امريکا ايران را مي خواهد
حاکميت همراهي مي کند، يا مقابله؟
کساني که در داخل کشورند و دستي نزديک
تر بر آتش دارند، بيش از ما که نظر، مشاهدات و ارزيابيهای اجتماعي آنان را
دراينجا کمي تدقيق و تنظيم مي کنيم، مي دانند و با نگراني بيان مي کنند:
بي تفاوتي مردم نسبت به سرنوشت کشور،
ناباوری عمومي و ملي نسبت به هر آنچه حاکميت مي گويد و سپردن خويش بدست سير
توفان حوادث، به بالاترين سطوح خويش رسيده است.
هرگاه فرصتي دست مي دهد با حوادث همراه
مي شوند و در واقع منتظر حوادث اند، اما خود در پي خلق رويدادهای هدفمند
نيستند. اين بدترين و خطرخيزترين روحيه حاکم بر يک ملت است و بزرگترين و تاريخي
ترين انفجارهای کور اجتماعي و يا امواج بنيان کن خارجي نيز پيوسته از همين
دروازه به ايران وارد شده است. تا حد همراهي و همگامي با مهاجم بيگانه!
اعراب روی همين امواج نفرت و بي تفاوتي
به سمت ايران سرازير شدند و امپراطوری ساسانيان را، حتي با همراهي اوليه مردم
ايران که تمام پيوندهای خود را با حاکميت و موبدان زرتشتي گسسته بودند روبيدند.
چنان که، مردم دين خويش و آئين حاکم، هر دو را يکجا به مهاجم سپردند. بعدها که
کلاه استبداد مذهبي جديد و غارتگری مهاجم خارجي را بر سر خويش ديدند، نهضت ها
برپا کردند تا خارجي را بيرون کنند و يا بساط ظلم و غارت آن را برچينند. تاريخ
جنبش ها و قيام های بزرگ ايران - مانيان، خرم دينان، بابيان و...- پس از سلطه
اعراب بر ايران، برجسته ترين نمونه های آن است.
گسترده تر شدن چتر خوف و سرکوب حکومتي،
بيگانگي و قطع پيوند مردم با نهادهای حکومتي (حتي آنها که با آراء بخشي از مردم
برپا شده اند)، فروپاشي معيارهای اجتماعي و سنت های ريشه دار ملي، خشم انباشته،
حتي فروپاشي حصارهای مذهبي در ميان مردم نيازمند و بيشتر مذهبي کشور، تاريخ
گذشته را به ياد مي آورد: با فاجعه روبرو هستيم!
تهاجم خارجي و يا شعله ور شدن حريق جنگ
خانگي در ايران، اين زمينه آماده را در اختيار دارد. چنان، که دشوار نيست تصور
آتش گشودن نيروهای نظامي چندگانه خود حاکميت به روی هم، چه رسد به آتشباری در
نقاطي که اقوام ايراني در آنها ساکن اند و تنها در يک زمينه - بي نياز از ذکر
ديگر زمينه ها- اکثريت مردم اين مناطق (يک سوم مردم ايران) تضاد مذهبي با حکومت
شيعه مرکزی دارند. اينست آن بستری که امريکا مي خواهد روی امواج آن سوار شده و
با تقسيم ايران به چند قسمت، بر مملکتي که 28 سال پيش انقلاب کرد تا دست امريکا
را از آن کوتاه کند سلطه خونين بيابد. کمتر ايراني ميهن دوستي است که اين بخش
از نگراني لايه هائي از همين حاکميت را نپذيرد که معتقد است امريکا در پي سلطه
مجدد و کامل بر ايران است. آنچه را نمي توان از همين بخش از حاکميت پذيرفت آنست
که از يکسو معتقد است با "سلاح اتمي" و حادثه جوئي های تخريبي- تروريستي در
منطقه مي توان جلوی اين سلطه و تهاجم امريکا را گرفت و از سوی ديگر تصور مي کند
با چماق دو سر خرافات و سرکوب
مي توان جبهه داخل را مستحکم کرد و در برابر امريکا ايستاد.
اشتباه بزرگ اينجاست؛ و بنظر ما دست های
پنهان امريکا و انگليس در حاکميت، اين انديشه غلط را جا انداخته و پيش مي برند.
انديشه و سياستي که خلاف نياز به وحدت ملي است و عملا شيرازه اين وحدت را از هم
گسسته و با ادامه سرکوب مردم بيشتر از هم خواهد گسست. در منطقه و فراتر از
منطقه نيز چنان فضائي را فراهم مي سازد که زمينه ساز همراهي با امريکا برای
حمله به ايران و يا پيشبرد سياست ايجاد جنگ داخلي در کشور است. سلاح اتمي و
سياست جنگي - اتمي از اين زاويه است که چون "پاشنه آشيل" امروز در خدمت
استراتژی امريکا برای سلطه بر ايران در مي آيد.
بدين ترتيب است که حاکميت به راه خويش
مي رود و مردم به راه خويش و حوادث قرار است در ميدان خالي رخ دهند. حاکميت در
دو انديشه است:
1- ادامه فريبکاری و جلب حمايت اقشاری
از مردم ايران بعنوان گوشت دم توپ سياستهای نظامي و جنگي خويش،
2- فرصت طلبي و جستجوی زمان برای سازش
های ضد ملي خارجي و گسترش دامنه سرکوب داخلي، حتي همان بخش ها و اقشاری که
اکنون روی کشاندن آن بدنبال خويش حساب باز کرده است (آينده بخش هائي از حزب
الله، بسيج، ايثارگر و آوارگان و حاشيه نشينان شهرهای بزرگ کشور در اين فصل
روشن خواهد شد.) که خود عرصه ديگری برای حريق جنگ داخلي است. حتي اگر تهاجم
خارجي همراه آن نباشد؛ اما همراهي و حمايت خارجي چرا!
مردم بي اعتناء به بمباران های تبليغاتي
حکومت نيز در دو انديشه اند:
1- جستجوی لحظات حادثه ای برای تسويه
حساب با حاکميت و حتي اسلام حاکم.
(شورش های کور را در اينجا بايد جستجو
کرد.)
2- و بيم و هراس نه چندان وسيع نسبت به
تهاجم خارجي و جنگ داخلي، که اين دومي با از هم گسيخته شدن شيرازه دستگاه های
امنيتي و نظامي و بي اثر شدن تبليغات شبانه روزی تمام رسانه های تحت هدايت
حاکميت، چنان پرده ها را کنار خواهد زد و اقعيات پشت آن را عيان خواهد ساخت، که
هنوز تصور وسعت آن دشوار است.
حتي اگر از پشت اين عينک نيز ايران
امروز را ببينيم، ضرورت شعاری که بسيج کننده مردم و منسجم ساختن و هدايت پذير
کردن مردم و مقابله ملي با حاکميت جنگ طلب و سرکوبگر را ممکن سازد، يک ضرورت
تاريخي است. ما مي گوئيم اين شعار که هم در برابر مهاجم خارجي است و هم در
برابر سرکوبگر داخلي، "جبهه صلح" برای آزادی، برای عدالت و دفاع از استقلال
کشوراست. وسيع ترين نيروی اجتماعي مي تواند پشت اين شعار بسيج شود، حتي اقشاری
از بدنه حاکميت کنوني. به اعماق اوضاع حاکم بر امروز بايد نگاه کرد و برای فردا
مردم را دعوت کرد. فردای وقوع حادثه ديراست!
---------------------------------------------------------------------
در سال 73 يا
75 و آغاز شکار های امنيتی
سروان غلامعباس فروتن
نويسنده
"افسانه ما"
در
شيراز به قتل رسيد
-------------------- |
افسانه ما-
5
آغاز سلطه کودتاچی
ها
شکنجه افسران توده
ای
غ -
فروتن
|
|
|
|
|
شرح
عكسها: 1 -
باتمانقليچ در زمان رئيس ستاد ارتش پس از کودتا که در سال 1370 در امريکا مرد.
(بالا)
2-آزموده معروف به ايشمن ايران چهره ای
مذهبي داشت و با قرآن سرشکنجه گاه مي رفت. چند روز قبل از سقوط شاه از ايران
گريخت و در امريکا مرد.
(سمت راست پائین)3 -
سرهنگ امجدي شکنجه گر که به مقام سپهبدي نيز پس از کودتا رسيد و در سال 1375
مرد.(
سمت چپ پائین) |