تشخیص دشوار شرایط را
در تقابل یا تائید سپاه خلاصه نکنیم
نیروی نظامی در هر کشوری، بخشی از ساختار نظام حاکم در آن کشور است. این بخش از
ساختار نظام های حاکم، معمولا و بویژه در کشورهای متکی به رای و انتخاب مردم
تابع سیاست های عمومی نظام حاکم است و وظیفه آن در چارچوب دفاع از تمامیت ارضی
کشور تعریف می شود. هرگاه این نیرو در عرصه داخلی برای خود وظیفه قانون گذاری،
قضاوت، مقابله با رویدادها و اعتراضات داخلی و... را قائل شود و در عرصه خارجی
سیاستگذار و تعیین کننده جهت گیری های حکومتی، آنگاه این نیرو حاکم است و
ساختار نظام متکی به آن.
این حالت، گاه و با حمایت مردم و بصورت قیام های نظامی برای سرنگون ساختن
حاکمیت های غیر ملی و بدست گرفتن موقت قدرت حکومتی پیش آمده و جنبه های مثبت و
مترقی دارد و گاه برعکس، جنبه های کودتائی و علیه منافع ملی و حاکمیت های ملی
به خود می گیرد. نمونه های بسیاری از هر دو پدیده یاد شده وجود دارد. برای مثال
قیام افسران به رهبری "عبدالکریم قاسم" در عراق و کودتای ضد ملی 28 مرداد علیه
دولت مصدق با فاصله های زمانی کوتاه از یکدیگر.
این عام ترین و عمومی ترین تعریفی است که می توان در باره نیروی نظامی در هر
کشوری داشت. قطعا موارد خاص و استثنائی در این میان مطرح است و وجود دارد که
باید بموجب مصداق های آن بررسی شود. از جمله در ایران پیش و پس از انقلاب 57.
بدین ترتیب و بر اساس این تعریف عام، نمی توان به یکباره محو ارزیابی و تحلیل
از اوضاع سیاسی- اقتصادی در یک کشور را بر مبنای حضور و نقش نظامی نیروهای مسلح
آن کشور استوار ساخت. یعنی تحلیل شرایط حاکم بر یک کشور، ابتدا بر نوع مناسبات
حاکم اقتصادی و مشخص ساختن طبقات و قشرهای حاکم استوار است و سپس نقش و موقعیت
نیروی نظامی در آن کشور، بر مبنای دوری و نزدیکی و حاضر بودن و یا نبودن در این
ساختار طبقاتی قابل ارزیابی اند. یعنی، نیروی نظامی یا در کنار یک حاکمیت قرار
دارد و تابع ساختار و مناسبات اقتصادی و سیاسی آنست و یا با آن فاصله دارد و
متمایل به گرایش های اقتصادی – سیاسی طبقات و اقشار دیگر. از این نقطه به بعد
است که دو حالت ذکر شده در ابتدای این نوشته پیش می آید. یعنی نیروی نظامی تابع
قانون حاکم و یا نیروی نظامی علیه قانون حاکم و یا مانع تغییر نظام حاکم.
کودتاها و قیام های نظامی در چارچوب حالت دوم قابل بررسی اند.
ادامه
--------------------------------------------------
انقلاب نارنجی به رهبری امریکا
در روسیه
از سخنرانی پوتین در مونیخ
تا ظاهر شدن "کاسپارف" در مسکو
عسگر داوودی
سیاست های
"ولادیمیرپوتین" رئیس جمهور روسیه درمیان نمایندگان انحصارات سرمایه داری غرب
طرفداران زیادی ندارد. انتظارتحلیل گران سیاسی جهان برای واکنش های غرب و بویژه
آمریکا نسبت به سخنان بی پرده و آشکار او در کنفرانس امنیتی مونیخ در آلمان
انتظار نابجائی نبود. او در این سخنرانی نسبت به استقرار سیستم دفاع موشکی
امریکا و ناتو در شرق اروپا اعتراض کرد. بروز ناآرامی های سازماندهی شده
درروسیه به نشانه نا خرسندی آمریکا از این سیاست چندان به درازا نکشید، بویژه
آنکه در روسیه نارسائی و نارضائی مردم آنچنان گسترده هست که بتوان با استفاده
از همین نارسائی و نارضائی علیه دولت بهره برداری کرد! در چنین آب گل آلودی،
ماهی درشتی را به صحنه فرستاده اند که قرار است نقش "لخ والسا" در لهستان را در
مسکو ایفاء کند!
ادامه
--------------------------------------------------
روسیه از امریکای لاتین
می آموزد؟
حزب کمونیست روسیه فدراتیو اعلام داشت که دبیرکل حزب
کمونیست این کشور "گنادی زیگانف" برای یک بازدید رسمی از کشورهای مکزیک، کوبا،
ونزوئلا و چند کشور دیگر امریکا لاتین راهی این منطقه شد. اين دیدارها از تاریخ
18 ماه آپریل آغاز شد.
--------------------------------------------------
نیم نگاهی به گذشته
زمان آن فرا رسیده!
ا. م. شیزلی
زمانی که جناح
گارباچف ــ یاکولوف ــ یلتسین، کار در ارگان های دولـتی و حزب کمونیست اتحاد
شوروی، بزرگترین حزب کمونیست جهان را وسیله ای برای متلاشی کردن حزب، دولـت و
کـشور تـحـت رهـبـری خـویـش قرارداده و نام خود را در لـیـست خائنین بزرگ تاریخ
ثبت کردند، روزی بود، روزگاری بود. ما در آبادی کوچکی زندگی می کردیم. آبادی
کوچک ما به اندازه مردمی که در حادثه پل ائمه بغداد کشته شدند، جمعیت داشت.
یعنی رقمی در حدود ١٢٠٠ نفـر. مردم همه همدیگر را می شناختند. حتی ما کودکان
۵–٦ساله هم می شناخیتم و شناخته می شدیم. در این آبادی، مردم همه باهم، در کنار
هم زندگی و کار می کردند.
دنیای ما همین آبادی کوچک بود. در شادی و غم در کنار هم بودیم. چون صدای دهـل
شنیده می شد، کسی منتظر دعوت نبود. حضور درمراسم را وظیفه تلقی می کرد. همچنین
در غم ها. اگر سر کسی درد می کرد، خبر آن در عرض چند دقـیقه، دهان به دهان در
آبادی می گشت.
اگر عجل سراغ کسی می آمد، وامصیبتا می شد. چون خبر می پیچید. سرها پائین، دستها
گره کرده درهم، غم واندوه در چهره ها و اشک در چشمان حلقه می زد. همه درغم و
سوکت غرق می شدند، به پچ- پچ با هم حرف می زدند.متأثر و متأسف می شدند. حتی در
خانه ها، اگر رادیوئی بود، فـورا خامـوش می کـردند و تنها زمـانیکه نزدیکان
مرده و بزرگـان آبادی، طی مـراسم خاصی به تک- تک خانه ها سر می زدند و رادیوهای
گرد گرفته در طاقچه ها را روشن می کردند و از مردم می خواستند به کار و زندگی
عادی خود بپردازند. ما بدین سان زندگی آغاز کردیم و بدان خو گرفـتیم. ولی بعدها
و امروز،...
ادامه