راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

پیگفتار احسان طبری - 103

شط خونین

مذهب آلوده

به قدرت درایران

 

انتظار کتاب "برخی بررسی ها و جهان بینی ها در جنبش های اجتماعی ایران" نوشته ارزشمند احسان طبری در راه توده با انتشار این پیگفتار به قلم خود وی پایان می یابد. ما به سهم خود خرسندیم که این کتاب در سالهای اخیر از سوی دو ناشر و به همت دو مولف منتشر شده و با استقبال نیز روبرو شده است. کاری سترگ و تحلیلی با زبانی فاخر و آراسته به ترکیب های نو و بدیع که همچنان در میان دیگر کتاب های تحقیقات اجتماعی ایران بی همتاست.

 

 

پیگفتار

 

اگر خواننده ای برگ های این کتاب را که مولف کوشیده است طی آن ها اطلاعات گوناگونی از منابعی مختلف در باره مسایل مورد بحث گردآورد، با ستوه و پروایی درخورد خوانده باشد، بی گمان از سیر شکوهمند ولی جانگداز معنوی تاریخ کشور ما به شگفت خواهد آمد. هر فرهنگی دارای رنگی است. ستم خون آلود فرمانروایان، هجوم ها و ایلغارهای پیاپی، و گذران تلخ و پر از ناروایی در جان های حساس و متفکر پیشینیان ما هیجانی اندوهگین برانگیخته و آن ها را به جست و جو و کنجکاوی مضطربانه راز سپهر و زندگی واداشته است. خواه در نغمه های فردوسی، عطار، خیام، و حافظ و دیگر سخنوران بزرگ ما، خواه در افکار ابن سینا، غزالی، سهروردی، قطب الدین و صدرا و دیگر اندیشه وران سترگ ایران این شور، این کاوش و این بی تابی عطشان به خوبی دیده می شود. از جمله در عرفان ایرانی افکار شگرف و جسورانه بسیاری انعکاس یافته است. عارفان در میان پدیده های مادی «نور» و در میان پدیده های معنوی «عشق» را مورد توجه قرار دادند و آن ها را با مفهوم تجلی که روح و قلب آدمی بروزگاه آن است پیوند دادند و بدین ترتیب، خود را بخشی از سراپای وجود و بخشی از خداوند دیدند. بیهوده نبود که شمس الدین ملکداد تبریزی با غروری آسمانی می گفت:

 

«این مردمان را حق است که به سخن من التفات نکنند. سخن من همه از روی کبریا می آید. قرآن و سخن محمد همه از روی نیاز آمده، از این رو منا می نماید. سخن می نگری نه در طلب و نه در نیاز. از بلندی چنان که بر می نگری کلاه می افتد!»

 

آری آن سخن پرکبریا، درک این واقعیت بود که همه چیز از جهان جاندار تا جهان بی جان از یک گوهر واحد است و آدمی هموند خاندان هماهنگ عشق است که متاسفانه ستم، تعصب، خرافه، نادانی رشته های پیوندش را از هم می گسلد.

 

چون که بیرنگی اسیر رنگ شد

موسیی با موسیی در جنگ شد

 

برپایه همین وحدت بینی بود که منصور حلاج فریاد می زد که در طیلسان من کسی جز خدا نیست و هنگامی که می دید که شبلی (عارفی مانند خود او) نیز به ناچار به سنگ افکنان به او پیوسته و با پرتاب کلوخی، تشفی خاطر خلیفه وقت را خواستار است، آه بر می آورد. در تذکره الاولیاء عطار آمده است:

«...هر کسی سنگی می انداختند. شبلی موافقت را، گلی انداخت. حسین منصور آهی کرد. گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی، از گلی آه کردن چه معنا است؟ گفت: از آن که آن ها نمی دانند و معذورند. از او سختم می آید که او می داند که نمی باید انداخت.»

و این عارفان، به ویژه برخی از آنان که سوخته ادراک خورشیدآسای خود بودند، درپاره ای از افکار خود به چنان ذروه ای از لطافت بشری و ادراک انسانی دست یافته بودند که حیرت انگیز است. میان آن پرند زرینه ای که تار و پود روان آن ها بود، و خشونت بهیمی جلادان و عوانانی که برآن ها حکمروا بودند، تفاوتی عظیم است. سلطانان «دیندار» ش از قبیل محمود غزنوی و محمد مظفر بودند. اولی به عنوان جهاد و دفاع از بیضه اسلام در قبال قرامطه و رافضیان مردم را می چاپید. ابن اثیر در الکامل نقل می کند که زمانی محمود خبر یافت مردی از نیشابور مال فراوان دارد. احضارش کرد و گفت: «مرا خبر داده اند که تو قرمطیی». آن مرد به فراست دریافت. گفت: «قرمطی نیستم ولی مال فراوان دارم. هر چه می خواهی برگیر و این تهمت از من بردار!». و آن دومی یعنی محمد مظفر که «شاه محتسب» نام داشت و خم می می شکست و زه طنبور می گسست، در حالی که به تلاوت قرآن مشغول بود موافق روایت یکی از نزدیکان او به نام لطف الله صدرالدین عراقی (و بنا به نقل فارسنامه)، مصحف را یک سو می نهاد و محکوم را با دست خویش سر می برید و سپس باز می گشت و کلام الله می خواند! و گویا این حادثه در زندگی این دژخیم هفتصد بار رخ داده است!

و اگر در حرم این جباران رخنه کنیم و داستان آذرمیدخت ها، ترکان خاتون ها، دلشاد خاتون و بغداد خاتون ها، شاد ملک خانم ها، پری خان خانم ها و دیگر زنان شهوت ران و شعبده باز را که نه تنها شاهی، بل کشوری و خلقی را آلت هوس خود می ساخته اند بخوانیم، پرده دیگر از دربار سلاطین در چشم ما مجسم می گردد. بیهوده نبود که عبید زاکانی در رساله تعریفات خود می نوشت: «الخاتون آن که معشوق بسیار دارد و الکدبانو آن که اندک دارد». جان های پاک از این زباله های زراندود نفرت داشت.

غزالی که از این نودولتان ترک و فارس و عرب که هر روز با رنگی و نیرنگی دیگر بر اریکه های کبر زور می نشستند به جان بیزار بود در «کیمیای سعادت» می نویسد: «مگس بر نجاست آدمی نکوتر از عالم بر درگاه سلطان». ناصر خسرو می گفت:

 

چه حاجت به پیش امیرم چو دانم

که گر میر پیشم نخواند نمیرم

 

خواجه عبدالله انصاری از دین رسمی ای که ریاکارانه متطوع به نام خلیفه و سلطان مراسمش را در مساجد مقرنس برپا می داشتند به جان نفور بود و در مناجات و مقالات می نویسد: «بیزارم از آن طاعت که مرا به عجب آرد. بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد». و خطاب به سالوسان و چاپلوسان می گفت: «لقمه خوری هر جایی، طاعت کنی ریایی، صحبت رانی هوایی، زهی مرد سودایی!» این مردان با تمام نیرو از زیبایی زندگی در قبال اوامر عبوس مذهب دفاع می کردند. در همان دوران که به قول راوندی در راحه الصدور: «الطرق کلها مسدوده الا طریق محمد»، خیام در نوروزنامه تاک را به گیاهی مقدس و باده را به دارویی جادویی مبدل می کند و غزالی در کیمیای سعادت به دفاع از سماع و موسیقی بر می خیزد و می نویسد:

 

«روا نباشد که سماع حرام باشد، بدان سبب که خوش است؛ که خوشی ها حرام نیست و آن چه از خوشی ها حرام است، نه از آن حرام که خوش است، بلکه از آن حرام است که در وی ضرری است و فسادی. چه آواز مرغان خوش است و حرام نیست...»

ایستادگی روحی آنان از سویی و صحبت هایی که از سر ناچاری برای توجیه توفان های زهرآگین ظلم ها و هجوم ها و کشتارها می بافتند تا «عدالت الاهی» را تبرئه کنند از سوی دیگر، زخم آن ها را به نمی کرد. بدبینی و غم سوزانی در این کتاب ها عربی و پارسی، منثور و منظوم موج می زند. در جوامع الحکایات عوفی آمده است که زمانی مورخ معروف محمد بن جریر طبری از یکی از آشنایان خود جویای خبرهای روز شد. آشنای او گفت که المعتز که مردی ادیب و شاعر بود خلیفه شد، و او محمد داود جراح را که مردی فاضل و عادل بود به وزارت برداشته و ابوالمثنی را که قاضی امینی بود به قاضی القضاتی برگزیده است. طبری که خود نگارنده کارنامه مهیب سوانح تاریخ بود از این تحول نابیوسیده حوادث در جهت خیر و نیکی به شگفت شد و پیش بینی کرد که کار این سه تن در این دوران که «روزگار در تراجع است» دوام نخواهد آورد. عوفی می گوید:

و«همچنان بود که وی گفته بود. آن منصب یک شب بیش برایشان نماند تا عاقلان را معلوم شود که هنر در همه ایام سبب حرمان بوده است!»

نظیر این بدبینی را در عبید زاکانی می بینیم. به این حکایت او در اخلاق الاشراف بنگرید:

«در تواریخ مغول وارد است که هلاکوخان را چون بغداد مسخر شد، جمعی را که از شمشیر بازمانده بود، بفرمود تا حاضر کردند تا همه را در شط غرق کردند... لاجرم قریب 90 سال پادشاهی در خاندان او قرار داشت و هر روز دولت ایشان در تزاید بود. ابوسعید بیچاره را چون دغدغه عدالت در خاطر افتاد خود را به شعار عدل موسوم گردانید، در اندک مدتی دولتش سپری شد!»

هم او با طنزی دردآلود می گفت:

«تا توانید سخن حق مگویید تا بر دل های مردم گران نشوید...»، «در راستی و وفاداری مبالغه مکنید تا به قولنج مبتلا نگردید...»

آزمون های فراوان این نتیجه گیری های تیره و تار از روزگار را در نزد این اندیشه وران پدید آورده بود. با این حال، در همان اندیشه عرفانی، همگام این بدبینی به روزگار، نوعی خوش بینی عمیق به سیر درونی آن نیز حکمرواست. به قول خواجه عبدالله انصاری:

 

«دیده از ظلمت شب هر چند در جفاست،

امید روشنی خورشیدش از غفاست»

یا به قول مولوی:

کوی نومیدی مرو، امیدهاست

سوی تاریکی مشو، خورشیدهاست

و به گفته نغز حافظ:

چو دور جهان یکسره بر منهج عدل است

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

و درست در دورانی که «دین زرپرستی» یا «مذهب الذهب» در کنار کیش قدرت جویی و قدرت ستایی رواج داشت و عاشقانه ثروت می گفتند: «الدرهم مزیل الهم» یعنی «درهم زداینده اندوه است»، این آزادمردان به درویشی و به فقر فخر می کردند. حافظ می گفت:

«گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتم

گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم

و شاعر عارف عراقی می سرود:

در حلقه فقیران قیصر چکار دارد

در دست بحر نوشان ساغر چکار دارد

در راه عشق بازان زین حرف ها چه خیزد

در مجلس خموشان منبر چکار دارد

در نغمه های حزین، مینیاتورهای رنگین، نقش های ساحر قالی ها، داستان های رنگارنگ و دل انگیز، قصه های پر سحر و افسون، کتب و رسالات مغلق فلسفی این سایه روشن اندوه و امید، عذاب و پایداری روانی آشکارا دیده می شود.

باری اکنون دفتر گذشتگان، دفتر طی شده است و بر فرهنگ کلاسیک ما غبار سنگینی از کهنگی و اندراس نشسته است. جهان ما به ویژه در نیم قرن اخیر چنان چهره دگرگون ساخته که بشریتی سراپا نو در کار طلوع است. بنابراین، آن چه که از ارثیه پارینه برای ما معتبر است، برخی خطوط نورانی و جاودانی آن است. مانند: یگانگی گوهر عالم، یگانگی بشر، ارجمندی دانش، رتبه والای انسانیت و مردمی گیری، نفرت از عصبیت، ستم و خرافه و مال یغما، ثنای مردانگی، وفا و عشق و بی پیرایگی، و ما در آستان آن پرستنگاه مقدسی که در آن انسان های بزرگی عذاب دیده و خون آلود مدفونند سوگند می خوریم که روان خود را به این رشته های نورانی پیوند دهیم و آن را به سوی اوج های والاتری اعتلا بخشیم. ما بهروزی خود را در مستی دوزخی قدرت و طفیلی گری نخواهیم شناخت، آن را در خدمت صادقانه و محجوبانه به حقیقت و عدالت و فضیلت خواهیم جست.

 

در همین مضمون عبید زاکانی می گوید:

 

خدایا دارم از لطف تو امید

که ملک عیش من معمور داری

بگردانی قضای زهد از من

بلای توبه از من دور داری

 

لینک های شماره های گذشته:

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.html

 

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.html

 

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.html

 

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.html

 

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.html

 

6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.html

 

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.html

 

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.html

 

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.html

 

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.html

 

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html

 

12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html

 

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.html

 

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html

 

15- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.html

 

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html

 

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.html

 

18- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/tabari.html

 

19 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/tabari.html

 

20- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/tabari.html

 

21 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/tabari.html

 

22 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/565/tabari.html

 

23 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/566/tabari23.html

 

24 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/567/tabari.html

 

25 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/568/tabari.html

 

26 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/569/tabari.html

 

27 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/570/tabari.html

 

28 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/571/tabari.html

 

29 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/572/tabari.html

 

30 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/573/tabari.html

 

31- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/575/tabari.html

 

32- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/576/tabari.html

 

33 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/577/tabari.html

 

34 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/tabari.html

 

35 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/579/tabari.html

 

36 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/580/tabari.html

 

37 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/581/tabary.html

 

38 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/582/tabari.html

 

39 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/583/tabari.html

 

40 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/584/tabari.html

 

41- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/585/tabari.html

 

42 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

 

43 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/587/tabari.html

 

44 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/588/tabari.html

 

45 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/589/tabari.html

 

46- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/590/tabari.html

 

47 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/merts/591/tabari.html

 

48 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

 

49 https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/593/tabari.html

 

50 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/594/tabari.html

 

51- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/595/tabari.html

 

52 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/596/tabari.html

 

53 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/597/tabari.html

 

54 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/598/tabari.html

 

55 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/599/tabari.html

 

56 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/600/tabari.html

 

57 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/601/tabari.html

 

58 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/602/tabari.html

 

59 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/603/tabari.html

 

60 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/604/tabari.html

 

61 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/605/tabari.html

 

62 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/606/tabari.html

 

63- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/607/tabari.html

 

64 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/608/tabari.html

 

65 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/609/tabari.html

 

66 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/610/tabari.html

 

67 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/611/tabari.html

 

68 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/612/tabari.html

 

69 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/613/tabari.html

 

70 - www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/614/tabari.html

 

71- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/615/tabari.html

 

72 - http://rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/616/tabari.html

 

73  http://rahetudeh.com/rahetude/2017/mehr/617/tabari.html

 

74 - http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/618/tabari.html

 

75 - http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/619/tabari.html

 

76- http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/620/tabari.html

 

77 http://rahetudeh.com/rahetude/2017/oktobr/621/tabari.html

 

78- http://rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/622/tabari.html

 

 79 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/623/tabari.html

 

80 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/624/tabari.html

 

81 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/624/tabari.html

 

-82 https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/626/tabari.html

 

83 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/desamr/627/tabari.html

 

84- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/desamr/628/tabari.html

 

85 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/desamr/629/tabari.html

 

86 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvi2018/tabari.html

 

87 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvi2018/631/tabari.html

 

88 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/janvie/632/tabari.html

 

89 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/janvie/633/tabri.html

 

90 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/janvie/634/tabari.html

 

91 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/fbrie/635/tabari.html

 

92 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/fbrie/636/tabari.html

 

93 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/fbrie/637/tabari.html

 

94 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/fbrie/638/tabari.html

 

95 -https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/merts/639/tabari.html

 

96 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/merts/640/tabari.html

 

97 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/641/tabari.html

 

98 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/642/tabari.html

 

99 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/643/tabari.html

 

100 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/644/tabari.html

 

101 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/645/tabari.html

 

102 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/646/tabari.html

 

 

تلگرام راه توده:

 

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 648  راه توده -  24 خرداد ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت