پرشور و پرآرزوی ما بلکه برای همه نسل های انسانی، تا زمانی که عشق به زیبایی و راستی باقی است (و آن خود عاطفه جاودانه روح بشری است) باقی خواهد ماند. او شاعری برای همه اعصار و همه زمان ها و مکان هاست.

لینک های شماره های گذشته:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.ht

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.ht

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.htm

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.htm

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.htm

6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.htm

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.htm

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.ht

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.htm

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.htm

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html

12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.htm

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html

15- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.html

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.htm

18- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/tabari.html

19 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/tabari.html

20- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/tabari.html

21 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/tabari.htm

22 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/565/tabari.htm

23 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/566/tabari.htm

24 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/567/tabari.h

25 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/568/tabari.h

26 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/569/tabari.h

27 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/570/tabari.h

28 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/571/tabari.ht

29 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/572/tabari.ht

30 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/573/tabari.ht

31- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/575/tabari.ht

32- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/576/tabari.ht

33 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/577/tabari.ht

34 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/tabari.html

35 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/579/tabari.ht

36 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/580/tabari.ht

37 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/581/tabary.h

38 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/582/tabari.

39 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/583/tabari.ht

40 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/584/tabari.html

41- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/585/tabari.html

42 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

43 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/587/tabari.htm

44 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/588/tabari.html

45 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/589/tabari.html

46- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/590/tabari.html

47 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/merts/591/tabari.htm

48 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.ht

49 https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/593/tabari.htm

51- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/595/tabari.htm

52 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/596/tabari.htm

53 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/597/tabari.html

54 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/598/tabari.html

55 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/599/tabari.html

56 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/600/tabari.html

57 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/601/tabari.html

58 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/602/tabari.html

59 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/603/tabari.html

60 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/604/tabari.htm

61 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/605/tabari.html

62 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/606/tabari.htm

63- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/607/tabari.htm

64 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/608/tabari.htm

65 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/609/tabari.htm

66 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/610/tabari.html

67 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/611/tabari.html

68 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/612/tabari.html

69 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/613/tabari.html

70 - www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/614/tabari.html

71- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/615/tabari.html

72 - http://rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/616/tabari.html

73  http://rahetudeh.com/rahetude/2017/mehr/617/tabari.html

74 - http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/618/tabari.html

75 - http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/619/tabari.html

76- http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/620/tabar

77 http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/621/tabari.html

78- http://rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/622/tabari.htm

 79 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/623/tabari.html

80 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/624/tabari.html

81 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/624/tabari.ht

https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/626/tabari.html

-82

83 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/desamr/627/tabari.html

84- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/desamr/628/tabari.html

85 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/desamr/629/tabari.html

 

 

 

 

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 630  راه توده -  14 دیماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت