راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها.... احسان طبری ( 65)

فاتحان جهان اندیشه

در گوشه و کنار ایران خفته اند!

 

فرهنگ معنوی ایران از یک سو با یونانیان و از سوی دیگر با هندیان پیوسته روابط بسیار نزدیک تاثیر و تاثر متقابل داشته است. همچنین، فرهنگ ایرانی از یک سو بین فرهنگ های هندی و حتی چینی با فرهنگ غربی – یونانی و روم و بیزانس نقش یک واسطه و کاتالیست بازی کرده و از سوی دیگر، خود کاملا خصلت ترکیبی و سنکرتیک یافته است. اسناد و مدارک متعددی حاکی از فراوانی روابط ایرانی ها و یونانی ها در دوران هخامنشی است. زناشویی با همسران یونانی، داشتن سپاهیان مزدور یونانی، داشتن پزشکان و جراحان یونانی در دوران هخامنشی در خاندان سلطنتی و اشراف امری عادی بوده است. همین رابطه و تاثیر را فرهنگ کهن ایران روی اسلام گذاشت و فلسفه عرفان و اشراق تا بطن اسلام نفوذ کرد.

 

 

منابع فلسفه نورد

 

در مورد منابع فلسفه سهروردی، ما به ویژه از منابع یونانی و هندی و ایرانی- عربی آن سخن می گوییم.

 

الف- منابع یونانی

ما این بحث را بهانه ای قرار می دهیم برای بیان این نکته که مابین فرهنگ معنوی ایران از یک سو با یونانیان و از سوی دیگر با هندیان پیوسته روابط بسیار نزدیک تاثیر و تاثر متقابل وجود داشته است. همچنین، فرهنگ ایرانی از یک سو بین فرهنگ های هندی و حتی چینی با فرهنگ غربی یویانی و روم و بیزانس نقش یک واسطه و کاتالیست بازی کرده و از سوی دیگر، خود کاملا خصلت ترکیبی و سنکرتیک یافته است.

اسناد و مدارک متعددی حاکی از روابط فراوانی ایرانی ها و یونانی ها در دوران هخامنشی است. زناشویی با همسران یونانی، داشتن سپاهیان مزدور یونانی، داشتن پزشکان و جراحان یونانی در دوران هخامنشی در خاندان سلطنتی و اشراف امری عادی است. در ایالات یونانی نشین که گاه در تصرف شاهان هخامنشی بود و نیز در اثر جنگ ها و مبادلات بازرگانی تماس ایرانیان و یونانیان، آمده یونانی ها برای تحصیل «حکمت مغان» به نزد ایرانیان، رفتن ایرانیان برای تحصیل فلسفه و حکمت به نزد یونانیان حتی تا شهر آتن اموری رایج بوده اند و هرودت و گزنفون و دکتزیاس و تئوپومپ و پلوتارک و غیره از آن به کرات سخن رانده اند. رفورم های زرتشست و نظریات او پیوسته در محیط یونانی انعکاس داشته است و در این باره مدارک تاریخی در دست است.

هانری شارل پوش در مقاله خود «ایران و فلسفه یونان»، (تمدن ایرانی ترجمه دکتر عیسی بهنام، چاپ دوم از صفحات 120- 127) اطلاعات مشخصی در باره روابط فیلسوفان یونانی از قبیل هراکلیت، فیثاغورث، امپدوکل، دموکریت، پروتاگوراس، افلاطون، ارسطو، فیلسوفانی رواقی می دهد که نشانه تاثیر عقاید مزده یسنه و نظریات دیگر مغان ایرانی در این فلسفه و یا برعکس است. از جمله فیلسوفی که عناصر تفکر ایرانی در سیستم او تاثیرات متعددی داشته، افلاطون است که خود بعدها در افکار فیلسوفان کشور ما اثرات عمیق گذاشته است.

برای تاثیر ایرانیان در سیر تکامل فلسفه یونان دو نمونه ذکر کنیم: فرفریوس (پروفیر) در تاریخ فلسفه خود، در شرح زندگی فیثاغورس (به نقل از جلد اول یسنا، صفحه 101 تالیف آقای پورداود) می گوید:

«فیثاغورس بیش از همه به راست بودن توصیه نموده است. از این که آدمی فقط به واسطه راستی ممکن است مانند خدا گردد، زیرا چنان که او از مغ ها آموخته بود خداوند را، که آنان هرمز می نامند، پیکری است بسان فروغ و روانی است چون راستی».

آقای پورداود همچنین در پشت ها (جلد اول، صفحه 582) در باره تاثیر اندیشه فروهرها در فلسفه افلاطون می نویسد:

«... بسیار بعید بنظر می رسد که افلاطون در فلسفه خویش در تحت نفوذ مزده یسنا نباشد و در جایی که می گوید، هر یک از اجاسم را یک صورت ذهنی و معنوی موجود است، از فروشی (فروهر) بی اطلاع باشد». در واقع «idee » یا Paradeigma در نزد افلاطون سخت یادآور مختصاتی است که در اوستا برای فروشی ها ذکر شده است.

 

پس از دوران هخامنشی و تسلط اسکندر و استقرار حکومت سلوکیدها و رواج هلنیسم در ایران جریان تاثیر یونان و ایران در یکدیگر باز هم شدت می یابد.

هلنیسم در تاریخ از عصر قدرت اسکندر مقدونی (از 334- 324 قبل از میلاد) تا سال 30 قبل از میلاد، هنگامی که امپراتوری رم، مصر را به تابعیت خود در می آورد، یعنی سیصد سال را در بر می گیرد. از این سیصد سال مدت 80 سال به طور کامل و مدت 150 سال به طور ناقص به ترتیب همه یا بخشی از ایران تحت نظارت سلوکیدها بود، زیرا پارت ها از سال 248 قبل از میلاد سلطنت خود را نخست در بخش شرقی ایران و از سال 140 – 129 قبل از میلاد در سراسر ایران برقرار می کنند. به هر جهت یک قرن تا یک قرن و نیم ایران تحت سیطره مستقیم تمدن یونان (هلنیستی) است و بعدها که آزاد می شود، شاهان اشکانی که خود را «فیلوهلن» (یونان دوست) می نامیدند، آثار تمدن یونانی مانند فلسفه، میتولوژی، تئاتر، معماری، آرایش داخلی و جامعه و غیره را تا حدود زیادی محفوظ می داشتند.

بنابراین، اگر در دوران هخامنشی تاثیر و تاثر تمدن ایران و یونان چندان مستقیم نبود، اکنون به طور مستقیم انجام می گیرد. این دوران هلنیستی، دوران بعدی تکامل جهان بینی فلسفی یونان و پیدایش مکتب اسکندریه است. «موزه ئوم» (یا موسه یون) اسکندریه هم کتابخانه عظیم و هم درسگاه معتبری بود و نقش «آکادمی» افلاطون و «لی که یا»ی ارسطو را بازی می کرده است. علاوه بر آن، در انطاکیه که پایتخت سلوکیان بود و در پرگام و سیراکوز و شهرهای مهم دیگر نیز «موزه ئوم» هایی تشکیل شده بود و فلسفه عتیق یونان و فلسفه معاصران اپیکوری، رواقی، کلبی در آن جا تدریس می شد. تاثیر شیوه اندرزگویانه ایرانی و روش های مرتاضانه و هندی به ویژه در فلسفه رواقی و کلبی کاملا مشهود است.

در این دوران است که سیستم های صوفیانه مذهبی آمیخته با فلسفه و منطق افلاطون و ارسطو بروز می کند. مثلا فیلون یهودی (110- 88 قبل از میلاد) کوشیده است تا شرایع ربن های یهود را با فلسفه یونان درآمیزد و به همه آن ها رنگی عرفانی بزند. اساطیر شرقی در باره «مهر» و عقاید شرقی در باره «سرنوشت» در این دوران تاثیر و اشاعه فراوانی می یابد.

سنگرتیسم و اختلاط مذهب – فلسفه – صوفی گری که بعدها پایه جریان گنوستیسیسم قرار گرفت، چنان که گفتیم، از دوران هلنیسم ریشه می گیرد و از همین دوران نیز سرایت آن به افکار ایرانیان آغاز می گردد. جریان گنوستیسیسم (از واژه گنوستکوس یونانی یعنی عرفان مشتق شده) نیز یک جریان مختلط مذهبی- فلسفی- عرفانی است که در قرون اول و دوم میلادی بر پایه درآمیزی و اتحاد عقاید مسیحی و الاهیات یکتاپرستانه یهودی و افکار صوفیانه وحدت وجودی پدید می آید. عقاید هندی، بابلی، ایرانی و مصری در پایه افکار عرفانی وحدت وجودی گنوستیک ها قرار دارد.

اندیشه «اشراق» و «کشف و شهود» به مثابه راه معرفت و نیل به حقیقت، اندیشه فیضان و اشراق به مثابه شکل آفرینش، اندیشه فرومایگی و پستی هیولی و قبول نوعی ثنویت خیر و شر و نور و ظلمت و سرانجام اندیشه ریاضت تن به عنوان وسیله نجات روح، مبانی عمده مکتب گنوستیک ها را تشکیل می دهد. به آسانی می توان دید که بسیاری از عوامل «فلسفه نور» و افکار عرفانی ایرانیان از اصحاب تقشف گرفته (مانند غزالی) تا اصحاب تعشق (مانند بایزید بسطامی) در این منابع دور گنوستیک وجود دارد که خود آن نتیجه تاثیر ایران و به ویژه هند است.

در اینجا برای استراحت فکر خواننده بی مناسبت نمی دانیم ابیات زیبایی را نقل کنیم که نظامی در باره کیفیت تجلی و اشراق از نور نخستین سروده و در ضمن حاکی از رخنه عمیق این اندیشه در فلسفه و ادب ماست:

 

در آن خلوت که هستی بی نشان بود

به کنج نیستی عالم نهان بود

وجودی، مطلق از قید مظاهر

به نور خویشتن بر خویش ظاهر

نوای دلبری باخویش می ساخت

قمار عاشقی با خویش می باخت

وجودی بود از نقش دویی دور

زگفت و گوی مایی و تویی دور

دلارا شاهدی از حجله غیب

مبری دامنش از تهمت عیب

برون زد خیمه ز اقلیم تقدس

تجلی کرد در آفاق و آنفس

 

به هر حال، همان طور که در میان سنکرتیست های دوران هلنیستی فیلون اثرات ویژه ای از خود باقی گذاشته است، در میان سنکرتیست های گنوستیک نیز مرقیون از اهل پنطس، که از 85 تا قریب 165 بعد از میلاد می زیسته است و یک گنوستیک مسیحی بود، مقام مهمی دارد. وی سخت تحت تاثیر اندیشه «نور و ظلمت» و فلسفه «عشق» مهرپرستان بود و خود نیز به نوبه خود در افکار ایرانیان به ویژه در مانی گری اثرات زیادی باقی گذاشته است. مرقیون که بعدها در دوران عباسیان باور به نظریات او یکی از دلایل اسناد تهمت «زندیق» بودن می شد به «ذومراتب» بودن حقیقت واحدی عالم معتقد بود و جهان را به سه بخش تقیسم می کرد: بخش لاهوتی آن محل خداوند بود و بخش میانگین عرصه انسانی بود و بخش فرودین را محل ماده می دانست. بعدعا در فلسفه اشراق سهروردی این ذومراتب بودن وجود به شکل معینی، چنان که دیدیم، منعکس شده است. یکی دیگر از گنوستیک ها که تاثیر فراوان در اندیشه ایرانی داشته ابن دیصان است. گنوستیک ها را بر حسب آن که در اندیشه آن ها عناصر فلسفه یونان یا عناصر ثنویت مزدیسنی (پارسیسم) غلبه داشت به اسکندرانی و سوریایی تقسیم می کردند. تقسیم حکمت به شرقی و غربی که در نزد سهروردی دیده می شود، از همین جا منشاء می گیرد. بعدها شرق، بغداد و غرب، سوریه شد.

از لحاظ زمانی تاریخ گنوستیسیسم به تاریخ پیدایش مکتب نوافلاطونی، که تاثیر آن در مکتب اشراق و عرفان ایرانی و تاثیر ایران و هند به طور مستقیم و غیر مستقیم در پیدایش آن بر همه روشن است، متصل می گردد.

تاریخ نوافلاطونی سخت طولانی و پیچیده است، ولی ما می کوشیم خلاصه ای روشن از این تاریخ، تا آن جا که مورد نیاز ماست، به دست دهیم. مکتب نو افلاطونی که از قرن سوم میلادی پدیدار می شود و تا قرن ششم میلادی دوام می آورد، یکی از مهم ترین و بانفوذترین مکاتب فلسفی جهان کهن است که دارای سه عنصر متشکله است: تعالیم افلاطون، تعالیم ارسطو (به ویژه در آن چه که تناقض بین با تعالیم افلاطون ندارد) و «ایماننتیسم» و وحدت وجود دوران هلنی و گنوستیک که به وحدت عالم و من، پیوند وجود کل و هستی انسانی و امکان آمیزش معنوی این دو معتقد بود. علاوه بر این سه عنصر اصلی، عقاید فیثاغورثیان در باره اعداد و رواقیون و سپس مسیحیت و یهودیت نیز در اشکال بعدی نوافلاطونی رخنه کرد.

در میان نوافلاطونیان سه جریان عمده پدید آمد. یک جریان که برجسته ترین نماینده آن فلوطین (شیخ یونانی) و معلمش آمونیاس ساکاس شاگردان معروفش آمه لیوس و فرفریوس است. جریان دوم موسوم به مکتب سوریه است که در قرن چهارم پدید شد و مهم ترین نماینده اش یامبلیکوس است که به ویژه علوم رمزی و غریبه توجه کرده و خود را از پیروان هرمس سه بار والا می دانسته است. و جریان سوم «مکتب آتنی» است که از قرن 5 – 6 پایه و بنیانگذارش ابرقلس معروف است. فیلسوفان متعلق به همین مکتب بودند که در زمان خسرو انوشیروان به ایران آمدند و چندی در میهن ما درنگ کردند و سپس طبق قرارداد معین دولتی به وطن خود بازگشتند.

 

وظیفه مشترکی که این مکاتب سه گانه در برابر خود نهاده بودند، منظم و مدون کردن آرای افلاطون و ارسطو و آشتی آن ها بود. آن ها به اقانیم ثلاثه «واحد»، «عقل کل» و «نفس کل» معقتد بودند و در عین وحدت وجود، برای آن ها هیراشی خاصی قائل بودند. به همین جهت در فلسفه اسلامی نیز به آن ها «فهلویون» (که شاید نوعی از نوافلاطونیان ایرانی بوده اند) می گویند که در عین اعتقاد به وحدت در حقیقت وجود، معتقد به اختلاف مراتب در آن بوده اند. حاجی ملاهادی سبزواری در منظومه می گوید:

 

الفهلویون وجود عندهم

حقیقه ذات تشکل تعم

 

نوافلاطونیان نظریات ارسطو را در باره هیولی و صورت، قوه و فعل، و تمام تعالیم منطقی وی را پذیرفته بودند. با این حال، در کنار آن به عرفان و تصوف و علوم غریبه نیز باور داشتند و جهان را نتیجه فیضان از «واحد» می دانستند.

این مکتب ابتدا برای مقابله با مذاهب یهودی و مسیحی و زرتشتی پدیدار شد، ولی پس از آن که در برابر آن ها شکست خورد، خود را با آن ها تطبیق داد. از آن جایی که روش نوافلاطونی به اشکال مختلفه آن در تمام دوران ساسانی ایدئولوژی فلسفی متداول بود و سپس به ایدئولوژی رسمی امپراتوری بیزانس تبدیل شد، سرایت آن از طریق فیلسوفان و سپس مبلغان مسیحی به افکار ایران محل انکار نمی تواند باشد. آن چه محل بحث است آن است که آیا در دوران ساسانی آمیختگی مکتب نوافلاطونی با زرتشتی نوعی «حکمت خسروانی» به وجود آورده است یا نه؟ در این باره پایین تر سخن خواهیم گفت.

با این حال، پس از غلبه اسلام و آشنایی مسلمانان ایرانی و عرب با مکتب نوافلاطونی، ما تاثیر قوی آن را در آثار الکندی، فارابی، ابن سینا، غزالی، سهروردی و حتی ابن رشد که در مشائیت پیگیرتر است، مشاهده می کنیم. بخش هایی از کتاب تاسوع فلوطین به نام تئولوجیا یا الربوبیه و کتاب العله ابرقلس به حساب ارسطو گذاشته شد. از همین رو، ما هرگز در فلسفه اسلامی با پیروان تعالیم خالص افلاطونی و ارسطویی روبه رو نیستیم و نوافلاطونیان مهر و نشان غریبی بر فلسفه، اشراق و عرفان و حتی خود دین اسلام باقی گذاشته اند.

منتها به ظاهر مجادلات نوافلاطونیان اسکندرانی و سوری و آتنی یعنی آثار فلوطین و یامبلیکوس و ابرقلس در افکار فیلسوفان اسلامی رخنه کرده و تنوعی از الکندی و فارابی گرفته تا ابن سینا و ابن رشد با غزالی و ابن العربی و سهروردی پدید آورده است. روشن است که این متفکران مقلدان جامد نبوده اند. عصر و مصر آن ها در آن ها تاثیر گذاشته است، خود ابتکار می ورزیده اند و بنا به طبقه و گرایش روحی خود این یا آن عنصر فلسفه کلاسیک را بسط می داده اند و از مکتبی که خود در آغاز متنوع و رنگین بوده است، باز هم رنگ ها و آهنگ های تازه ای می ساخته اند.

ب- منابع ایرانی، هندی و عربی

شیخ اشراق در آثار خود از «فلسفه خسروانی» و «فهلویون» سخن می گوید و کسانی مانند فراشوشتر، جاماسپ، کیومرث، جمشید، بزرگمهر و دیگران را به مثابه نمایندگان حکمت خسروانی معرفی می کند. علاوه بر برخی از این اسامی که همه ایرانیان با آن ها از روی اساطیر شاهنامه آشنا هستند، باید بگوییم فراشوشتر از خاندان معروف «هوگو» نام برادر جاماسب است که خود پدرزن زرتشت می باشد، و این دو به حکایت اوستا در زمان کی گشتاسب می زیسته اند. جاماسب وزیر این پادشاه و داماد زرتشت (شوی کوچک ترین دختر زرتشت به نام «پوروچیستا» یعنی پردان) بوده است. نام جاماسب، چنان که آقای پورداود در گات ها متعرض می شود، در نوشته های یونانی به صورت Zamaspes آمده است. این نام در اوستا مکرر آمده، ولی روشن است که از افکار وی چیز روشنی در دست نیست جز آن که در کتابی موسوم به پندنامه جاماسب سخنانی به وی منسوب است.

از شرحی که در بند پیش دادیم، روشن می شود که در اثر تاثیر متقابل مکاتب آتن و اسکندریه و انطاکیه در ایران از فیثاغورث گرفته تا ابرقلس، احتمال زیادی هست که در دوران اشکانی و ساسانی، علاوه بر جریانات فکری که ما می شناسیم یعنی مزده یسنه، مهرپرستی، زروانی گری، مانی گری، مزدکی گری، نوعی تفکر سنکرتیک فلسفی – مذهبی نیز وجود داشته باشد. می توان حدس زد که پس از آمدن هفت تن از فیلسوفان یونانی نوافلاطونی مکتب آتن که پیروان ابرقلس بوده اند (پس از آن که به فرمان یوستی نیانوس در سال 529 میلادی این مکتب بسته می شود) در ایران زمینه های آن چه که بعدها «حکمت مشرقی» نام یافت چیده شده باشد. مابین این هفت تن، خاصه یکی از آن ها به نام پریسگیانوس خسرو انوشیروان، دعوت کننده آن ها به ایران، مباحثاتی شده که رساله ناقصی در باره این مباحثه باقی است. از یکی از این هفت تن به نام داماسکیوس نیز رساله ای باقی است.

با توجه به آن که در آن ایام فعالیت مسیحیان نسطوری و یعقوبی و مونوفیزیت در ایران شدید بوده است و بسیاری از آنان منطق ارسطو و افکار افلاطون و فلوطین را در ایران در مدارس عدیده ای پخش می کرده اند و با توجه به تمام واقعیات مهمی که قبلا گفته ایم، خطاست اگر تصور کنیم که بحث فلسفی در ایران تنها پس از اسلام آغاز می گردد و اشارات ابن سینا و سهروردی به حکمت شرقی اشارات بدون محتوا می باشد.

همچنین، با توجه به روابط وسیعی که بین ایران و هند در دوران هخامنشی، سلوکی، پارتی و به ویژه در دوران ساسانی وجود داشته است، افکار هند و ایران- از جمله نظریاتی که در رسالات اوپانیشادها در باره اتحاد مخلوق و خالق یا برهمن (یعنی آن چه که در این فلسفه «موکشا» نام دارد) آمده و همچنین بوداگری و جاینیسم و جوکی گری (که همگی به اشکال مختلف نیل به سعادت را از راه خوار داشتن تن میسر می شمردند) و نیز فلسفه مادی «چارواکا» - مسلما در تشکیل جهان بینی های ایرانی تاثیر داشته است. در غالب سیستم های هندی مساله نیل و وصول مستقیم به حقیقت از طریق «شهود» و یا «کشف و شهود» چه که آن را «دارشانا» یا «تانوادارشانا» می نامند، جای مهمی دارد.

وطن علوم غریبه همراه با ریاضیات تا حدی زیادی هند است. به خصوص در کناب فلسفه، جوکیان (یوگا) براساس سحر و جادوی کهن، تمرینات غریبی که برخی دارای محتوای جالب تجربی است گرد آمده بود. در نزد سهروردی نیز ما این اجتماع عرفان و علوم غریبه را با یکدیگر مشاهده می کنیم.

در مورد تاثیر هند در ایران که خود یک واقعیت تاریخی است، جز آن چه که راجع به آوردن کلیله و دمنه و رواج داستان مذهبی و فلسفی هندی «بلوهر و بوذاسف» در زمان ساسانیان می دانیم، مطلب مشخص دیگری در نوشته گذشتگان نیست. با این حال، مسلم است که مقولات «موکشا» یا اتصال با خالق و «داراشانا» (یا شهود حقیقت) که، چنان که گفته شد، مقولات مهمی در فلسفه هندی است، بی شک از این منبع در ایران و یونان اثر بخشیده است. هر دوی این مقولات البته به شکل ویژه ای در «حکمت اشراق» نیز وارد شده است. در فلسفه دو جریان عمده ارتدکس (آستیکا)، که به اصول «ودا» وفادار مانده اند، و غیر ارتدکس یا مبدع (ناستیکا)، که به کلی اصول «ودا» را کنار گذاشته اند، (مانند چارواکا، بوداگری، جاینیسم) دیده می شود. زندیگان و بددینان و اهرموکان یا آشموغان در دوران اشکانی و ساسانی که به راه زروانی گری، مانی گری و درست دینی می رفته اند، در واقع از گروه مبدع و غیر ارتدکس محسوب می گردند. تسلط متحصبانه اسلامیت مبتنی برخلافت در دوران پس از اسلام حتی متفکرانی مانند رازی، سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور بودند، وا می داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه دارند. البته، آن چه که در فلسفه هندی رخ داده، یک جریان طبیعی تشعب جهان بینی هاست و ویژه هند نیست و لازم نیست نظایر آن در ایران از آن جا برخاسته باشد.

 

به هر صورت، پس از غلبه اعراب و مسلمانان بحث های نظری و فلسفی در متصرفات آنان بالا گرفت. به ویژه در دوران برخی از خلفای آزاداندیش عباسی و مقدم بر همه آن ها مامون این نوع مناظرات عادی بود و مامون خوش داشت که جای ویژه ای برای شنیدن نظریات آنان که با اسلام مخالف بودند ترتیب دهد و حتی چنان که از کتاب گجستگ ابالیش برمی آید، دوست می داشت که مناظرات ارباب مذاهب دیگر را نیز که خود با هر دو طرف مناظره مخالف بودند بشنود (مانند مناظره آذر فرنبغ زرتشتی با ابالیش دهری).

این مسئله که آیا خیر و شر در جهان، از آن یک مبدا است یا دو مبدا و آیا صواب و خطای انسان به خود است یا نابخود؛ یعنی انسان مجبور است یا مختار و آیا عالم صغیر (انسان) و عالم کبیر (جهان) با هم مربوط اند یا غیر مرتبط و آیا عالم لاهوت (آسمان) و عالم ناسوت (زمین) با هم پیوسته اند یا نه و آیا خالق، جهان را از عدم صرف آفریده است یا جهان فیضان وجود اوست و این که جوهر اصلی وجود کدام است و آیا اصالت با وجود است یا با ماهیت این ها از جمله مطالب اساسی بحث های فلسفی، دینی و کلامی این دوران است که از دوران پیش از اسلام باقی مانده بود.

در کنار مسلمانان و در داخل آنان که خود دم به دم به فرق مختلف تقسیم می شدند، جبریه و قدریه یا جهمیه و جهنیه، معتزله و اشعریه، شعوبیه و مخالفان آن ها، زنادیه، ثنویه مجوس، فرق مختلف نصاری، شمنیان و صابئان و گروه های گوناگون فیلسوفان در اطراف همین مسایل که بر شمردیم سرگرم بحث و جدال بودند. این فرقه ها در سطح نازل علم و فن آن روزگار قادر به حل درست و جامع مسایل نبودند و هر یک نکته ای را مطلق می کردند، آن را پرچم می ساختند و سخت به جان هم می افتادند.

آن چه که از ارثیه دوران پیش از ساسانی مانده بود، با تراجم متعددی که از آثار منتسب به ارسطو و افلاطون و فیلسوفان مکتب نوافلاطونی به وسیله ترجمانان سریانی و مسیحی (مانند حنین بن اسحق، ثابت بن قره، قسط بن لوقا و دیگران) شده بود درآمیخت. سهروردی، در واقع، فلسفه نور خود به کلیه سوالات حساس مطروحه در دوران خود، بر پایه فرهنگ فلسفی عصر خویش پاسخ می گوید و از آن جا که فلسفه او نوعی «مونیسم» مبتنی بر اصالت نور است و هیولی و به طور کلی غواسق برزخی را نیز نوعی عدم نور یا مبدا نورانی می آنگارد و رابطه لاهوت و ناسوت و انسان و خدا را با مساله فیضان و تجلی و شوق و قهر حل می کند، به عقیده خود به تمام دشواری ها پاسخ مقنع گفته است.

فلسفه اشراقی سهروردی لااقل از جهت نام خود به ویژه در نزد ابوعلی سینا مولف کتاب حکمت المشرقیه سابقه دارد. در ذکر منابع این فلسفه جا دارد سخنی چند در این زمینه بگوییم.

چنان که در بررسی تاثیر منابع یونانی دیدیم، اندیشه های فلسفی و مذهبی و صوفیانه کسانی مانند افلاطون، ارسطو، فیلون، مرقیون، ابرقلس، یامبلیکوس و دیگران از همان دوران اشکانی و ساسانی در ایران تاثیر داشته است، چنان که خود آن ها از افکار مزده یسنه و میتراییسم و زروانی گری ایران و اندیشه های هندی متاثر بوده اند. پس از اسلام که ایرانیان با آثار فیلسوفان یونان آشنا شدند، مفسران اسکندرانی و مفسران بغدادی، که آن ها را به مغربی و مشرقی تقسیم می کردند، دو نوع تفسیر از ارسطو ارائه دادند که اولی (اسکندرانی) به ارسطو واقعی و دومی (بغدادی) به تعابیر هلنیستیک و گنوستیک و نوافلاطونی از نزدیک تر است.

سهروردی در «غربت الغریبه» در واقع تفسیر اسکندرانی را نوعی گمراهی می شمرد و از همین جاست که مفهوم تقابل بین نور و ظلمت، تقابل بین شرق و غرب و حکمت غربی و شرقی یا «حکمت شرقی» و «غربت غربی» در فسلفه سهروردی پیدا شد. سهروردی شرق را مرکز نور پاک و منتهای آن را یمن می داند که از یمین به معنای راست آمده و غرب را مرکز نور متراکم و متکائف یا ظلمت می شمرد که منتهای آن قیروان است. دو اصطلاح «در یمن بودن» یعنی در سرمنزل مقصود بودن و «در چاه قیران افتادن» یعنی در حضیض مادی سقوط کردن از همین جا مشتق شده است.

 

بنابراین، در بحثی که راجع به معنای واقعی «حکمت المشرقیه» است و در این باره نظریات مختلف متضادی بیان می شود، می توان چنین گفت که اولا تلفظ «مشرقیه» که برای اولین بار س. آ. تاللینو به میان کشید، چنان که به ویژه هانری کربن نشان داده است درست نیست و باید «مشرقیه» خواند و در ثانی، در این تلفظ مشرقیه دو نکته در عین حال منعکس است.

اول آن که، این فلسفه مبتنی بر تفسیران شرقی (بغدادی) ارسطو است؛

دوم آن که، این فلسفه به نظریات حکمای خسروانی و فهلوی مشرق زمین تکیه دارد.

ابن سینا علاوه بر نوشتن کتاب حکمت المشرقیه (که گویا حتی صدرالدین شیرازی تمام آن را در دست داشته است) در بخش هایی از شفا و نجات نظریه خود را در باره فیضان و تجلی برای نشان دادن آن که چگونه کثیر از واحد صادر می گردد، بیان می کند. برای روشن شدن مطلب باید بگوییم که برخی ادیان از جمله اسلام خلقت را از عدم صرف می داند و خداوند به فرمان «کن فیکون» جهان را از عدم پدید آورد. این در حالی است که ارسطو هیولی را ابدی می شمرد و به خلق معتقد نیست. با این حال، فلوطین و پیروی از فارابی و ابن سینا به تئوری صدور و فیضان می پیوندند تا بتوانند برای «خلق» عالم در عین قبول ازلیت آن پایه فلسفی ایجاد کنند. البته، این تئوری فیضان ابن سینا مورد تعرض عده ای از فیلسوفان اسلامی واقع شده است و غزالی آن را تاریک و ابن رشد آن را غلط می شمرد. همان طور که آقای دکتر سیاسی در مقاله «عرفان ابن سینا» (مجله دانشکده ادبیات، شماره 3، سال اول) به درستی متذکر می گردد، فرق بین فلسفه فلوطین و ابن سینا اندک است و عرفان وحدت وجودی در سراپای سیستم او از همان آغاز ریشه عمیق داشته است.

ما این جا از بحث تفصیلی در نظریات ابن سینا راجع به آن که چگونه از واجب الوجود از طریق تفکر در ذات خود عقل و از عقل اول عقل ثانی و سپس نفس فلک او و جسم فلک اول و عقل ثالث و نفس فلک دوم و جسم فلک دوم تا ده عقل و ده فلک صادر می گردد و سرانجام به فلک قمر و عقل فعال که فصل آخر فیضان است می رسد خودداری می کنیم. فقط همین قدر می گوییم که این تئوری فیضان و تجلی با سیستم فلسفی سهروردی تفاوت زیادی ندارد. در حالی که ابن سینا در نجات، صفحه 398 می نویسد: «آن واجب الوجود بذاته عقل و عاقل و معقول و عاشق و معشوق»، جز آن که سهروردی به جای واجب الوجود، نورالانوار و به جای عقل، انوار قاهره می گذارد و بین آن ها با امشاسپندان و ملائکه ارتباط برقرار می سازد. شاید بتوان گفت که فلسفه سهروردی فاقد جنبه تلفیقی صرف فلسفه ابن سیناست که از مقدمات ماتریالیستی ارسطو به نتایج ایده آلیستی نوافلاطونی و عرفانی می رسد و یکدست تر است.

به هر صورت، حکمت المشرقیه – که در واقع تفسیر ویژه نوافلاطونی ارسطو می باشد و خود نتیجه این سوء تفاهم است که یکی از کتب فلوطین به نام اثولوجیا به نام کتاب ارسطو تلقی شد و به احتمال قوی ریشه هایی از دوران ساسانی در ایران نیز داشته است – در مقابل «غربت غربی» قرار گرفت. این حکمت از جهت قبول سیستم فیضان و تجلی در زمینه انتولوژی (یا مبحث وجود) و هم از جهت قبول اسلوب کشف و ذوق و اشراق به جای تعقل منطقی در زمینه گنوسئولوژی (یا مبحث معرفت) با فلسفه مشایی ارسطو تفاوت بین و بارز پیدا می کند. ابن سینا و سهروردی هر دو می خواهند این دو بخش متناقض را در مباحث وجود و معرفت به هم وصل کنند. با این حال، سهروردی از ابن سینا پیگیرتر است، یعنی ابن سینا مشایی تر و سهروردی نوافلاطونی تر، ابن سینا یونانی مآب تر و سهروردی ایرانی مآب تر مانده است. از همین رو، در تاریخ فلسفه ایران، ابن سینا، مانند پیشوای مشائیون و سهروردی به مثابه پیشوای اشراقیون مطرح شده اند، حال آن که وجوه مشترک بین آن ها بسیار است و خود سهروردی به ابن سینا به نظر معاند و مخالف نمی نگرد. فلسفه فیضان و اشراق که ابن سینا بدان معتقد بود، سهروردی را – با توجهی که به افکار زرتشتیان داشته – طبیعتا به این نتیجه رساند که «واحد» و «مبدا کل» باید نورانی و نورالانوار باشد تا بتواند تشعشع و فیضان کند.

اگر علاوه بر تاثیر افکار فلسفی قبل از اسلام و ابن سینا تاثیر زنادقه و مانویان و اخوان الصفا و غیره را نیز از نظر دور نداریم، پدیده سهروردی، پدیده ای مفهوم و منطقی است و سری در پیدایش آن نیست.

برای مطالعه بخش های پیشین لینک های زیر را می توانید مطالعه نمایید:                 

 

1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.ht

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.ht

 3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.htm

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.htm

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.htm

6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.htm

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.htm

 8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.ht

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.htm

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.htm

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html

 12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.html

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html

15- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.html

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.htm

18- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/tabari.html

19 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/tabari.html

20- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/tabari.html

21 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/tabari.html

22 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/565/tabari.html

 23 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/566/tabari.html

24 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/567/tabari.html

25 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/568/tabari.html

26 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/569/tabari.html

27 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/570/tabari.html

28 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/571/tabari.html

29 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/572/tabari.html

30 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/573/tabari.html

31- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/575/tabari.html

32- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/576/tabari.html

33 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/577/tabari.html

34 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/tabari.html

35 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/579/tabari.html

36 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/580/tabari.html

37 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/581/tabary.html

38 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/582/tabari.

39 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/583/tabari.html

40 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/584/tabari.html

41- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/585/tabari.html

42 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

43 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/587/tabari.htm

44 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/588/tabari.html

45 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/589/tabari.html

46- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/590/tabari.html

47 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/merts/591/tabari.html

48 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

49 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/593/tabari.html

50 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/594/tabari.html

51- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/595/tabari.html

52 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/596/tabari.html

53 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/597/tabari.html

54 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/598/tabari.html

55 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/599/tabari.html

56 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/600/tabari.html

57 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/601/tabari.html

58 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/602/tabari.html

59 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/603/tabari.html

60 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/604/tabari.html

61 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/605/tabari.html

62 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/606/tabari.html

63- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/607/tabari.html

64 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/608/tabari.html

 

 

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 609  راه توده -  12 مرداد ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت