هفته را با اخبار
جنجال برانگيز غني سازی اورانيوم در ايران و دو سخنراني جنجال برانگيزتر احمدی نژاد
و علي خامنه ای به مناسبت کنفرانس "قدس" در ايران پشت سر گذاشتيم. غني سازی را در
چنان ابعاد تبليغاتي اعلام کردند که يک قدم تا اعلام توليد بمب اتم در ايران فاصله
داشت و سخنراني های رهبر و رئيس جمهور چنان بود که گوئي برافراشته ترين پرچم مخالفت
با امپرياليسم جهاني به سرکردگي امريکا، در سطح جهان، در دست اين آقايان است.
البته، اين سخنراني ها و تبليغات مي خواهد بگويد اسرائيل ستيزی که در دولت کنوني
جنبه يهود ستيزی نيز به خود گرفته نيز در جوف همين پرچم توسط همين آقايان در اهتزاز
است!
همه آنها که سرشان
در حساب و کتاب جهاني باشد مي دانند که نه غني سازی، که حتي توليد بمب اتم در ايران
هم به معنای پيشرفت ايران نيست و امريکا ستيزی و اسرائيل ستيزی که آقايان پرچم آن
را بلند کرده اند، هيچ ارتباطي با مقاومت در برابر امپرياليسم جهاني و امريکا
ندارد. نه ژاپن با تمام دستآوردهای صنعتي اش کشوری صاحب سلاح اتمي است و نه کوبا،
ويتنام و دولت های چپ در کشورهای امريکای لاتين نيازمند تظاهرات و سخنان جنجال
برانگيزی که رئيس جمهور و رهبر جمهوری اسلامي آن را خرج توپخانه تبليغاتي خود مي
کنند. نگاهي به آمار فقر، فساد، رشوه، پوسيده شدن ريسمان پيوند ملي در چارسوی
ايران، چند دستگي در حاکميت، کارنامه شرم آور جنايات در زندان ها، نابودی صنايع ملي
و سرکوب جنبش کارگری کشور، بيکاری، جاری سازی قوانين 1400 سال پيش در سرزمين اعراب
که در زمان خود شايد مترقي بود ولي امروز بغايت ارتجاعي و نشانه واپس ماندگي تاريخي
است، تزريق سازمان يافته خرافات مذهبي به جامعه، باز گذاشتن دست بزرگترين شرکت های
نفتي جهان برای غارت نفت ايران به اميد جلب حمايت کشورهای دارای سهام در اين شرکت
ها و پاسکاری سياسي شدن ميان کشورهای بزرگ سرمايه داری اروپا و امريکا از يکسو و
چين و روسيه از سوی ديگر... اينها کداميک نشانه پيشرفت و امپرياليسم ستيزی است؟ ما،
چنين مبارزه ای را در جمهوری اسلامي نه مي بينيم و نه در سطح جهان مي شناسيم. نام
اينها مبارزه با امپرياليسم امريکا نيست، بلکه آلت دست امريکا و امپرياليسم جهاني
بودن است و به همين دليل، حتي برای لحظه ای نمي توان در رد شعارها و سخنراني های
رهبر و رئيس جمهور که در يک مناسبات تنگاتنگ و در ادامه يک سياست واحد صدا در صدای
هم انداخته اند ترديد به خود راه داد. نام اين سخنراني های تحريک آميز اگر جنجال
برپا کردن هم نباشد، فرار به جلو برای عدم پذيرش آن سياست جنگي است که نشانه های
شکست آن روز به روز بيشتر نمايان مي شود. ( ما در سرمقاله شماره پيش راه توده، اين
سياست و طيف بندی های موافقان و مخالفان آن را بدقت توضيح داده ايم و به همه
خوانندگان اين شماره راه توده توصيه مي کنيم، سرمقاله شماره پيش راه توده را، حتي
اگر يکبار خوانده اند، برای بار دوم و با دقت بيشتر بخوانند.)
اين سياست، متکي به
درآمد حاصل از نفت و توپ و تانک و موشک و با توهم هژموني بر جهان اسلام تدوين شده و
به همين دليل سياستي است جنگي و به سود امپرياليسمي که استقبال از جنگ کارپايه غارت
جهاني اش است.
با اين سياست و با
اتم و خود را رهبر شيعيان جهان تبليغ کردن، نه تنها موجوديت ايران تضمين نمي شود،
بلکه زمينه رفتن و برباد دادن بخش هائي از ايران فراهم مي آيد. همين دو نگرش امروز
در جمهوری اسلامي رو به تکامل و رشد است و عملا دو سياست "جنگ طلبي و هژموني خواهي
اسلامي" از يکسو و "نگاه به درون، مخالفت با جنگ و اتخاذ سياستي ملي" از سوی ديگر
در برابر هم قرار گرفته و در آينده بيش از امروز در برابر هم صف آرائي خواهند کرد.
هر اندازه سياست جنگي بيشتر افشاء شده و مردم از ماهيت و نتايج آن آگاه تر مي شوند،
جبهه دوم تقويت مي شود و جبهه اول منزوی تر. يک بحران عمومي ( با فرض حمله به
ايران) قطعا شکست جبهه اول را موجب خواهد شد، اما، همين امروز بايد فکر کرد که برای
جبهه دوم، فردای پس از شکست جبهه اول نيز فرصتي برای نجات کشور خواهد بود؟ آن
روزهائي که ديگر پول نفتي نخواهد بود تا به اميد جلب حمايت و وابستگي، به جيب اين و
يا آن جنبش اسلامي سرازير شود، آن دولت ها و جنبش ها حساب خود را از ايران جدا
نخواهند کرد و "قدس" و "قدس بازی" را به تاريخ حوادث سال های حيات جمهوری اسلامي
نخواهند سپرد؟
نشانه ها و حتي
اشاراتي مي رسد دال بر تدارک يورش های جديد و دستگيری های نوين از ميان مخالفان
سياست جبهه اول و حاکم کنوني. گفته مي شود اين دستگيری ها با هدف آلترناتيو گيری و
در تدارک آماده شدن برای حمله نظامي به ايران صورت خواهد گرفت. اين که چنين تواني
را خواهند داشت و يا نه، به آينده تحولات بستگي دارد، اما آنچه قطعي و حتمي است
آنست که جبهه اول و حاکم، يعني طرفدار سياست جنگي- اتمي کنوني اگر احساس استواری مي
کردند نيازمند چنين برنامه ها و نقشه هائي نبودند، همچنان که اگر واقعا سياستي ضد
امپرياليستي داشتند بجای سخنراني های تحريک آميز فکر اساسي و ملي برای بحران عمومي
و حاکم بر جامعه مي کردند.
حتي همين اشارات و
نگراني ها نيز- در صورتي که واقعيت داشته باشد و تحقق يابد- نشان دهنده اطمينان
طراحان اين سياست از شکست آنست و به همين دليل لازم است هرچه زودتر مخالفان سياست
جنگي حاکم با شعارهای مستقيم و آگاه کننده خود وارد ميدان شوند و پيش از وقوع حوادث
ويرانگر طراحان و مدافعان اين سياست را از حاکميت طرد کنند. اين حضور و آگاهي،
بموجب همه شواهد موجود جز با گسترش محتوای شعار "صلح"، "عدالت" و "آزادی" ممکن
نيست، چرا که هر سه خواست مطرح در اين شعار، برای وسيع ترين طبقات و اقشار مردم
قابل درک است. اين که کارپايه توضيحي اتخاذ اين شعار چگونه بايد تنظيم شود، کاری
است جمعي نه فردی و نه حتي کار يک حزب و يا سازمان سياسي.
----------------------------------------------------------
|
نپال
چنين
توحشي، وقتي از
زندان
به خيابان مي کشد
کار استبداد تمام است! |
|